مهتاب آباء / بخش فارسی ایران بریفینگ
اقداماتی که دستگاه دیپلماسی ایالات متحده در قبال ایران این روزها به کار گرفته است مشابه اقداماتی است که در آغاز جنگ عراق نیز جرج بوش رییسجمهور آمریکا، معاون او دیک چنی، وزیر دفاع رامسفلد، مشاور امنیت ملی کاندولیزا رایس، پل وولفوویتز و دیوید ادینگتون و ...در پیش گرفته بودند.
ایالات متحده هدف خود از تمامی این اقدامها را اکنون نه سرنگونی جمهوری اسلامی که فشار برای آوردن او به پای میز گفتگو و شروط ۱۲ گانه آمریکا می دانند ، درست به همان شکل که دولت بوش نیز تمایلی نداشت به پرسشها درباره آینده عراق پس از حمله پاسخ دهد.
به نظر میرسد دولت ترامپ نیز به همان اندازه درباره فردای ایران سیاست سکوت را در پیش گرفته است.
این دولت نسبت به وسواس بوش درباره عراق، حساسیت بیشتری نسبت به ایران دارد. مایک پومپئو سفرهایی به خاورمیانه ترتیب میدهد و طی آنها حلقه محاصره ایران را تنگ تر می کند.
رفتوآمدهای مکرر پمپئو به خاورمیانه به حمایت از نتانیاهو در انتخابات پیش روی اسراییل، تهدید حزبالله در لبنان، به رسمیت شناختن حاکمیت اسراییل بر بلندیهای جولان و اینک روز گذشته تروریست شناختن سپاه پاسداران به عنوان نهادی رسمی و مسلح در حکومت ایران که نه فقط کنترل نیروهای مسلح که کنترل اقتصاد و سیاست ایران را نیز در دست دارد و همچنین پیامش به کنگره که تهدید ایران بر همه نگرانیهای حقوق بشری در کشورهای عربی ارجحیت دارد می تواند بیانگر این باشد که دولت آمریکا به سرنگونی جمهوری اسلامی از راه حمله نظامی یا کودتای سیاسی توسط مخالفانش اهتمام جدی دارد.
مطالب بیشتر در سایت ایران بریفینگ
اما سه طرح جدی در آمریکا بر سر آینده ایران وجود دارد :
آمریکا طبق یک سنت قدیمی همه تخم مرغ هایش را در یک سبد نمی گذارد از این رو بخشی از دولتمردان آمریکایی از جمله بولتون و جولیانی، گروه مجاهدین خلق ایران را جایگزین مناسبی برای جمهوری اسلامی میدانند.
به همان ترتیب که دولت بوش، احمد چلبی سیاستمدار تبعید شده عراقی و تشکیلات او با نام کنگره ملی عراق را به عنوان جایگزین حکومت صدام برگزیده بودند. چلبی نقش عمدهای در تحریک آمریکا برای حمله به عراق داشت که چند تریلیون دلار هزینه و خسارات جانی فراوانی برای آمریکا و عراق برجا گذاشت. بولتون و جولیانی همانقدر به ادعاهای مجاهدین خلق به دیده تردید مینگرند که چنی و رامسفلد به وعدههای چلبی تردید داشتند.
اما سیاست دیگر حول محور رضا پهلوی است شاهزاده تبعیدی ایران که اکنون در آمریکاست.
مایک پمپئو حتی به رضا پهلوی این شانس را داد تا در پنلی محرمانه و از طریق اینترنت با بخشی از سران کشورهای شرکت کننده در نشست خاورمیانه در ورشو به گفتگو بپردازد.
پمپئو در همان ورشو به سران کشورهای عربی خاورمیانه وعده داده تا زمانی که انتقاد از ایران را در دستورکار داشته باشند، آمریکا به وضعیت وخیم حقوق بشر در کشورهای آنها کاری نخواهد داشت.
همان طور که در طول جنگ سرد نیز تا زمانی که به سر دادن شعارهای ضد کمونیستی ادامه میدادند، از پشتیبانی آمریکاییها برخوردار بودند. پس از سقوط شوروی و ظهور تروریسم، همان حکام عرب برای ادامه بهرهمندی از کمکهای نظامی و اقتصادی آمریکا در گفتمان ضد تروریستی آمریکا شریک شدند. گفتمان ضدایرانی اخیر نیز فاز سوم از تغییر لحن آنهاست که به میزان دو فاز قبلی برای اعراب سودمند بوده است.
همانطوری که در دیدار اخیر پمپئو از لبنان، برخی سیاستمداران اگر در گفتمان ضدایرانی درنگ پیشه کنند، او فورا تهدید تحریم اقتصادی را مطرح میکند.
پومپئو در نشست ورشو حتی از تهدید متحدان اروپایی در صورت عدم همراهی در جنگ علیه ایران نیز دریغ نورزید. اما واکنش اروپاییها به سخنان پنس نشان دادن که اروپا مشتاق جنگ نیست اینجاست که نشست ورشو با ناکامی از ترغیب به جنگ علیه ایران به دیگر گزینه های خود فکر کرد.
رویکرد سوم آمریکا یک کودتای سیاسی - نظامی در ایران است .
همانطوری که در سیاست اول آمریکا که حول مجاهدین خلق که یک فرقه تروریستی است که منابع مالی مشکوکی دارد و توسط نهادهای مختلف به عنوان ابزاری برای فشار بر ایران مورد استفاده قرار گرفته می گردد اکنون سپاه پاسداران نیز همسان اوست و یک گروه تروریستی محسوب می شود .
میز ایران بریفینگ در NSA از دولت دوم اوباما درگیر پروژه ای بسیار محرمانه ای است که نمود آن را در چند نامه ای که اوباما به آیت الله خامنه ای و همچنین چند دیدار جسته و گریخته فرماندهان نظامی و اطلاعاتی آمریکا با تعدادی از فرماندهان سپاه پاسداران در عراق ، سوریه و افغانستان داشته اند دیده می شود .
کنترل برنامه هستهای ایران از طریق توافق برجام، بخشی از این پروژه بود که جان کری و مونیز مذاکرات آن را رهبری میکردند. راهبرد دولت اوباما علیه رفتار ایران در دو فاز جداگانه تعقیب میشد. فاز نخست فعالیت هستهای بود که ازطریق برجام کنترل شد و فاز دوم رفتار غیرهستهای که قرار بود پس از انعقاد و اجرای برجام پیگیری می شد.
تصمیم ترامپ در خروج از پیمان هسته ای با ایران نیز مشخصا نه تصمیمی شخصی که در راستای همین پروژه هست.
پنجاه دیپلمات و ژنرال بازنشسته آمریکایی اوایل این ماه در بیانیه مشترکی از ترامپ خواستند تا نگاهش را به نیروهای مسلح ایران و بخصوص سپاه پاسداران جدی تر بکند.
آنها نادیده گرفتن حضور ایران در لبنان، سوریه، عراق و یمن را خطری بالقوه دانستند و به صراحتا گفتند که سپاه پاسداران اکنون درگیر مبارزه ای است که برنده نهایی آن ایالات متحده است ، پس بهتر است دست آنها را در منطقه برای حذف گروههای رادیکال بنیادگرایان اسلامی باز بگذارد، آنها همچنین ارتباط ایران را با تروریسم جدی قلمداد میکنند.
اکنون در نگاه ترامپ و آژانس امنیت ملی آمریکا بر روی بخشی از فرماندهان نیروهای مسلح ایران حساب ویژه ای باز شده است ، بسیاری از افسران و فرماندهان نیروهای مسلح ایران که در سالهای گذشته همچون علی عسگری معاون وزیر دفاع ایران که بیش از بیست سال فرماندهی نیروهای سپاه پاسداران در لبنان را برعهده داشت از جمله راهبران این پروژه آمریکا می باشد .
طراحان این پروژه معتقدند از درون نیروهای مسلح ایران می توانند افرادی را جدا نمایند تا آنها در عین احترام به علی خامنه ای او را رهبر شیعیان اسلام بشناسند و به شهری مذهبی در استان قم و یا خراسان بفرستند تا رهبری شیعیان را بر عهده بگیرد اما در سیاست دخالتی نداشته باشد.
پس از آن فرماندهان نیروهای مسلح در کنار مخالفان داخلی و خارجی جمهوری اسلامی راه را برای یک جابجایی آرام سیاسی بازبگذارند ، طراحان حتی معتقدند چنانچه علی خامنه ای به واسطه بیماری سرطانی که مدتهاست با آن درگیر است فوت نماید می توانند با تئوری رهبری شیعیان ورود سید حسن نصرالله رهبر حزب الله را از جنوب بیروت به تهران فراهم سازند تا دلیل دیگری باشد که رهبری شیعیان فقط مختص به ایران نیست .
اینکه چقدر می شود به وفاداری فرماندهان و یا نیروهای مسلح ایران به این انتقال آرام قدرت امیدوار بود راهی است سخت دشوار که اکنون ترامپ در حال راستی آزمایی آن است.