
🔹زن، در داستان ما حضور ندارد! تو فکر کن در کُماست. در قصه، فقط بچههای بیپناهش ماندهاند و ناپدری بدجنس! ناپدریی که برای خود «امپراطوری» ساخته و میخورد و میچاپد و به فکر بچهها نیست. خودش میداند پیش این بچهها «محبوب» نیست و کمی که بزرگتر بشوند، یا مادر که از کُما در آید، یک «اُردنگی» نصیبش میکنند و باید کوچهخواب شود.
🔹نهایت «دوراندیشی و عقلش» برای آن روزها، این است که بیرون از خانه «محبوبیت بخرد» تا فردای دربدری، «دیگران» پناهش بدهند! شروع کرده از دارایی و ثروت خانه، به این همسایه و آن قلدر محل و این بقال و آن زورگیر، پول و نفت میبخشد و از کیسهی خانه و مادر و بچهها، به این و آن «حاتم بخشی» میکند.

🔹او در این خانه «آیندهای» ندارد؛ پس ثروت خانه را روی دیگران (و بچههای ارزشی و عیال مخفی که «ژن خاص!» دارند!) سرمایهگذاری میکند. حالا بماند که در دل آن زورگیر و بقال و همسایهها چهها میگذرد. حدسش البته سخت نیست!
🔹این سیل و زلزله و گرانی و سختیها میگذرد. بچههای این خانه هم بزرگ و آگاه و توانا میشوند. پایشان آنقدری قوت میگیرد که بتوانند یک اُردنگی محکم نصیب ناپدری بکنند و پرتش کنند بیرون. و آن زن، که «مام میهن» ماست، روزی از این بستر کُما و فترت بر میخیزد و خانهی ما هم «چراغانی» خواهد شد. آن روزها؛ حال و روز این ناپدری و دنبالههایش دیدن دارد!
🔹مادرمان «ایران» از این بستر بر میخیزد! بچههایش بزرگ و آگاهتر شدهاند. زمان برخاستن دوبارهاش از این دوران «فترت و خموشی» نزدیک است. خیلی نزدیک...
بابکداد ۹۸/۱/۲۰
🔹اینستاگرام:
🔹تلگرام:
🔹فیسبوک:
🔹توییتر:
📩تماس:
مطلب قبلی...

بهار ترکیه و خزان حزب عدالت و توسعه، فیروز قرشی

بهار ترکیه و خزان حزب عدالت و توسعه، فیروز قرشی
مطلب بعدی...

ولگاریسم در گویانیوز، حمید فرخنده

ولگاریسم در گویانیوز، حمید فرخنده