در پَس تمامی معضلات و چالش هایی که کشور ما را محاصره کرده است یک مشکل فلسفی برجسته می شود: نبود احترام به جان و کرامت انسان. این مشکل از دو امر ناشی می شود: نبود سنت فکری برای نظریه پردازی در این باره و دوم، نداشتن ساختارهای عینی برای رعایت این حقوق. این دو پدیده، به شکل مرتبط، پا به پای هم قرن هاست پیش می روند و حاصل آن چیزی جز خشونت در سطوح خرد و کلان و عادی شدن آن در ذهن و عین زندگی ایرانیان نبوده است.
فقدان نظریه ی انسان مدار به دلیل عادی شدن انسان ستیزی در بطن تاریخ ایران است. روشنفکران ایرانی هرگز نظریه پردازی برای پاسداشت جان و کرامت انسان را به عنوان یک ضرورت احساس نکرده اند. به همین خاطر نه حرکت فکری انسان مدار داشته ایم و نه جنبش اجتماعی مدافع حفظ جان و رعایت کرامت انسان. اشاراتی هم اگر بوده به صورت پراکنده و اغلب در سطح شعر و شاعری.
تا وقتی این خلاء مهم در سپهر فکری ایرانیان برجاست، نتایج آن نیز می تواند بازتکرار شود. از جمله این که در جابجایی های پیاپی قدرت سیاسی، فرصت برای بروز خشم و نفرت و تسویه حساب خونین با مخالفان فراهم می شود و هر بار یک پیشینیه سیاه را برای انتقام کشی های خونین آینده آماده می سازد.
نگاه کنیم به قتل عام های شاه اسماعیل صفوی برای استقرار پادشاهی سلسله ی خود؛ به یاد آوریم کشتارهای آقا محمدخان قاجار برای تاسیس سلطنت قاجاریه؛ فراموش نکنیم سرکوب و کشتارهای مخالفان توسط رضا شاه برای استقرار سلطنت پهلوی و ادامه ی آن بعد از کودتای ۲۸ مرداد توسط فرزند وی و سرانجام، به خاطر داریم قتل عام مبارزین و مخالفین در دهه شصت خورشیدی توسط حکومت اسلامی.
سنت انسان ستیزی چنان در تاریخ ما ریشه دوانیده که امروز نیز تصور یک گذر غیر خونین از رژیم کنونی را ناممکن جلوه میدهد. پس، این رشته سر دراز دارد و همین طور در ابعاد خرد و کلان خود ادامه دارد.
بنا گذاشتن یک جریان فکری انسان مدار کار آسانی نیست. نگارنده به همراه برخی از تلاشگران سیاسی در دی ماه سال ۱۳۸۸ در قالب تشکلی به اسم «سازمان خودرهاگران»[1] برای نخستین بار، انسان مداری را به عنوان پایه ی فکری یک تشکل سیاسی مطرح کردند. در آن چارچوب، ما انسان مداری را «رعایت نهادینه ی جان و کرامت انسان» دانستیم. دو معنا از واژه ی «نهادینه» در این تعریف مستفاد می شود: نخست، نهادینه شده در ذهن افراد، که همان فرایند درونی ساختن آگاهانه ی ارزش جان و کرامت انسان است و دوم، نهادینه به معنای حضور پشتوانه ی عملی در جامعه در قالب نهادهایی که ماموریت، بودجه و امکانات در راستای حفاظت از جان شهروندان و نگهبانی از حقوق و حرمت آنها دارند.
ما بر این باور بودیم که برای رسیدن به یک جامعه ی انسان مدار می بایست نخست یک جریان فکری در این باره پا می گرفت تا ارزش ها و مفاهیم را مطرح و همگانی سازد. هنوز در گام های نخستین این مسیر بلند هستیم، اما اگر این جریان فکری بتواند دوام و گسترش یابد، از دل آن به یک جریان اجتماعی می رسیم. یعنی بازیگران اجتماعی این جریان فکری را به تدریج در درون جامعه و در عرصه های خرد به کار می گیرند، به نحوی که بتوان در دراز مدت امید داشت تا حوزه های کلان جامعه نیز بتواند بر اساس اصول انسان مداری ساماندهی و مدیریت شود.
پس، گام نخست تقویت این جریان فکریست. در این باره باید تا آن جا که ممکن است نوشت، ترجمه کرد، مطالعه کرد، انتشار داد و به هر شکل که میسر است، ضرورت و اهمیت رعایت نهادینه ی جان و کرامت انسان را به لایه های مختلف جامعه و در قالب های مناسب با ویژگی های فرهنگی هر قشر آموزش داد. باید هر فرصت رسانه ای را در این باب به خدمت گرفت و تا آن جا که ممکن است مفاهیم، نظریه ها و آموزه ها را در این باره در معرض دید همگان قرار داد. ما به طور مستمر سالهاست در تلویزیون دیدگاه[2]، در کنار سایر موضوعات روز، به این مهم مشغولیم. اما باید که طیف گسترده ای از رسانه های چنین کنند تا حق مطلب ادا شود.
تنها در صورتی که یک جریان فکری انسان مدار میان ما ایرانیان مستقر شود می توانیم امید داشته باشیم که در فرصت های بعد از دل آن یک جریان اجتماعی تولد یابد؛ یعنی بخش هایی از جامعه، که به دلیل آشنایی و آموزش و باور و اعتقاد به انسان مداری می توانند در زندگی اجتماعی برای این ایده ها نقش فاعل و کننده را بازی کنند و تاثیر عملی بر شهروندان داشته باشند.
بدیهی است که در نبود پراتیک (کنش) انسان مداری، نظریه ناکام می ماند، اما فاجعه ی کشور ما این است که در حال حاضر حتی نظریه ی انسان مدار نیز نداریم.
امیدواری نگارنده این است که روشنفکران و تولیدگران فکر در کشور ما تابع شرایط پرحادثه ای که میهنمان را در برگرفته از این مهم غافل نشوند. چرا که هر واقعه ای هم در ایران ر خ دهد، بدون بستری که در آن «جان و کرامت انسان» در بالاترین- و تکرار می کنیم- در بالاترین مقام ارزشی قرار نگیرد، همیشه، مثل گذشته، بهانه ای پیدا می کنیم که بتوانیم به خاطراهمیت بخشیدن افراطی به آن، مقام جان انسان را به رده ی دوم و دهم جدول ارزشی بکشانیم و در سایه ی این کار، انسان ایرانی را قتل عام کنیم، شکنجه دهیم، از آزادی محروم کنیم، سرکوب کنیم، به زندان افکنیم و در صورت نیاز در وسط چهارراه ها به دار بکشیم.
این تغییر رژیم نیست که دمکراسی می آورد، تغییر انسان-محور رژیم است که دمکراسی به همراه خواهد داشت. بنابراین، به جای صرف پرداختن به شکل، به فکر آن باشیم که محتوا را عمده کنیم.
اگر تفکر انسان مدار در کشور ما مستقر شده بود، امروز در مقابل انتخاب های باطلی مانند یا جنگ و نابودی کشور یا مذاکره و بقای سیاه سالاری حکومت اسلامی نبودیم. چون هم اولی و هم دومین گزینه، جز نفی حق پایه ای انسان، که زندگی در آرامش و رفاه و امنیت است، چیز دیگری نیست. وقت آنست که به طور فعال در پی تغییر نگرش ایرانیان به انسان باشیم تا راه سومی در میان انتخاب های دائمی میان بد و بدتر تولد یابد. تا به این مشکل بنیادین نپرداخته ایم تغییرات سیاسی مانند رفتن این رژیم و آمدن دیگری در سطح باقی می ماند و در عمق، این مرگ و محرومیت انسان ایرانی است که دوام می آورد.
امید است حتی در این شلوغی وقایع و اتفاقات روزانه در مورد کشورمان، بتوانیم با تولید کمّی و کیفی خوب، ادبیات فراگیری برای مقوله ی انسان مداری پدید آوریم و آن را در تمامی سطوح جامعه گسترش دهیم تا در یک مقطعی، به عنوان یک جریان فکری و بعد، به عنوان جریان اجتماعی بروز کند و سپس در عرصه های مشخص سیاسی تبلور یابد.
انسانیت جوهره ی هر حرکت ارزشمند سیاسی است.
آدرس تماس با نویسنده : [email protected]
بازی بر دو نطع، رامین کامران