یکی از عقل میلافد یکی طامات میبافد
بیا کاین داوریها را به پیش داور اندازیم
۷ سال پیش من تنها کسی بودم که در دفاع از متهمان ترورهای هستهای چندین مقاله نوشتم و بعدها به صورت کتاب منتشر شد.
این مقالات در حالی که در سختترین شرایط در بیمارستان بستری بودم و برای تسکین دردهای شدیدی که داشتم روزی تا ۱۰ شات مورفین به من تزریق میشد به صورت درازکش نوشته شدند. منی که شرایط سخت زندان و شکنجه در بدترین شرایط را تحمل کرده بودم نمیتوانستم ببینم کسی بیگناه در زیر شکنجه است و دم فرو ببندم.
آن موقع تمامی جناحهای رژیم در داخل کشور یک صدا اسرائیل و عوامل دستگیر شدهی آن را عامل ترور متخصصان هستهای معرفی میکردند. در خارج از کشور نیز چپ درمانده و وامانده، ملیمذهبیهای از نوع برقعی و سهیمی و به خارجگریختگان نظام از جنس اکبر گنجی و ... چهها که راجع به ترورهای هستهای و اسرائیل و ... نگفتند و ننوشتند.
یادم نمیرود یکی از چپهای درمانده که امر بر او مشتبه شده بود و خود را «گلزاد پاک» مینامید هرچه شایستهی خودش بود نثار من کرده بود.
در آن دوران نه تنها هیچکس، در دفاع از متهمان بختبرگشتهای که زیرشدیدترین شکنجهها تن به اعترافات تلویزیونی داده بودند برنخاست بلکه بسیاری من را که یک تنه به دفاع از آنان برخاسته بودم تخطئه میکردند. اما من بدون توجه به نصایح عافیتطلبان و سرزنش بیشرمان تنها به ندای وجدانم و مسئولیت انسانیام عمل میکردم.
انتشار گزارش بی بی سی راجع به سرنوشت «مازیار ابراهیمی» که به ترور دانشمندان هستهای ایران اعتراف کرده بود» https://news.gooya.com/2019/08/post-28762.php
مرا واداشت تا به انتشار دوباره سه نوشتهام و یک درد دل مبادرت کنم و اعتراض شدید خود را نسبت به گزارش بی بی سی و دعوت از شادی صدر و مهدی مهدویآزاد به عنوان دو مطلع و تحلیلگر ابراز دارم.
ذکر این نکته لازم است که برای نوشتن مقالهام راجع به مازیار ابراهیمی که امروز سوژهی بی بی سی است، چیزی نمانده بود که جانم را از دست بدهم که شرح آن از حوصلهی این مطلب خارج است.
مهدی مهدوی آزاد در گزارش بی بی سی که جیزی برای عرضه ندارد یکباره مدعی میشود که متهمان دستگیر شده به دلیل تضاد بین اطلاعات سپاه و وزارت اطلاعات آزاد شدند! یعنی فشار اطلاعات سپاه منجر به آزادی بیگناهانی شد که توسط وزارت اطلاعات دستگیر شده بودند!
طرفه آنکه ایشان طی ۷ سال گذشته یک کلمه راجع به این افراد و سرنوشت غمانگیزشان و اطلاعات «گرانبهایی» که داشتند سخن نگفته بود. آیا سکوت ایشان همراهی با جانیان نبود؟
شادی صدر در طول این سالها به همه چیز کار داشت و نخود هر آشی بود الا سرگذشت غمبار این عده، اما در گزارش بی بی سی یکباره او و مهدویآزاد کارشناس شده و به ابراز نظر میپردازند. کسی هم از آنها نمیپرسد تا امروز کجا بودند؟
در اینجا اضافه میکنم همهی آنهایی که در طول ۷ سال گذشته در شیپور سناریوی دستگاه امنیتی و اطلاعاتی نظام ولایی میدمیدند در رنج و مصیبتی که قربانیان رژیم متحمل شدند شریکند. آنها حتی در زمینهسازی اعدام بیرحمانه مجید جمالی فشی نیز شریک جرماند.
فقط شکنجهگران وزارت اطلاعات مسئول نیستند.
چند سال پیش شخصاً به مهدی فلاحتی برنامهساز صدای آمریکا دربارهی متهمان ترورهای هستهای و خروج یکی از آنان از کشور توضیح دادم و خواستار تهیهی برنامهای در این رابطه شدم که موافقت نکرد. اویی که امیرعباس فخرآور را به دروغ «استاد قانون اساسی دانشگاه تگزاس» میخواند و بیدریغ دروغهای او را در بوق میکند حاضر به روشنگری در مورد سرنوشت بیگناهانی که زیر شکنجه بودند نشد. اویی که بی دریغ روحالله زم و غلامرضا محمدی پدر زن جنگیر احمدینژاد را به صحنه میآورد تا دروغهایشان را آنتنی کنند به لطایفالحیل از زیربار تهیه برنامه در مورد متهمان ترورهای هستهای فرار میکرد.
همچنین همان موقع با دو برنامهساز بی بی سی که امروز در این رسانه حضور ندارند نیز موضوع را مطرح کردم، اما آنها نیز با تهیه یک برنامه در این ارتباط موافقت نکردند. آیا عجیب نیست امروز بی بی سی در این رابطه برنامهای تهیه کرده و دعوتی از من به عمل نیاورده است؟
چگونه است برنامهسازان بی بی سی به یاد شادی صدر و مهدی مهدوی آزاد میافتند و به یاد من نه! آیا فرد گمنامی هستم؟ آیا راجع به جنایات رژیم، زندان، شکنجه، اعترافات اجباری و متهمان هستهای و سوابق جانیان و شیوهی عملشان کم مطلب نوشتهام؟ آیا بر اساس استانداردهای ژورنالیستی در این گزارش نباید با کسی در مورد فوق و دربارهی سوژهی مورد نظر و دیگر متهمان، مقاله و کتاب نوشته دعوت به عمل آید؟
وقتی بی بی سی راجع به فیلم «ماجرای نیمروز» برنامه تهیه کرد نیز از من دعوت به عمل نیاورد و در میان تعجب همگان فرخ نگهدار میهمان و کارشناس بی بی سی شد!
توجه شما را به این نکته جلب میکنم که سوژهی فیلم ماجرای نیمروز، مبارزات و تظاهراتهای خیابانی مجاهدین، خانههای تیمی آنان و ... در سالهای پس از انقلاب و دههی ۶۰ است.
من کسی هستم که هم در تظاهراتهای قبل از سی خرداد ۶۰ مجاهدین، به ویژه تظاهراتهای خرداد ماه ۶۰ شرکت داشتم و هم تنها فرد زندهای هستم که در ۵ رشته تظاهرات مجاهدین در شهریور و مهر ۶۰ که خون از در و دیوار میبارید حضور داشته است. همچنین در خانههای تیمی مجاهدین حضور داشته ام.
بخش دیگر سوژهی فیلم ماجرای نیمروز، مربوط به شعبههای بازجویی اوین، رفتار بازجویان با متهمان و همچنین حمله به پایگاه موسی خیابانی و انتقال جنازههای آنان به اوین است.
من در زمان یاد شده هم در اوین بودم، هم مزهی بازجویی و شکنجه را چشیدم و هم رفتار لاجوردی، مقامات دادستانی، حکام شرع، بازجویان و پاسداران را دیدهام.
از این گذشته بخش آخر فیلم راجع به حمله به پایگاه موسی خیابانی و همراهانش و انتقال جنازههایشان به اوین است.
من جزو اولین گروههایی از زندانیان بودم که در زیرزمین ۲۰۹ جنازهها را از نزدیک دیدم. همچنین شاهد رفتار پاسداران با جنازهها بودم. همانروز عصر ابرویم در اثر اصابت به در آهنی شکست. شرح آن در کتاب خاطراتم و مقالاتم آمده است.
از این گذشته راجع به سوژههای فیلم مزبور پیشتر در خاطراتم مطلب نوشته و عکس اصلیشان را چاپ کردهام.
در تیتراژ «ماجرای نیمروز» آمده است که این فیلم بر اساس خاطرات مسعود صدر الاسلام نوشته شده است. من کسی هستم که که راجع به مسعود صدر الاسلام و گذشتهی وی مقاله نوشتهام.
از جنبه ژورنالیستی صرف میپرسم آیا عجیب نیست در برنامه تهیه شدهی بی بی سی، فرخ نگهدار حضور دارد و من نه؟
فرخ نگهدار هیچ ربطی به مجاهدین ندارد، نه در تظاهرات خیابانی بوده و نه خانههای تیمی. نه اوین را دیده و نه نحوهی بازجوی و یا رفتار بازجویان و شکنجه گران را. راجع به چیز ندیده میخواهد شهادت دهد؟ او از نظر بی بی سی فیثاغورت زمان است در حالی که حتی یک کتاب و تحقیق جدی منتشر نکرده از نگاه بی بی سی در مورد همهی موارد حتی «شیعه» کارشناس است و به برنامه پرگار دعوت میشود. لازم به ذکر است که او آچار فرانسه بی بی سی است و تنها ۹ بار به برنامه پرگار دعوت شده و از بابت «کارشناسی» رکورددار است.
از حق نگذرم نگهدار به گونهی دیگری زندان دههی ۶۰ را دیده است. به شهادت لاجوردی در مطبوعات، وی به زندان تردد داشته و طرف صحبت با قصاب اوین میشده است. من این موضوع را در زندان نیز از زبان خود لاجوردی در حسینیه اوین شنیدم.
البته ارتباط دیگری هم فرخ نگهدار با موضوع خیابانی داشته است. هنگام کشته شدن خیابانی، سازمان فداییان اکثریت، جشن شادی و هلهله برپا کرده و نگهدار و همراهانش از خوشحالی در پوست خود نمیگنجیدند.
وقتی نوار صوتی دیدار آیتالله منتظری با اعضای هیأت کشتار ۶۷ نیز منتشر شد باز در برنامهی بی بی سی از من دعوت به عمل نیامد. در حالی که جدا از احمد منتظری که سوژهی اصلی بود، کسی به اندازهی من در ارتباط با «نوار صوتی» به لحاظ ژورنالیستی نمیتوانست سوژه باشد.
چرا که من در کتاب خاطراتم، در دهها مقاله و گفتگوی رادیویی و تلویزیونی ضمن تقدیر از آیتالله منتظری به نقش مثبت ایشان در زندانها و همچنین تلاششان برای جلوگیری از اعدام زندانیان اشاره کردم.
از این گذشته من در مهرماه ۱۳۶۳ در حالی که هنوز لاجوردی دادستان انقلاب اسلامی مرکز بود چندین ساعت با حجتالاسلام حسینعلی انصاری نجفآبادی نماینده آیتالله منتظری در زندان قزلحصار دیدار و گفتگو داشتم.
به توصیهی آقای انصاری نجفآبادی یک دفتر ۴۰ برگ مجموعاً ۸۰ صفحه راجع به جنایات رژیم در زندانهای اوین، گوهردشت و قزلحصار نوشتم که توسط وی مستقیماً تحویل آیتالله منتظری شد.
این گزارش یکی از اسناد مورد اشاره آیتالله منتظری در نامهنگاریهایشان به خمینی و هشدار در مورد زندانهای جمهوری اسلامی بود.
در رسانههای رژیم از من به عنوان عامل انحراف و فریب آیتالله منتظری یاد میشود.
http://kayhanalarabi.ir/fa/mobile/news/82883/792
در نمایشگاه قرآن عکس من را گذاشته و به عنوان عامل فریب آیتالله منتظری معرفی شدم.
در ضمن کسی هستم که بیشترین گزارش را در مورد کشتار ۶۷ و روزشمار کشتار و تحولات زندانها در دوران یادشده نوشته و انتشار دادهام.
با این حال از نظر برنامهسازان بی بی سی من سوژه نبودم و یا دیگران در این رابطه نسبت به من رحجان داشتند.
ذکر این نکته لازم است من ۷ سال پیش همراه با مازیار بهاری برای اولین و آخرین بار در برنامه پرگار از من دعوت به عمل آمد. موضوع برنامه اعترافات تلویزیونی و مقاومت در زندان بود. چنانچه در برنامه پرگار مرسوم بود دو پرسشگر و میهمان نیز دعوت شده بودند. اما با زیرپاگذاشتن عرف کار ژورنالیستی هر دو میهمان همنظر با مازیار بهاری بودند و مخالف نظر من. در واقع سه به یک بودیم. با این حال من از وقت اندک خودم استفاده کرده و پاسخ هر سه نفر را دادم. متأسفانه بعد از یک روز برنامهی فوق از روی یوتیوب برداشته شد! وقتی به آقای کریمی اعتراض کردم ایشان گفتند برنامه دچار نقص فنی شده است و میتوانید به پادکست آن مراجعه کنید! فکرش را بکنید برنامهی ضبط و پخش شده و روی کانال یوتیوب گذاشته شده یکباره دچار نقص فنی میشود. حتی مطرح کردن این موضوع توهین به عقل و شعور مخاطب است.
با این مقدمه و گلایه سه مقاله از سلسله مقالاتی که راجع به ترورهای هستهای در تابستان ۱۳۹۱نوشتم باز نشر میدهم.
به فریاد متهمان بیگناه ترور «متخصصان هستهای» برسید
آی آدمها که در ساحل نشسته شاد و خندانید
یک نفر در آب دارد میسپارد جان
این اولین بار نیست که در نظام نکبت اسلامی بیگناهان تاوان جنایات رژیم را پس میدهند.
و آخرین بار هم نخواهد بود که جنایتکاران دستهای خونین خود را پنهان کرده و به منظور فریب افکار عمومی و مظلوم نمایی، عدهای بیگناه را قربانی میکنند. فیلم اعترافات اخیر کسانی که رژیم مدعی است در ترور «متخصصان هستهای» دست داشتهاند، بیش از هرچیز نشاندهندهی مسئولیت مستقیم رژیم در این ترورهاست که در مقالهی قبلیام به آن پرداخته بودم.
http://www.irajmesdaghi.com/maghaleh-430.html
***
۱۷ روز گذشته را در بستر بیماری و بیمارستان در شرایط بسیار ناگواری سپری کردهام و حداقل هفت روز آینده را نیز بایستی در بیمارستان بستری باشم. شنیدن و دیدن اعترافات کسانی که به اتهام ترور «دانشمندان هستهای» دستگیر شده و عنقریب اکثر آنها به جوخهی اعدام سپرده میشوند، آرام و قرارم را سلب کرده است(۱). هرچند نشستن برایم طاقت فرسا و تمرکز روی موضوع به سختی برایم امکان پذیر است، اما سکوت «اپوزیسیون» از یک طرف و بیشرمی رژیم در اجرای سیاستی که به مسلخ بردن عدهای بیگناه منجر میشود از طرف دیگر، مرا وادار میکند علیرغم ناتوانی جسمیام، با استفاده از دز بالای مرفین از شدت دردهایم بکاهم تا بتوانم در نیمههای شب که خواب به چشمانم نمیآید، دینم را نسبت به هموطنان ظلمدیدهام که چشم امید به من و شما دارند ادا کنم. کتمان نمیکنم از زمانی که در جریان موضوع قرار گرفتم هرگاه که درد به من اجازه داد، در هذیانهای شبانه و بیداری به این مسئله پرداخته و در ذهنم آنرا مرور کردهام. یک بار نیز که به اصرار خودم با وجود شرایط بسیار ناگواری که داشتم، چند ساعتی به خانه برگشتم و در حال کار روی این نوشته در حالی که فشارخونم به پنج و نیم روی سه و نیم رسیده بود، دچار غش شده و با آمبولانس و اقدامات ویژه به بیمارستان منتقل شدم. فشارم برای دقایق کوتاهی به دو و نیم هم رسید.
مشاهدهی سناریوی رژیم برای به قربانگاه بردن جوانان بیگناه میهنمان به اتهام جنایتی که خود مرتکب شده است، دردی است جانکاه که در بیستو چهارمین سالگرد قتلعام زندانیان سیاسی اندوهم را دوچندان میکند و منی را که ماندهام و پیمان بستهام تا جان در بدن دارم صدای خاموششدگان را پژواک دهم، وا میدارد که در مقابل این ظلم سکوت نکرده و به وظیفهی انسانیام و پیمانی که با عزیزترین فرزندان میهنم بستهام، عمل کنم. این توضیحات را از این بابت دادم تا غفلت و دیرکردم در این مورد را توضیح داده و یک بار دیگر متذکر شده باشم که هیچ چیز و هیچ شرایطی نمیتواند مرا تا زنده هستم از گفتن حقیقت و دفاع از حقوق مردم میهنمان و به ویژه قربانیان نقض حقوق بشر بازدارد. میدانم درد و فشارهای جسمی اجازه نمیدهد آنگونه که شایسته است از حق این قربانیان دفاع کنم به همین خاطر ضمن اظهار شرمندگی و پوزش، امیدوارم مردم ایران، قربانیان و خانوادههای دلنگرانشان ناتوانی و قصورام را ببخشایند.
***
سیمای جمهوری اسلامی در پانزدهم مرداد ماه ۱۳۹۱ اعترافات چهارده نفر از جمله هشت مرد و شش زن را که متهم به قتل چهار «متخصص هستهای» به نامهای مسعود علی محمدی، مجید شهریاری، داریوش رضایی نژاد و مصطفی احمدی روشن و دوست او رضا قشقایی هستند، نشان داد. همچنین آنها به تلاش ناموفق برای ترور فریدون عباسی نیز اعتراف کردند. تهیه و تولید این اعترافات جعلی که ظاهراً کمترین عقلانیتی در آن به کار نرفته، در میان جناحهای حاکم نیز درگیریهایی را دامن زده بود و به همین خاطر وزیر اطلاعات در مجلس و کمیسیون امنیت حضور یافت و دستگاه اطلاعاتی و امنیتی مجبور شد ابتدا در تاریخ ۱۰ مردادماه فیلم مربوطه را در مجلس شورای اسلامی نشان دهد تا با گرفتن تأییدیه مجلس، امکان نمایش عمومی آن در سیمای دروغپرداز «ولایت فقیه» را پیدا کند.
http://www.daneshjoonews.com/node/7614
در پیش زمینهی این فیلم سناریو نویسان مدعی میشوند:
«اعضای تیم ترور درپادگانی در حومه تلآویو مستقر شده و شیوه کلاسیک "ترور اسرائیلی" که پیش از این درکشورهای عربی- اسلامی توسط رژیم صهیونیستی انجام میشد را فرامیگرفتند».
این در حالی است که در دههی هفتاد خورشیدی در میان جنگهای باندهای رژیم رازینی که میرفت رئیس قوه قضاییه شود با همین شیوه چسباندن بمب مغناطیسی و کنترل از راه دور به درب ماشین توسط «تروریستهای اسلامی» در خیابان سعدی تهران ترور شد. و اتفاقا سایت خبرآنلاین وابسته به علی لاریجانی پس از ترور شهریاری و فریدون عباسی روی آن دست گذاشت و از مشابهت این دو ترور با ترور علی رازینی یاد کرد.
http://www.khabaronline.ir/detail/112199
حیدر مصلحی آخوند بی مقداری که ابتدا مسئولیتی حاشیهای در دفتر خامنهای داشت و سپس نمایندگی او در سازمان حج و زیارت را به عهدهگرفت و در دولت دوم احمدی نژاد در نقش وزیر بی خاصیت اطلاعات، اوامر دفتر رهبری را اجرا میکند، در ابتدا از دستگیری ۲۰ نفر و سپس از دستگیری 30 نفر در این رابطه سخن رانده بود که عجالتاً ۱۴ نفر آنها را به صحنه آوردند تا بعداً در مورد سرنوشت شانزده نفر بقیه تصمیمگیری کنند. ظاهراً وزارت اطلاعات و دستگاه امنیتی قصد جمع و جور کردن داستان ترور «متخصصان هستهای» را دارد و بیش از این نمیخواهد آن را کش و قوس دهد. از قرار معلوم کشتیبان را سیاستی دیگر آمده و در آینده نزدیک قرار نیست «متخصصی» ترور شود مگر این که اتفاق خاصی بیفتد. و برای بستن پرونده، این بار مدعی شدهاند همهی «متهمان» را یکجا دستگیر کردهاند تا ضمن نمایش قدرت و دلداری دادن به مزدورانشان، کلک قضیه را هم بکنند. هرچند مقامات رژیم دستگیری «تروریستها» در آستانه مذاکرات مسکو را برگ برندهی رژیم در مذاکرات هستهای نیز عنوان کردند.
در تبلیغات قبلی رژیم و لابی آن در خارج از کشور، مجاهدین خلق به همراه موساد و آمریکا و انگلیس و آلمان و فرانسه و ... مسئول این ترورها معرفی شده بودند و در سناریوی اعلام شدهی قبلی کشورهای آذربایجان، تایلند، ارمنستان، ترکیه و اقلیم کردستان محل ملاقات تنها «تروریست» دستگیر شده (مجید جمالی فشی) با مقامات اسرائیلی عنوان شده بود و محل اقامت رابط اصلی موساد در باکو اعلام شده بود. اما این بار دستگاه اطلاعاتی و امنیتی به علت لو رفتن توطئههای تروریستی رژیم در تایلند، باکو و... صلاح ندانست نامی از این کشورها بیاورد و به جای آن، قبرس را وارد کرد که پیشتر یک کشتی حامل سلاحهای رژیم را توقیف کرده بود و در ۲۵ تیرماه ۹۱نیز خبرگزاری فرانسه خبر داد که پلیس قبرس یک جوان لبنانی را که با پاسپورت سوئدی وارد این کشور شده و قصد داشته با ترتیب دادن انفجارهایی به منافع اسرائیل در قبرس حمله کند، بازداشت کرده است. متعاقبا دفتر نخست وزیر اسرائیل، با انتشار بیانیهای، آنچه که آن را «تروریسم ایرانی» خواند، به باد انتقاد گرفت و جمهوری اسلامی ایران را «بزرگترین صادر کننده تروریست در دنیا» معرفی کرد.
http://www.radiofarda.com/archive/news/20120715/143/143.html?id=24645502
و همچنین رژیم نام سرویسهای امنیتی آلمان و فرانسه را نیز مستثنی کرد و هیچ اطلاعاتی در مورد نقش کشورهای آمریکا و انگلیس در این پروژه نداد و فقط از زبان یکی از متهمان اعلام کرد که منابع مالی این پروژه از سوی دولت آمریکا ارائه شده است. و یا بدون آنکه مستندی ارائه دهد مدعی شد که اگرچه دستور ترورها از اسرائیل آمده اما فرمان اصلی را واشنگتن و لندن از طریق سیا و ام آی ایکس دادهاند و آن را «مثلث شوم» نامید.
موضوع دخالت ترکیه علیرغم قطع روابطش با اسرائیل و چالشهای به وجود آمده بین این دو کشور در دو سال اخیر و میانجیگریهای متعدد ترکیه در پروژهی هستهای به نفع رژیم، به خاطر مواضع ترکیه در قبال سوریه و حمایت از طارق الهاشمی معاون رئیس جمهور عراق که دولت مالکی با اجرای سناریویی قصد دستگیری او را داشت همچنان در سناریو وزارت اطلاعات باقی مانده است و به آن آب و تاب میدهند.
متهمان که هیچ یک تا پیش از این، کوچکترین فعالیت سیاسی نداشته و ظاهراً جملگی شهرستانی و از قرار معلوم غالباً کرد هستند در اعترافات تلویزیونی، انگیزه اصلی خود برای همکاری با موساد و ترور «متخصصان هستهای» را خروج از کشور و دریافت پول عنوان کردهاند. این در حالی است که بنا به اعتراف خودشان آنها پیش از انجام عملیات به سادگی از کشور خارج شده، به ترکیه و سپس قبرس سفر کردهاند. آیا این دو کشور خارج نیست؟ برای نشان دادن بطلان سناریوی تهیه شده در وزارت اطلاعات، لازم میدانم در مورد یکی از متهمان و سوابق وی توضیح دهم که هم از تمکن مالی برخوردار بوده و هم به سادگی به کشورهای اروپایی سفر میکرده است.
مازیار ابراهیمی
وی با اسمهای «مستعار سامان، امیر یل و امیرعباس»یکی از کسانی است که در اعترافات پخش شده نقش رهبری چند عملیات را به عهده داشته و در تلآویو دوره دیده است. دستگاه امنیتی همچون مجید جمالی فشی که به اتهام ترور دکتر علیمحمدی ناجوانمردانه اعدام شد هیچ اطلاعاتی در مورد گذشته و سوابق مازیار ابراهیمی نمیدهد. در دقیقهی ۱۵: ۳ فیلم تهیه شده از سوی رژیم ۴ عکس وی نشان داده شده و ادعا میشود که این عکسها در دستگیری او و دیگر متهمان کمک کرده است. در ادامه به بطلان این موضوع و دروغپردازی آشکار رژیم میپردازم .
مازیار ابراهیمی متولد ۱۳۵۲در تهران و اصالتا سنندجی است. وی یکی از پنج فیلمبردار زیر آب (غواص) ایران است که سال ها فیلمبردار سیمای جمهوری اسلامی هم بوده است. توفیق ابراهیمی پدر وی نیز کارمند بازنشسته تلویزیون است. مازیار بعدها شرکت الکترونیکی «اهورا» را به همراه دو برادرش شاهپور و بابک در سال ۲۰۰۶ در سلیمانیه تأسیس میکند. شاهپور ۴۲ ساله از سال ۲۰۰۶ مقیم ایتالیا و در رشتهی هنر و کارگردانی تحصیل کرده و دارای همسری ایتالیایی است.
بابک ۳۱ ساله پیشتر در چهار سریال تلویزیون جمهوری اسلامی به عنوان گریمور مشغول به کار بود و پنج سال پیش به سوریه رفته و در آنجا نیز به کار گریم مشغول شده است. وی دارای همسری سوری است.
مازیار ابراهیمی از سال ۲۰۰۸ ساکن سلیمانیه عراق بوده و زندگی مرفهی داشته است و کمتر در ایران حضور داشته است. وی در سال ۲۰۰۴ با ژامک حسنی ازدواج میکند. میزان مهریه تعیین شده ۱۰۰۰ سکهی طلا بوده که حاکی از وضعیت خوب وی در زمان مذکور است. همسر وی در پاییز ۲۰۱۱ با مراجعه به دادگاه تقاضای دریافت مهریهاش را میکند و به همین دلیل مازیار ابراهیمی پس از ورود به ایران در پاییز ۲۰۱۱ ممنوع الخروج میشود. وی از آنجایی که بازرگان موفقی است برای رتق و فتق امور تجاریاش با گرو گذاشتن سند خانه قادر به خروج از کشور میشود در حالی که این امر برای مردم عادی به سختی امکانپذیر است.
شرکتی که او اداره میکند در سال ۹۰ خورشیدی مناقصهی دو تا سه میلیون دلاری تهیه دوربین و وسائل تلویزیونی برای شبکهی «العالم» رژیم را برنده شده بود. شرکت وی در سال ۹۱ برنده ی مناقصه چندین میلیون دلاری(بیش از مناقصه العالم) تهیه دوربین و وسایل تلویزیونی برای «پرس تی وی» میشود اما به علت دستگیری قادر به انجام مناقصه نمی شود. وی در جریان این مناقصه تهدید شده بود که خود را کنار بکشد که وی نپذیرفته بود. وی مطلقاً سیاسی نیست و به خاطر منافع تجاری که در ارتباط با رژیم داشت در صحبتهای خصوصی و خانوادگی نیز از رژیم حمایت به عمل میآورد و اتفاقاً منافع او در رژیم حاکم تأمین میشد و انگیزهای برای مخالفت با آن نداشت.
مازیار ابراهیمی به خاطر شرکت موفقی که داشت و فعالیتهای بازرگانیاش به سادگی به اروپا تردد میکرد و مشکلی برای خروج از کشور نداشت. او در تاریخ ۸ تا ۱۳ سپتامبر ۲۰۱۱ با دریافت ویزای شش ماهه تجاری شنگن برای بازدید از نمایشگاه بینالمللی IBC به آمستردام میرود و از آنجا به سوئد سفر میکند. موضوع به سادگی از طریق دولت هلند مرجع صدور ویزا و دولت سوئد کشوری که به آن سفر کرده قابل پیگیری است.
http://www.datacast.com/news-events/events/2011/ibc-2011-amsterdam-netherlands
در آذرماه ۱۳۹۰ وی میهماندار خانوادهی خالهاش که از سوئد به تهران رفته بودند میشود و شخصاً آنها را در ۲۸ آذرماه تا فرودگاه مشایعت میکند.
مازیار ابراهیمی که در اعترافات تلویزیونی میپذیرد که مجید جمالی فشی و آرش خردکیش دو! عامل ترور دکتر علیمحمدی را پس از ترور در ۲۲ دیماه ۸۸ به خانهی تیمی برده است، در زمان مذکور در سلیمانیه عراق حضور داشته و میهماندار کلیهی اعضای خانوادهاش بوده است. از آنجایی که پاسپورت وی در اختیار مقامات امنیتی است نمیتوان اسناد ورود و خروج وی را در اینجا انتشار داد. متأسفانه دولت اقلیم کردستان که به سادگی میتواند در این مورد دست رژیم را رو کرده و سیاستهای جنایتکارانهی دستگاه اطلاعاتی و امنیتی رژیم را افشا کند، به خاطر منافع مشخص این اقلیم، در این مورد سکوت کرده و در قبال اتهامات امنیتی دولت جمهوری اسلامی علیه اقلیم کردستان نیز اعتراض رسمی نکرده و تاریخهای ورود و خروج وی را انتشار نداده و در اختیار خانوادهی وی نیز قرار نداده است.
مازیار ابراهیمی همچنین در ۲ مرداد ۱۳۹۰ به هنگام ترور آرش رضایی نژاد در سلیمانیه عراق بوده و آماده سفر به اروپا و شرکت در نمایشگاه بزرگ آمستردام میشده است.
مازیار در بهمنماه ۱۳۹۰ برای آخرین بار از ایران خارج میشود و برای مذاکره با شرکت معروف Arri جهت تهیه وسائل و دوربین های تلویزیونی به آلمان می رود و از آن جا با منزل خالهاش در سوئد تلفنی صحبت می کند. وی از آلمان به سلیمانیه سفر کرده و در فروردین ماه ۱۳۹۱ از سلیمانیه به تهران باز میگردد و در ۲۴ خرداد ۱۳۹۱ در منزل پدریاش در تهران پارس دستگیر میشود. کمتر از ۱۲ ساعت پس از دستگیری وی، مصلحی وزیر اطلاعات رژیم خبر کشف شبکهی ترور «متخصصان هستهای» را میدهد که بیش از هر چیز نشاندهندهی آن است که ابتدا سناریو را تهیه کرده و سپس به شکار قربانیان پرداختهاند که با این عجله به انتشار خبر آن مبادرت کردهاند که با ساده ترین اصول کار امنیتی نمیخواند.
دلایل انتخاب مازیار ابراهیمی به عنوان یکی از سران «تروریستها» از طرف دستگاه امنیتی رژیم به شرح زیر است:
تلاش رژیم برای کشیدن پای اقلیم کردستان به این جنایت عامل اصلی بوده که شوربختانه قرعهی فال را به نام او انداخته اند.
اقلیم کردستان در توطئهی دولت نوریالمالکی برای دستگیری طارق الهاشمی معاون سنی رئیس جمهور عراق حاضر به همکاری با دولت عراق و رژیم نشد و از تحویل هاشمی به دستگاه قضایی عراق سرباز زد . این اقلیم از سرنگونی دولت بشار اسد حمایت میکند که مخالف سیاست رژیم و دولت عراق است. رژیم از این طریق تلاش میکند روی دولت اقلیم کردستان فشار سیاسی وارد کند.
وی دارای شرکت موفقی در سلیمانیه بوده و تمکن مالی مناسبی داشته و بین ایران و اقلیم کردستان در سفر بوده است.
با توجه به این توضیحات باید به این سؤال پاسخ داد: چگونه ممکن است فردی با داشتن تمکن مالی و موقعیت اجتماعی در سن ۳۷ سالگی، تن به آموزشهای تروریستی داده و مأموریتهای سخت و پرخطر تروریستی را بپذیرد و کدام سرویس امنیتی حاضر است که روی چنین فردی سرمایهگذاری کند؟
طبق اطلاعات دریافتیام، مریم متقیان همسر پسرعمه مازیار ابراهیمی که دخترجوانی است و اساساً سیاسی نیست در هفتههای اخیر به هنگام پرواز از فرودگاه «امام خمینی» تهران به استانبول برای پیوستن به همسرش به منظور گذراندن تعطیلات در آنتالیا دستگیر شد. معلوم نیست که سناریو سازان چه خوابی برای وی دیدهاند؟
آرش خردکیش
در فیلم تهیه شده توسط وزارت اطلاعات ادعا میشود که دوربینهای امنیتی تصویر آرش خردکیش یکی از تروریستها را در حالیکه کیسهی حاوی بمب را در دست دارد ضبط کردهاند. این تصویر پس از توضیح چگونگی ترور احمدی روشن پخش میشود. سناریونویسان وزارت اطلاعات مدعی شدهاند که این تصویر سرنخ مهمی را به دست سربازان «گمنام امام زمان» برای دستگیری تروریستها داده است. اما دم خروس وزارت اطلاعات همین جا بیرون میزند. آنها مدعی هستند:
«ناگفته نماند توسط همین دوربینها تصویر آرش که حامل کیسه بمب بود در یکی از عملیاتها با دوربینهای عملیاتی شکار میشود و موردشناسایی قرار میگیرد»
ترور احمدی روشن در روز ۲۱ دیماه ۱۳۹۰ ، مسعود علی محمدی ۲۲ دیماه ۱۳۸۸ و مجید شهریاری و فریدون عباسی روز ۸ آذر ۸۹ صورت گرفت که در زمرهی روزهای سرد زمستان و پاییز هستند، در حالیکه در فیلمی که دستگاه امنیتی مدعی است دوربینهای امنیتی ضبط کردهاند آرش خرد کیش پیراهن آستین کوتاه تابستانی به تن دارد!
داریوش رضایی تنها سوژهای است که در مردادماه با گلوله به قتل میرسد و نه با بمب. بنابر این موضوع کیسه حاوی بمب در تاریخ یادشده منتفی است.
نکتهی جالب توجه این که کلیه فیلمهای دوربینهای امنیتی که تصاویرشان در فیلم آمده تاریخ ثبت دارند اما هیچ یک از فیلمهای دوربینهای امنیتی که تصاویر آرش خردکیش را ضبط کردهاند تاریخ ضبط ندارند و جاعلین حساب بدیهیات را هم نکردهاند.
http://www.yjc.ir/fa/news/4047610/ دوربینهایی-که-لحظاتی-قبل-از-عملیاتهای-ترور-را-شکار-کردند-تصاویر
تردیدی نیست که فیلم یاد شده نه در چلهی زمستان بلکه در گرمای تابستان و پس از دستگیری آرش خردکیش گرفته شده است. مأموران امنیتی در جهت تهیهی سناریوی خود وی را مجبور کردهاند که در زیر دوربین امنیتی بایستید تا فیلم او را ضبط کنند. این اقدام وزارت اطلاعات به منظور پوشاندن حفرههای امنیتیاست که قبلاً در مقالات و مصاحبههای رادیو و تلویزیونیام روی آن دست گذاشته و به صراحت نوشته و گفته بودم که تروریستهای خودی پس از انجام ترور احمدی روشن قطعاً تصاویرشان در دوربینهای امنیتی و ترافیکی محل ثبت میشود و بنابر این دستگاه امنیتی به خوبی با ماهیت آنان آشناست. برای همین عکسهای تروریستها انتشار نمییابد و از مردم خواسته نمیشود تا در دستگیری آنها به دستگاه امنیتی کمک کنند.
جانیان این بار خواستهاند به زعم خود به ادعاهای من پاسخ دهند منتهی نکردهاند لااقل لباس زمستانی به تن آرش خرد کیش کنند تا جعلشان واقعیتر جلوه کند.
چگونه ترور داریوش رضایی نژاد به سناریو اضافه شد
وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران در دومین اطلاعیه پیرامون دستگیری تروریستهای وابسته به موساد به موارد زیر اشاره کرد. به گزارش خبرنگار دفاعی امنیتی باشگاه خبرنگاران ؛ متن این اطلاعیه به شرح زیر است:
«بسم الله الرحمن الرحیم
بدنبال اطلاعیهی مورخ بیست و پنجم [خرداد ماه ۱۳۹۱] و مصاحبهی وزیر محترم اطلاعات در بیست و هشتم خرداد ماه گذشته، به استحضار ملت شریف ایران می رساند:
الف) سازماندهی عملیات ترور شهدای هستهیی كشور در قالب سلولهای سازمان یافته در چندین لایهی حفاظتی متشكل از عناصر « شناسایی، لجستیك، عملیات» بوده است كه با عنایات الهی، كلیهی عوامل دخیل در ترور شهیدان شهریاری، احمدی روشن و قشقایی، مورد شناسایی قرار گرفته و بازداشت شدند.
ب) از عوامل ترور شهید دكتر علی محمدی، قبلا تنها عامل بمب گذاری (معدوم مجید جمالی فشی) بازداشت شده بود. در سلسله عملیات اخیر سربازان گمنام امام زمان(عج)، كلیهی مزدوران و جنایتكاران دخیل در آن واقعه، اعم از عناصر شناسایی شهید، عوامل تداركات، نیروهای تأمین پوششهای عملیات، عوامل مراقبت مستقر در صحنهی عملیات و عامل اصلی فعال سازی بمب، شناسایی شده و جملگی آنها بازداشت شدند.
ج) تعدادی از عوامل ترور آقای دكتر فریدون عباسی رئیس محترم سازمان انرژی اتمی كشور، از جمله بازداشت شدگان می باشند.
ه) مشخص گردید كه متهمین بازداشت شده علاوه بر ترورهای مورد بحث، اقدامات و جنایتهای ضد مردمی دیگری نیز انجام داده بودند كه در زمان مقتضی اعلام خواهد شد.
و) متهمین مورد نظر اعتراف نمودهاند كه پس از ترور شهید مصطفی احمدی روشن، سازمان تروریستی موساد طی دستورالعملی، انجام چند عملیات خرابكاری و انفجار در اماكن زیارتی و محلهای عمومی پرازدحام را به آنها ابلاغ و در حال فراهم آوردن مقدمات آن مأموریتهای شیطانی بودند كه با عنایات الهی، پیشگیری بعمل آمد.»
http://www.yjc.ir/fa/news/4004731
چنانچه ملاحظه میکنید در اطلاعیه وزارت اطلاعات هیچ سخنی از ترور داریوش رضایی نژاد نیست در حالی که در مورد برنامههای آنها در آینده نیز خبر دادهاند. با وجود این در اعترافات تلویزیونی، دستگیرشدگان در مورد این ترور هم توضیح میدهند. ظاهراً سناریو نویسان در انتها برای جمع و جور کردن موضوع ترورهای هستهای مورد اخیر را هم به اعترافات دستگیرشدگان اضافه میکنند.
وزیر اطلاعات در گفتگو با باشگاه خبرنگاران جوان هم به ترور رضایی نژاد و زخمی شدن همسرش که اتفاقا هدف چندین گلوله تروریستها قرار گرفته و بیش از همهی جان به در بردگان آسیب دیده است اشارهای نمیکند چرا که اساساً قرار نبوده او در سناریوی تهیه شده توسط مأموران اطلاعاتی و امنیتی باشد.
«وزیر اطلاعات:بنده هم این موفقیت را به رهبر معظم انقلاب اسلامی، ملت شریف ایران و به خانواه های داغدار شهدای هستهای كشور تبریك عرض میكنم ضمنا معمولا فراموش میشود كه آن چند عملیات تروریستی، جانبازانی هم داشته است. یكی همسر مكرمه و دانشمند شهید دكتر شهریاری كه در صحنه حضور داشته و مجروح شدند و علاوه بر داغ همسر شهیدشان، هنوز هم با برخی آثار آن مجروحیت مواجهند كه بنده برای سلامتی كامل ایشان دعا میكنم و دیگری برادر عزیز جناب آقای دكتر فریدون عباسی رئیس محترم سازمان انرژی اتمی كه همزمان با شهید شهریاری ایشان هم ترور شدند اما به خواست خدا آسیبی به ایشان وارد نشد تا بمانند و به خدمات علمی خود به نظام مقدس جمهوری اسلامی ادامه دهند.»
عاقبت پس از گذشت یک ماه و اندی در تاریخ ۱ مردادماه ۱۳۹۱ و در مراسم اولین سالگرد ترور جنایتکارانه داریوش رضایی نژاد به دست تروریست های خودی تصمیم ماموران امنیتی تغییر کرده و وزیر اطلاعات در گفتگویی با باشگاه خبرنگاران به دستگیری قاتلان داریوش رضایی نژاد نیز اشاره می کند.
دستگیرشدگان نیز پس از تغییر سناریو توسط مأموران امنیتی در اعترافات خود به ترور داریوش رضایی نژاد اشاره میکنند. در حالی که حیدر مصلحی و وزیر دفاع سابقاً ترور رضایینژاد را متفاوت از بقیه موارد ارزیابی کرده بودند و تلاش میشد به جای دانشمند هستهای وی را دانشجوی الکترونیک معرفی کنند.
http://www.ayandenews.com/news/33512/
به اعترافات جدید که برخلاف اطلاعیه وزارت اطلاعات و مصاحبهی اول مصلحی است توجه کنید:
«اما این پایان کار مثلث شوم ترور نبود چراکه داریوش رضایی نژاد هدف بعدی این تیم تروریستی اعلام میشود.
بهزاد عبدلی در این رابطه میافزاید: "اواخر تیرماه ۱۳۹۰ ایمیلی به من اعلام شد برای عملیاتی دیگر".
مریم زرگر نیز در تکمیل این صحبتها میگوید:" در عملیات آقای رضایی ]نژاد] مثل ترورهای قبلی که انجام داده بودیم باز دوباره گروه ما دور هم در تهرانجمع شدیم".
پس از عملیات شناسایی، یکم مردادماه سال ۱۳۹۰ برای این جنایتتعیین میگردد.اما روش ترور این بار متفاوت است؛ اسلحه یکی از راکبین موتورسیکلت داریوش رضایی نژاد محقق جوان کشورمان را مقابل چشمان همسر و فرزند کوچکشآرمیتا به شهادت میرساند.
عبدلی در توضیح این عملیات میگوید:" برخلاف سایر عملیاتها در این عملیات اصلا از بمب استفاده نشد و از تفنگ استفاده شد".
همسر شهید داریوش رضایینژاد که لحظه ترور در خاطر او حک شده است، دراین خصوص میافزاید:"من سریع از ماشین پیاده شدم و ضارب را دنبال کردم، چند متر ازماشین دور شده بودم که با صدای شلیک به خودم آمدم، چون ضارب داشت به سمت منم شلیکمیکرد، منم افتادم، صدای موتور را میشنیدم که دور میشد".»
برخلاف دیگر عملیاتها که ضارب و نحوهی انجام عملیات را توضیح میدهند در رابطه با داریوش رضایی نژاد هیچ توضیحی داده نمیشود که چه کسی وی و همسرش را هدف قرار داده و چه کسانی پشتیبانی را انجام دادهاند. دلیل استفاده از مسلسل به جای بمب را نیز توضیح نمیدهند.
تضاد اعترافات مجید فشی و متهمان تازه دستگیرشده
مجید فشی در دادگاهی که به ریاست قاضی صلواتی برگزار شد به صراحت مدعی شد که خود تنهایی مسیر و محل را چک کرده و عملیات را به تنهایی انجام داده است:
« طی یک روز به آن محل رفتم، مسیرها را چک کردم و پس از آمدن به خانه به آنها [مسئولان امنیتی اسرائیلی] اطلاع دادم که اوضاع خوب است. چند روز بعد تماس گرفتند که باید بروی و بمب را به موتور نصب کنی. بمب را به تنهایی نصب کردم و وسایلی را که خریده بودم، در انبار گذاشتم. به من گفتند که فردا صبح باید موتور را از انبار برداری و پس از تایید ما کار را انجام دهی اما در آخرین تماس اعلام کردند که برنامه کنسل شده و باید موتور را به خانه امن منتقل کنی و دوباره به من گفتند که فردا باید این کار را انجام دهم. فردای آن روز نیز همین روال طی شد و در نهایت دوباره به من گفتند که وسایل را به خانه امن منتقل کن و به خانه بازگرد.»
مریم زرگر یکی از متهمان دستگیر شده جدید داستان دیگری را مطرح میکند:
«ما باید به صورت نوبتی یعنی هر نیمساعت به نیم ساعت ورود و خروج دکتر علیمحمدی را کنترل میکردیم»
دکتر علی محمدی یک بار صبح در ساعت مشخصی از خانه خارج و شب به خانه باز میگردد. چه نیازی بود نیم ساعت به نیم ساعت ورود و خروج او کنترل شود. وقتی از خانه خارج شد که دیگر نیاز به کنترل نیست تا شب که بازآید. معلوم است که وی دچار پریشانی است و جملات غیرمنطقی بر زبان میآورد.
مجید جمالی در مورد چگونگی انجام عملیاتی که به تنهایی صورت داده بود میگوید:
«طبق برنامه موتور را روشن کردم و رفتم خیابان مهر ۳ از آنجا رفتم بالا موتور رو کنار درخت پارک کردم ، تراکت ها را درآوردم ، تراکت ها را پخش کردم و رفتم به سمت بالای خیابان مهر ۳، به سمت چپ رفتم به جایی که کد آن کتابخانه بود ، یعنی جایی که باید اطلاع می دادم که موتور را گذاشتم اطلاع دادم و گفتم و به سمت محلی که کد آن امام زاده بود یعنی نقطه انتظار رفتم ، از لحظه ای که آنجا رسیدم تا حدود ۳ بعدازظهر طول کشید تا آنها با من تماس بگیرند و من منتظر ماندم و حدود ساعت ۳ تماس گرفتند و گفتند طبق برنامه ۲ باید پیش بری و برنامه عوض شده و باید برگردی و کد آن داروها بود یعنی باید می رفتم داروها رو برمی داشتم و داروها را به داروخانه می بردم من هم طبق برنامه موتور را برداشتم و به سمت انبار رفتم و موتور را به انبار برگرداندم و به من گفته بودند وقتی رسیدی انبار باید ۲ خشاب رو به محل قبلی برگردانی و سوزن ها را که دور انداخته بودم. به خانه رفتم و ا طلاع دادم که موتور درانبار است و خشاب ها هم سرجایش است و فردای آن روز اعلام کردند دوباره باید برنامه را تکرار کنی ، ۴ صبح بیدار شدم تماس گرفتم برنامه تغییر نکرده بود طبق قرار به نقطه انتظار که همان میدان تجریش بود رفتم مثل روز قبل ، حدود ۳ الی ۴ ساعت بعد پیش رفتم و طبق برنامه یک عمل باید می کردم چون گفتند همه چیز خوب پیش رفته و باید طبق برنامه یک عمل می کردم و یک سری وسایل را از بین می بردم طبق برنامه پیش رفتم با کلاه کاسکت و دستکش ، کلید ها و تلفن دیجیتال و خشاب ها را باید از بین می بردم و در فواصل مختلف آنها را از بین بردم به رودخانه و سلطل آشغال انداختم تلفن ماهواره ای و مدارک را گفته بودند از بین نبرم این کارها را انجام دادم و به منزل رفتم وقتی همان روز رفتم خانه پدرخانمم از تلویزیون تازه متوجه شدم که اصلاً جریان چه چیزی بوده و چه کسی بوده و آنجا تازه فهمیدم چون اخبار ۲۴ ساعت داشت درباره آن صحبت می کرد و آنجا تازه فهمیدم که آن شخص مورد نظر چه کسی بوده .»
چنانچه ملاحظه میشود وی پس از انجام عملیات به تنهایی به منزل شخصیاش رفته است در حالی که مازیار ابراهیمی اعتراف میکند که پس از قتل علیمحمدی، مجید جمالی فشی و آرش خردکیش با اتومبیلی که رانندگیاش به عهدهی او بوده به خانهی تیمی گروه رفتهاند.
«اولین عملیاتی که انجام دادیم عملیات شهید دکترعلیمحمدی بود، سه تا تیم بودیم، یک سری که با ماشین فقط برای پوشش و مراقبت بودند وکمی دورتر از محل حادثه و من هم با خودرویی دورتر منتظر آنها بودم که وقتی موتور راقرار میدهند در وقت مناسب که منفجر میکنند به خودروی من بیایند و از آنجا با هممتواری شویم»
چنانچه مازیار ابراهیمی، مجید جمالی فشی را به خانهی تیمی برده بود، همان موقع حتی اگر اسم او برای مأموران امنیتی شناخته شده نبود حداقل چهرهی او از طریق چهرهنگاری مشخص میشد و او قادر به سفرهای زیادی به خارج از کشور نمیشد.
مجید جمالی فشی به صراحت تأکید کرده بود که موتور را به تنهایی به محل برده و قرار داده در حالی که پس از اعدام او آرش خردکیش مدعی میشود که وی نیز همراه او بوده است.
مجید جمالی فشی متهم به قتل علیمحمدی در دادگاه اعترافات کرد که همدستی نداشته و همه مراحل ترور را به تنهایی انجام داده است:
«هیچ اطلاعی از آنها [همدستان] ندارم و از نزدیک هیچ کسی را نمیشناختم و در ایران با هیچ فرد ایرانی ملاقات نکردم.»
http://www.khabaryaab.com/News/387955
آرش در محل حادثه و در مقابل دوربین عملیات آنروز را اینگونه بازگو میکند:
«روز عملیات صبحش طبق قراری که داشتیم یک موتور را دم درش [منظور دم در منزل علیمحمدی است] زنجیر کرده بودیم، بعد بالاتر از اونجا که یکساختمان در حال پی کندن است [با دست اشاره می کند به ساختمانی که مقداری بالاتر ازجایی است که مصاحبه با او صورت میگیرد] من مستقر شده بودم، و ۱۰۰-۲۰۰ متر بالاتریک فرعی است و داخل آن فرعی یک پراید منتظر من بود، اعلام کردند که از پارکینگ میآیند بیرون من که رویت کردم، ریموت را فشار دادم، بعد از زدن ریموت به سمت پراید رفتم، سوار پراید شدم و از آن کوچه ما رفتیم، وارد اتوبان شدیم و رفتیم به خونه تیمی، یک ساعت و ربع بعد که موتور را گذاشته بودیم توی کوچه آمد اطلاع داد که عملیات موفقیتآمیز بوده است»
تردیدی در پریشانگویی او نیست. او به همراه مازیار ابراهیمی و مجید جمالی فشی به خانهی تیمی رفتهاند. مجید جمالی در اعترافات تلویزیونیاش گفته است: «به منزل رفتم وقتی همان روز رفتم خانه پدرخانمم از تلویزیون تازه متوجه شدم که اصلاً جریان چه چیزی بوده و چه کسی بوده و آنجا تازه فهمیدم چون اخبار ۲۴ ساعت داشت درباره آن صحبت می کرد و آنجا تازه فهمیدم که آن شخص مورد نظر چه کسی بوده .» و آرش خردکیش میگوید: « رفتیم به خونه تیمی، یک ساعت و ربع بعد که موتور را گذاشته بودیم توی کوچه آمد اطلاع داد که عملیات موفقیتآمیز بوده است»
توجه داشته باشید خود او در محل حضور داشته و با فشار دادن ریموت کنترل شاهد انفجار بوده است. معلوم نیست چه کسی به کوچه آمده و به او اطلاع داده است.
بطلان سلولی عمل کردن تروریستها و اطلاع نداشتن از فعالیت گروههای موازی
وزارت اطلاعات در فیلم مذکور مدعی است که «سازماندهی این تیم تروریستی از این جهتپیچیده بوده است که اعضای تیم به صورت سلولی فعالیت میکردند و زیرشبکهها ازفعالیت گروههای موازی اطلاعی نداشتند اگرچه در برخی از موارد ماموریتشان مکملهستههای دیگر است، به گونهای که اعضای تیم از نحوه عملکرد سایر اعضا اطلاعی ندارند چرا که در روش سلولی هر شخص مسئول انجام وظایف محوله خود بوده و از دیگر اعضا خبری ندارد.»
این در حالی است که بنا به اعترافات دستگیر شدگان ۵-۶ نفر مستقیماً در همهی ترورها دست داشته و یکدیگر را میشناختهاند.
مازیار ابراهیمی از شرکت سه تیم عملیاتی در ترور علی محمدی خبر میدهد. یا مریم زرگر یکی از «زنان تروریست» دستگیر شده که خود در تلاویو آموزش دیده مدعی میشود ترور علیمحمدی توسط دو نفری که در آموزشهای تلآویو بالاترین نمره را کسب کرده بودند انجام شد. این بدان معناست که وی نه تنها اسامی کسانی را که در تل آویو آموزش دیده بودند داشته بلکه میدانسته چه کسانی بالاترین نمره را در آموزشها کسب کرده بودند. در حالی که مجید جمالی فشی پیشتر ادعا کرده بود به تنهایی در اسرائیل آموزش دیده بود.
یا در جای دیگری سناریو نویسان ادعایشان مبنی بر «سلولی» عمل کردن تیم ترور را فراموش کرده و مدعی میشوند:
«با دریافت پیام دیگری از اتاق ترور، عوامل تیم در خانه تشکیلاتی پونک گرد هم میآیند تا هدف بعدی را نشانه روند، یعنی دکتر مجید شهریاری استاد فیزیک دانشگاه شهید بهشتی تهران.
بهزاد عبدلی پای ثابت تیم ترور باردیگر از دعوت خودش برای عملیات دیگر خبر میدهد و میگوید:"در سال ۸۹ اونجا به مناعلام کردند که یک عملیات در تهران انجام میشود به نام استاد شهریاری، به تهران آمدیم، موقع عملیات شد، زمان ملاقات را روی ایمیل به من ابلاغ کرده بودند و من هم چند روز بعد وارد تهران شدم، چند نفر را ملاقات کردم، مسیرهای عملیات را برای ما تشریح کردند، کار هر نفر را اعلام کرده بودند، سالار مسئول تدارکات بود یعنی هرچیزی که نیاز داشتیم سالار تهیه میکرد، علی خودش مسئول تحقیقات بود و همراه با فرشید مسئول جمع آوری تحقیقات اطلاعات در مورد نحوه عملیات بودند و ساناز هم مسئول بود عملیات را پشتیبانی کند. "
... بهزاد در ادامه میگوید: "بعد از اینکه یک روز ما به محل حادثه رفتیم و جزییات مشخص شد که هر کدام چه نقشی داریم و چه کاری باید انجام دهیم روز عملیات حول و حوش ساعت ۶:۳۰ فرشید دنبال من آمد، با هم رفتیم به محلحادثه..."
آرش با دستانی اسیر دستبند و بی آنکه عرق شرمی از خیانت به مردم مملکتش در چهره انسانگونهاش پدید آید، ادامه میدهد:"اینجا [اشاره به محل توقف درزمان ترور] با موتور پولسار ایستاده بودیم و کلاه کاسکت داشتیم".
و بهزادادامه میدهد:" بالاتر از ما علی و ساناز داخل یک پژو ۴۰۵ نقرهای جلوتر از ما بودند و سالار هم از [دم] در خونه شهید را همراهی میکرد، ماشین شهید را همراهی میکرد تا به محل حادثه میرسید، ما به همدیگر مرتبط بودیم".»
چنانچه ملاحظه میشود همهی عوامل ترور در یک خانهی تیمی جمع بوده و «به همدیگر مرتبط» بودهاند.
یا مریم زرگر نیز در جای دیگری میگوید:" در عملیات آقای رضایی[نژاد] مثل ترورهای قبلی که انجام داده بودیم باز دوباره گروه ما دور هم در تهرانجمع شدیم".
نحوهی تماس موساد با سوژهها و عضوگیری آنها
یکی از نکات مضحکی که بهزاد عبدلی اهل سقز به آن اعتراف میکند این است که هر بار موساد با ایمیل با او در سقز تماس گرفته و اعلام می کند که برای انجام عملیات ترور به تهران بیاید و بهزاد عبدلی که در اول فیلم مدعی شده بود به منظور دریافت پول و خروج از کشور به موساد وصل شده و در انجام ترورها مشارکت کرده طی این مدت فراموش میکند که از کشور خارج شود و بعد از انجام هر ترور به سقز میرود و منتظر عملیات بعدی میشود و به «تضمین» موساد بسنده میکند که آنها دستگیر نخواهند شد. حتی دستگیری و اعدام مجید جمالی فشی هم خللی در «تضمین» یاد شده ایجاد نمیکند. او که ظاهراً »تروریست کارکشته و دوره دیدهای بوده» متوجه خطر نشده و خواهان خروج از کشور نمیشود و همچنان به عملیاتهای متعدد تروریستی ادامه میدهد و از قضا حاضر میشود در هفتهی بسیج که غلظت امنیتی شهر بسیار بالاست به عملیات دست بزند!
آرش خردکیش هم در فیلم اعتراف میکند که هر بار قبل از عملیات با او تماس گرفته و از وی خواسته میشود برای انجام عملیات ترور به تهران برود. در حالی که قبلاً گفته بود اسرائیلیها به او گفته بودند «اگر بخواهی آماده باشی ۲ماه هم توی اسرائیل دوره میبینی که آموزشات تکمیل بشه، بعد که برگشتی ایران یکعملیات برای ما انجام بدهی ترتیب خروجت را میدهیم.» بایستی توجه داشت که آرش خردکیش شخصاً امکان خروج از کشور و سفر به ترکیه را داشت.
بعد از انجام عملیات ترور هم همگی به سر خانه و زندگی خودشان در شهرستان میروند و به قول مریم زرگر پس از دریافت دستور عملیات دوباره به تهران آمده و در خانهی تیمی که همچنان در محل قبلی حتی پس از دستگیری مجید جمالی فشی برقرار است دور هم جمع میشوند. راستش برای شرکت در مجلس عروسی و جشن تولد هم کسی را به این صورت دعوت نمیکنند چه برسد به پیچیدهترین نوع ترور و شرکت در عملیات تروریستی موساد که برای انجام یک عملیات تروریستی در دوبی و قتل یکی از عناصر وابسته به حزبالله، ۱۷ عضو اسرائیلی موساد با داشتن پاسپورتهای اروپایی و استرالیایی و آمریکایی به دوبی رفته و عملیات مزبور را انجام داده و بلافاصله دوبی را با پروازهای مختلف به نقاط مختلف دنیا ترک میکنند. توجه داشته باشید که رژیم در جریان اعترافات مجید جمالی فشی مدعی بود که او از طریق داشتن برنامههای مختلف ویندوز اکس پی که نامرئی بود و تلفن ماهوارهای ویژه با موساد در تماس بود اما این بار دیگر لزومی به سر هم کردن این اراجیف هم نمیبینند.
فیروزه یگانه با اسم مستعار ساناز مدعی است که در پارک با مریم زرگر آشنا شده است: "با یک خانمی به نام مریم زرگر در پارک آشنا شدم".
راستش تا به حال شنیده بودیم که دختران فراری در پارک در دام باندهای فحشا افتاده و پس از سردرآوردن از خانههای فساد برای کار به دبی و ... اعزام میشوند. اما ظاهراً طبق ادعای سناریونویسان وزارت اطلاعات، موساد هم از همین طریق عمل کرده است!
مریم زرگر که خود در پارک فیروزه یگانه را به دام انداخته میگوید: "من از طریق چت با فردی به نام پارسا آشنا شدم، در سال ۸۸من را برای آموزش به اسرائیل اعزام کردند".
گویا داستان فریب خوردن و ازالهی بکارت خود از سوی یک جوان نابکار را تعریف میکند که به چربزبانیهای وی باور کرده و آیندهاش را تباه ساخته است. ظاهراً ذهنیت سناریونویسان در حد صفحهی حوادث روزنامهها بوده است.
کدام سرویس امنیتی برای انجام پروژههای فوقالعاده مهم تروریستیاش این گونه عضو گیری کرده و آنها را به سریترین پادگانهای آموزشی خود در اسرائیل میبرد؟
رامتین مهدوی موسایی کمی داستان را متفاوت بیان کرده و مدعیمیشود: "از طریق سایت... با این گروه آشنا شدم". یا محسن صدقی آذر از طریق پدرش به تیم ترور وصل میشود که البته در سناریو نامی و اعترافی از پدر وی نیست.
برملا شدن دروغهای وزارت اطلاعات در اطلاعیه دیماه ۱۳۸۹
وزارت اطلاعات در دیماه ۱۳۸۹ پس از ترور دکتر شهریاری و ترور ناموفق پاسدار فریدون عباسی با صدور اطلاعیهای مدعی شد با نفوذ در شبکهی موساد کلیهی افراد درگیر در ترور دکتر علیمحمدی را دستگیر کردهاست:
«بسمه تعالی
همزمان با اولین سالگرد شهادت دکتر مسعود علیمحمدی استاد دانشگاه و دانشمند برجسته کشورمان سربازان گمنام امام زمان(عج) در پی اقدامات گسترده امنیتی و رصد دقیق اطلاعاتی و با عنایات خاص الهی موفق شدند عوامل اصلی این جنایت تروریستی را شناسایی و دستگیر و یک شبکه متشکل از جاسوسان و تروریستهای وابسته به رژیم اشغالگر قدس را منهدم کنند.
عملیات همه جانبه شناسایی و دستگیری این جاسوسان و تروریستها با تمرکز اطلاعاتی و امنیتی بر روی سرنخ عوامل و شبکههای وابسته به رژیم صهیونیستی آغاز شد و پس از ماهها مجاهدتهای خاموش و اقدامات پیچیده و چند لایه آفندی و پدافندی و نفوذ به عمق اطلاعاتی رژیم صهیونیستی منجر به کشف اطلاعات بسیار مهم و حساس از تیمهای جاسوسی و عملیاتی موساد شد که در پی آن ضربات سهمگینی به ساختارهای اطلاعاتی و امنیتی رژیم صهیونیستی وارد شد. »
http://rajanews.com/detail.asp?id=75593
این در حالی است که این بار مدعی است افراد دستگیر شده نه تنها در ترور دکتر علی محمدی بلکه در ترور دیگر «متخصصان» هم شرکت داشته و به تازگی دستگیر شدهاند!
همچنین بولتن نیوز یکی از سایتهای امنیتی به نقل از حیدر مصلحی و شنیدههای خود همان موقع گزارش داد: «در پیگیری های سربازان گمنام امام زمان(عج) همه ترفندهایی که این عوامل استکباری برای ترور دانشمندان هستهای ما به کار میبردند شناسایی شدند و به زودی اطلاعات خوبی را دراین باره به مردم خواهیم داد. شنیده میشود یک دختر دانشجو در جریان ترور استاد علی محمدی دست داشته است. این دختر که از مدتها پیش ارتباط ویژهای با سرتیمهای اطلاعاتی موساد داشته عامل اصلی ورود مجید جمالی فشی (عامل ترور) به این جریان بوده است. این دختر با طرح دوستی و برقراری ارتباط نامشروع با جمالی فشی زمینه همکاری نامبرده و موساد را فراهم ساخته است.
http://www.sabairan.com/fa/news/19728
مجید جمالی در دادگاه اعتراف میکند که با هیچ کس در ایران تماس نداشته و عملیات ترور علی محمدی را به تنهایی انجام داده است.
دستگاه امنیتی که در اطلاعیهی دیماه ۱۳۸۹ مدعی بود که همهی عوامل ترور دکتر علی محمدی و تیمهای موساد در ایران را دستگیر کرده، در فیلمی که از اعترافات دستگیرشدگان اخیر پخش کرده آنها مدعی هستند ضمن شرکت در ترور دکتر علی محمدی و شهریاری، در ترور داریوش رضایی نژاد در مرداد ۹۰ و ترور احمدی روشن در دیماه ۹۰ و ترور ناموفق عباسی در آذر ۸۹ نیز شرکت داشتهاند. هیچ یک از دستگیرشدگان اخیر در سال ۸۹ و همراه با جمالی فشی دستگیر نشدهاند. معلوم نیست تکلیف دستگیرشدگان قبلی که دستگاه اطلاعاتی مدعی بود «عوامل اصلی این جنایت تروریستی» بودهاند چه شده است و چرا صحبتی از آنها در میان نیست؛ چرا با مجید جمالی فشی محاکمه نشدند و نامی از آنها به میان نیامد و این بار پای افراد جدیدی به میان آمده است؟ یا دختری که عامل جذب جمالی فشی بوده چه کسی است و چرا نامی از وی برده نمیشود؟
معلوم نیست اعضای تیم ترور علیمحمدی پس از دستگیری مجید جمالی فشی و با توجه به این که وی اعتراف کرده بود سوژهی بعدی شهریاری است، چرا از هم نپاشیده است و دستگاه امنیتی تلاشی برای دستگیری آنها که چهرهی تعدادیشان لااقل برای مجید جمالی فشی مشخص بوده، نکرده است و تیم ترور با همان سبک کار و همان افراد قبلی به فعالیت خود ادامه داده است؟ و موساد افراد جدیدی را جایگزین آنها نکرده است؟ کدام تروریست دوره دیدهای راضی میشود در چنین شرایطی به کار خود ادامه دهد؟
مقامات امنیتی پنج روز بعد ترور احمدی روشن و رضا قشقایی در ۱۱ ژانویه ۲۰۱۲ (۲۱ دیماه ۱۳۹۰) اعلام داشتند که مظنونان به ترور احمدی روشن و رضا قشقایی دستگیر شدند و «علی لاریجانی رئیس مجلس شورای اسلامی ایران ۱۶ ژانویه از دستگیری مظنونان ترور مصطفی احمدی روشن دانشمند هسته ای این کشور خبر داد و اظهار داشت ایران در مقابل این ترور کوتاه نمی آید و با نحوی مناسب به آن که توسط اسرائیل طراحی و اجرا شد، پاسخ خواهد داد.» (۲)
http://persian.cri.cn/141/2012/01/18/1s119022.htm
سپس صادق لاریجانی رئیس قوه قضاییه در اطلاعیهای رسمی خواستار تحویل دستگیرشدگان به قوه قضاییه شد اما دیگر نه خبری از تروریستها پخش شد و نه کسی پیگیر آن شد و موضوع به دست فراموشی سپرده شد.
در ۲۳ فروردین ماه ۹۱ لاریجانی رئیس قوه قضایی ضمن فراموش کردن ادعاهای قبلی اعلام کرد: «طبق اعلام وزارت اطلاعات گروههای تروریستی که به رژیم صهیونیستی وصل بودند، در ایام تعطیلات نوروز به دنبال خرابکاری و ترورهای جدید بودند که قبل از هرگونه عملیاتی شناسایی و تروریستها دستگیر شدند و انشاءا... پرونده آنان با سرعت و دقت مورد رسيدگي قرار خواهد گرفت.»
http://asrkhabar.com/fa/news/287
در ۲۵ فروردین ۹۱ سایتهای خبری رژیم اعلام کردند «سه ماه پس از عملیات تروریستی منجر به شهادت شهید مصطفی احمدی روشن از فعالان مؤثر در صنعت هستهای کشور، سربازان گمنام وزارت اطلاعات توانستند شبکه پیچیده تروریستی وابسته به رژیم صهیونیستی را در جریان سلسله عملیاتهای متهورانه در برخی از استانهای مرزی و مرکزی کشور منهدم کنند .»
http://salam2.blogsky.com/1391/01/25/post-244/
اما یک ماه بعد در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۹۱ در حالی که ظاهرا اعضای تیم ترور موساد و همدستان مجید جمالی فشی دستگیر شده بودند سراسیمه وی را اعدام کردند تا تهیه و اجرای سناریوی جدید ساده تر انجام گیرد. ۲۵ خرداد ۹۱ با صدور اطلاعیهی وزارت اطلاعات داستان جدیدی را سرهم کردند و این بار سیل تبریکات بود که از سوی مجلس و خانواده های قربانیان هسته ای و مقامات کشوری و لشکری به جانب سربازان گمنام امام زمان سرازیر شد.
یادتان هست باشگاه خبرنگاران جوان وابسته به دستگاه اطلاعاتی سپاه پاسداران که بخش مهمی از صدا و سیما را میگرداند و امور رسانهای دستگاه امنیتی را رتق و فتق میکند پس از اعدام جمالی فشی چه فضاحتی در جریان انتشار پاسپورت ادعایی مجید جمالی فشی که مقامات اسرائیلی برای او صادر کرده بودند به وجود آورد؟
پس از اعدام مجید جمالی فشی، در برنامه خبر ۲۰:۳۰ تلویزیون جمهوری اسلامی تصویر یک پاسپورت اسرائیلی با عکس مجید جمالی فشی نشان داده شد و ادعا شد وی با این پاسپورت به اسرائیل سفر کرده که به دست سربازان گمنام امام زمان افتاده است. پاسپورت یاد شده که توسط دستگاه اطلاعاتی و امنیتی از طریق فتوشاپ دستکاری شده بود تصویر پاسپورتی است که در سایت ویکیپدیا قابل دسترس است. طبق گزارش نشریه تایمز، پاسپورت اسرائیلی منتسب به مجید جمالی فشی چند اشکال فنی داشته و نشان میدهد که جعل پاسپورت توسط افراد مبتدی صورت گرفتهاست. اولین اشکال پاسپورت عکس آن است که در آن مجید جمالی فشی به نقطهای خارج از کادر دوربین نگاه میکند و چنین عکسی هرگز برای صدور پاسپورت مورد قبول واقع نمیشود. از طرف دیگر تاریخ صدور پاسپورت مورد اشاره نوامبر سال ۲۰۰۳ میلادی است یعنی زمانی که مجید جمالی فشی پانزده سال داشت اما عکس مجید جمالی فشی در این پاسپورت جعلی جدید به نظر میرسد و عکس یک کودک پانزده ساله نیست.
بعد از افتضاح فوق، رژیم در سناریو جدید صلاح ندید که بگوید تروریستها با پاسپورتهای اسرائیلی به تلآویو سفر کرده اند و موضوع سفر از طریق قبرس و سفر با کشتی و قایق را پیش کشید. اما فراموش کرد توضیح دهد ویزای شنگن قبرس که امروز جزو اتحادیه اروپاست، چگونه برای «تروریستها» تدارک دیده شده است؟
یادتان هست اکبر گنجی که در خارج از کشور مدال «روشنفکر حوزه عمومی» را به خود داده و نخود هر آشی میشود و در راستای هیاهوی رژیم در مورد مسلمانان برمه به «آن سان سوچی» هم درس حقوق بشر میدهد و وابستگان لابی رژیم در آمریکا و اروپا پس از برملا شدن توطئه رژیم برای انفجار در نیویورک و قتل سفیر عربستان با وجود مدارک مستند و متقن و تأیید بالاترین مقامهای سیاسی، قضایی و امنیتی آمریکا و پروژهی تروریسم رژیم در تایلند و هند و گرجستان، چگونه به هر دستاویزی متوسل میشدند تا رژیم و تروریستهای به دام افتادهاش را بیگناه جلوه دهند و حالا در قبال چنین سناریوهای ابلهانهای که توسط دستگاه امنیتی رژیم تولید شده و حداقل جان ۱۴ نفر بیگناه را به خطر انداخته سکوت میکنند.
ادعاهای ابلهانهی پاسدار فریدون عباسی رئیس سازمان انرژی اتمی ایران
پاسدار فریدون عباسی به ادعای رژیم کسی است که از توطئهی ترور موساد جان سالم به در برده است و از او با عنوان «رئیسی کهبرای پیشرفت زنده ماند» یاد کردهاند .
در نوشتهی قبلیام توضیح دادم که جان به دربردن عباسی از توطئهی ترور، سناریویی است که توسط سپاه پاسداران و دستگاه امنیتی آن طراحی شده بود تا در فضای به وجود آمده وی را به ریاست سازمان انرژی اتمی برسانند.
http://www.irajmesdaghi.com/maghaleh-430.html
تا به این وسیله سیطرهی سپاه پس از ۳۲ سال بر تمامی ارگانهای درگیر در پروژهی اتمی تکمیل شود.
پس از پیروزی انقلاب کلیه افرادی که ریاست سازمان انرژی اتمی را به عهده داشتند غیرنظامی بودند و در این میان تنها فریدون عباسی پاسدار و کادر رسمی سپاه است. رؤسای سازمان انرژی اتمی به ترتیب در سالهای گذشته عبارت بودند از فریدون سحابی، رضا امراللهی، غلام رضا آقازاده، علی اکبر صالحی و محمد احمدیان.(۳)
عباسی در تشریح صحنهی ترور و اقداماتی که بیشتر به فانتزیهای کارتونی شبیه است میگوید:
«۷:۴۲ بود که بمب به من چسبید، نزدیکمیدان دانشگاه، که یک دفعه یک صدایی را شنیدم به در ماشین برخورد کرد، تا صدا را شنیدم سرم را برگرداندم موتور سوار را که با هیئت دیدم، از دیدگاه من صدا و موتوربه آن شکل یعنی بمب، اینجا دیگر من فوری ترمز گرفتم و به خانمم هشدار دادم که بپربیرون، سریع گفتم بپر بیرون، گفتم حالا تا این دور شود بخواهد بزند من ترمزگرفتهام، همزمان که کمربند را باز میکردم در ماشین را هم باز کردم و با یک لگدروی در و درب را باز کردم و پریدم بیرون، یعنی با این فرض که منفجر میشود، حداقل همسرم آسیب نبیند. یعنی فقط خودم در معرض بمب باشم، ولی دویدم به سمت عقب ماشین دیدم منفجر نشد، رفتم آن طرف دیدم همسرم پیاده نشده اینجا بود که یکدفعه حالت تقاضای وقت اضافه کردم از خدا (با خنده) یعنی گفتم تا حالا نشده دویدم دوباره سمتدر ماشین و در را باز کردم و با شدت ایشان را از ماشین کشیدم بیرون، بمب منفجرشد.»
آیا امکان دارد در حالی که پایتان روی ترمز و کلاچ است و فرمان و دستهی راهنما و دستهی برف پاکن و ... بالای پاهایتان قراردارد با ضربهی پایتان در ماشین را باز کنید؟ آیا اینکار با دست راحتتر انجام نمیگیرد؟ آیا به پاسدار عباسی احساس «رامبو» دست نداده بود؟ آیا وی حاضر است همین حرکت را در حضور دیگران تکرار کند؟
آیا طبیعی تر نیست که وی «تقاضای وقت اضافه» را از رفقای پاسدارش کرده باشد؟ آیا همانطور که رژیم مدعی شده او «برای پیشرفت زنده» نماند؟ آیا تروریستهای خودی به وی وقت اضافه نداده بودند تا جان سالم به در برد؟
یکی از موارد مضحکی که موساد برای نجات نیروهای آموزشدیدهاش در جریان ترور فریدون عباسی پیشبینی کرده را ملاحظه کنید:
«شوهر شادی در تکمیل سخنان همسرشمیگوید: "نقش ما نیز به عنوان پشتیبانی بود، که چون ماشین ما تاکسی زرد رنگ بود،۴۰۵و عمومی بود، گفتند پشت سر ماشینها به فاصله ۵ الی ۶ متر به عنوان آخرین ماشینقرار بگیرید. "
نشمین ادامه میدهد:" که اگر تصادفی، تیراندازی و یا هرگونهمزاحمی و یا توقفی پیش آمد ما فورا بایستیم و سرنشینان آنها را سوار کنیم و به سرعتاز محل دور شویم".»
تصورش را بکنید نیروی درگیر در صحنه را که قصد فرار دارد با یک تاکسی زرد رنگ فراری میدهند که به سادگی قابل ردیابی و پیگیری باشد!
مازیار ابراهیمی در اعترافاتی که داشته می پذیرد که مسئولیت تیم ترور عباسی در ۸ آذر ۱۳۸۹ با وی بوده است. این در حالی است که وی در تاریخ یاد شده در سلیمانیه عراق حضور داشته و اساسا در تهران نبوده است.
نزدیک شدن به سوژه، جمعآوری اطلاعات از طریق اغواگری زنان و تهیه فیلمهای غیراخلاقی
در فیلم تهیه شده از سوی وزارت اطلاعات از جمله آمده است:
«محسن صدقی آذر که سعی دارد به صورتکامل خیانت خود را تشریح کند توضیح میدهد:"این گروه به این صورت عمل میکرد که کسیکه قرار بود از او جمع آوری اطلاعات شود توسط یک خانم به عنوان اغواگر به ایشاننزدیک شده و فیلمبرداری میشد از این قضایا".
مریم ایزدی ادامه میدهد:"توی کافی شاپ به من گفت که کار اغواگری را انجام بده".
تارا باقری با اسمهای مستعار نغمه و ندا نیز در تکمیل صحبتهای همدستش میگوید:" با اغواگری به افرادمختلفی که به من معرفی میشد ارتباط برقرار میکردم، از آن طریق و از آنها فیلمتهیه میکردم و بر علیه آنها استفاده میکردم، این فیلمها باعث میشد که آنها اطلاعاتی را که شخصیت اصلی گروه میخواهد به او بدهد".
و البته وظیفه صدقی آذر در تیم تروریستی نصب دوربین مدار بسته بود.»
چنانچه ملاحظه میکنید زن و مرد از کلمهی «اغواگری» که چندان در زبان فارسی برای امر یاد شده مصطلح نیست استفاده میکنند که بیش از هرچیز نشان از دیکته کردن آن به سوژهها از طرف مأموران امنیتی است. از این گذشته، وظیفهی عناصر وابسته به موساد نزدیک شدن به عوامل رژیم و تهیه مشخصات و اطلاعات در مورد سوژههای ترور بوده است. بر اساس اعترافات یاد شده عناصر رژیم و سوژههای ترور شده و ... به سادگی در دام عوامل موساد افتاده و «اغوا» شده و از صحنههای آنچنانی ایشان فیلمبرداری هم میشده.
سناریوی زخمی شدن یکی از «تروریستها» در جریان ترور دکتر شهریاری
سناریو نویسان که تلاش کردهاند داستان را مهیج کنند بدون آن که اجزای مختلف داستان را هماهنگ کنند دستگیر شدگان را مجبور میکنند تا صحنه را اینگونه تصویر کنند:
«آرش که سرکرده اصلی گروهک ترور به شمار میرود در ادامه میافزاید:" من بمب را به در جلوی سمت راستماشین چسباندم، بعد ما سریع دور شدیم از محل و وارد بلوار اوشان شدیم و از انتهای اتوبان امام علی آمدیم و وارد اتوبان شدیم".»
آرش که بمب را به ماشین وصل کرده بایستی ترک موتور سوار باشد تا دستانش برای چسباندن بمب و زدن دگمه ریموت آزاد باشد.
سناریو نویسان مدعی هستند:
«اما در اینحادثه موج انفجار به حدی بود که حتی یکی از اعضای تیم تروریستی که سوار بر موتوربود به زمین میخورد.»
نکتهی جالب آن که راننده ماشین که بغل دست شهریاری بوده دچار موج انفجار نمیشود!
طبیعتاً آرش که ترک موتور سوار بوده بایستی زمین بخورد در حالی که او میگوید «ما سریع دور شدیم از محل و وارد بلوار اوشان شدیم و از انتهایاتوبان امام علی آمدیم و وارد اتوبان شدیم".»
بنابر این بر اساس روایت آرش هیچ اتفاقی برای تیم ترور که مرکب از آرش خرد کیش و بهزاد عبدلی بوده نیفتاده است و آنها به سرعت صحنه را ترک کردهاند.
موتور دومی هم در کار نبوده است چرا که آرش و بهزاد در مورد تمامی افراد شرکت کننده در تیم ترور و پشتیبانی توضیح میدهند و اشارهای به موتور دوم که در صحنه بوده نمیکننند.
به گفتههای یکی از «تروریستها» که متفاوت از آرش و بهزاد است توجه کنید:
" قبل از اینکه من ازخودروی شهید فاصله بگیرم ریموت را زدم و من هم مورد اصابت بمب قرار گرفتم و زمینافتادم".
مریم ایزدی در این خصوص میگوید:"وقتی که بمب را گذاشتند و بهماشین چسباندند امواج آن بمب باعث شده بود که موتور زمین بخورد و سرنشین آن زخمیشود که ما بهش کمک کردیم".
مریم ایزدی از تنها سرنشین موتور میگوید. وگرنه میگفت یکی از سرنشینان. در ثانی ظاهراً راننده موتور پس از زمین خوردن همکارش فرار را بر قرار ترجیح داده است!
باکنار هم گذاشتن همهی این گفتههای متضاد نتیجه میگیریم که سرنشین عقبی همان موتوری که بمب را چسبانده و طبق گفته آرش به سرعت از محل دور شده بایستی به زمین خورده باشد. از این گذشته از آنجایی که بمب به درب کناری ماشین چسبانده شده موج انفجار سمت راست ماشین ایجاد میشود و دامنهی این موج انفجار موتوری را که از ماشین فاصله گرفته و در جلوی آن حرکت میکند نمیگیرد. در صورتی که موج آنقدر قوی باشد که سرنشین عقبی را بیاندازد حتماً سرنشین جلویی و خود موتور را هم میاندازد.
بمبگذاری و عملیاتی که رژیم در اعترافات اخیر دستگیرشدگان مسکوت گذاشته است
«بمبی که دانشمند هستهای کشور شهید احمدی روشن توسط آن به شهادت رسید توسط آمریکاییها در اربیل به گروهک تروریستی پژاک تحویل داده شده و این بمب به همراه بمب مشابه دیگری از مرزهای غربی وارد کشور شده است. بمب اول منفجر میشود و منجر به شهادت شهید احمدی روشن میشود اما بمب دوم در حوالی میدان رسالت تهران پس از یک سری عملیات امنیتی و اطلاعاتی کشف میگردد. گفتنی است این بمب از نوع مغناطیسی و مشابه همان بمبهایی است که قبلا نیز برای ترور دانشمندان از آنها استفاده میشده است.»
http://www.khabaronline.ir/detail/197608
در اعترافات اخیر، خبری از این که بمب را کجا تحویل گرفتند نیست و در مورد بمبی که حوالی میدان رسالت کار گذاشته بودند و کشف و خنثی شد صحبتی نمیشود. تازه معلوم نیست موسادی که هدفش جلوگیری از پیشرفت هستهای رژیم است چرا قصد دارد در مراکز اسلامی و زیارتی و یا پرازدحام بمبگذاری کند؟ آیا این ادعا ها به منظور تحریک افکار عمومی نیست؟ موساد با این کار چه وفقهای در پروژهی هستهای رژیم ایجاد میکند؟
در سی و یکم فروردین ۱۳۹۰ رسانههای رژیم خبر دادند که خامنهای، در نامهای خطاب به حیدر مصلحی که از سوی احمدینژاد برکنار شده بود، سمت وی در وزارت اطلاعات را تأیید کرده و او را به سر کار بازگردانده است. این حکم باعث قهر یازدهروزهی احمدینژاد و خانه نشینی او شد. موضوع برکناری مصلحی از سوی احمدینژاد و ابقای او از سوی خامنهای و قهر احمدینژاد بحران عجیبی را در حاکمیت به وجود آورد که تا آن روز سابقه نداشت. جنگ و جدال میان باندهای حاکم تا آنجا بالا گرفت که مجلس خود را برای برکناری احمدینژاد آماده میکرد و خامنهای به صراحت به او گفته بود که یا بایستی مصلحی را بپذیرد و یا استعفا دهد.
در چنین شرایطی بود که در ۱۸ اردیبهشتماه ۱۳۹۰سایتهای نزدیک به منابع امنیتی رژیم خبر از ترور نافرجام یک «دانشمند هستهای» توسط «منافقین» در تاریخ ۱۲ اردیبهشت ۹۰ در تهران را دادند:
«به گزارش مشرق به نقل از ندای انقلاب، به تازگی شش نفر مسلح ناشناس که راکبین سه دستگاه موتورسیکلت بودند قصد ترور یکی از دانشمندان هسته ای را داشتند که با اقدام به موقع محافظین ناکام ماندند. در روز ۱۱ اردیبشهت مصادف با سالروز ترور استاد شهید مرتضی مطهری یک تیم از منافقین کوردل قصد ترور یکی از دانشمندان هستهای را در خیابان یوسف آباد شهر تهران را داشتند و اقدام به تیراندازی به سوی این دانشمند هسته ای نمودند که با هوشیاری محافظین این اقدام تروریستی ناکام ماند».
http://www.mashreghnews.ir/fa/news/44732
این خبر از سوی منابع امنیتی رژیم تکذیب نشد و به علت این که موضوع خانهنشینی احمدینژاد ختم به خیر شد جنجالی روی آن صورت نگرفت و موضوع به سرعت به دست فراموشی سپرده شد.
برای کشتن یک «دانشمند هستهای» که اسمش هم فاش نمیشود شش نفر مسلح با سه موتورسیکلت بسیج میشوند. در خط اول خبر، افراد مسلح «ناشناس» هستند. اما در خط سوم تبدیل به «منافقین» میشوند. از کجا و چگونه به ماهیت کسانی که دستگیر نشدهاند پیبردهاند الله و اعلم.
چنانچه ملاحظه میکنید خبری از دستگیری شش «منافقی» که در تهران با نیروهای امنیتی رژیم درگیر میشوند و به رد و بدل کردن آتش میپردازند نیست و در اعترافات اخیر هم از آن یاد نمیشود. ظاهراً دستگاه اطلاعاتی به صرف خود ندیده که در مورد آن حرفی بزند. سال گذشته در مقالهام به صراحت نوشتم «به شما قول میدهم «منافقین تروریست» یاد شده هیچگاه دستگیر نشوند.»
آیا تنها رژیم و دستگاه امنیتی مسئول به زمین ریختن خون بیگناهانی است که دستگیره شدهاند
تردیدی نیست که رژیم جمهوری اسلامی بدون برخورداری از حمایتهای بینالمللی و فضایی که لابی رژیم در آمریکا و اروپا ایجاد میکند قادر به پیشبرد چنین سیاستهای جنایتکارانهای نیست. بدون شک امداد رسانی بخشی از به اصطلاح اپوزیسیون رژیم به سیاستهای خانمانبرانداز رژیم، دست این رژیم را برای پیشبرد سیاستهایش باز میکند. در اینجا به ذکر مواردی در این رابطه بسنده میکنم.
اکبر گنجی یکی از فعالترین مهرهها در زمینهی فضا سازی برای ادعاهای رژیم و پرونده سازی علیه مجاهدین و موساد در این رابطه بود. به ادعاهای او که با پخش اعترافات دستگیرشدگان اخیر بطلان آن مشخص شده توجه کنید. او در مقالهای در روزآنلاین که توسط «هوشنگ اسدی و بانو» اداره میشود، پیشتر مدعی شده بود:
«در مورد ترور دانشمندان هسته ای ایران نیز تاکنون حداقل چندین منبع آن را طرح موساد دانسته که توسط سازمان مجاهدین خلق عملی شده است.
ریچارد سیلور استین، کارشناس امنیتی آمریکائی در گفت و گو با "پایگاه خبری حقوق انسانی و اولیه بشر" می گوید بنا بر اطلاعات موثق سرویس اطلاعاتی موساد با بهره گیری از عوامل مجاهدین خلق پادگان سپاه پاسداران را در ملارد که محل نگهداری موشکهای شهاب سه بوده را منفجر کرده است. ریچارد سیلوراستاین، روزنامهنگار یهودی آمریکایی به نقل از یک منبع اسرائیلی که وی را دارای سابقه ی سیاسی و نظامی معرفی کرده، نوشته است که ترور مصطفی احمدی روشن در ۲۱/۱۰/۱۳۹۰، کار مشترک موساد و سازمان مجاهدین خلق است.»
توجه شما را به این نکته جلب میکنم که پیش از انتشار این مقالهی گنجی، با ذکر مدارک مستندی از وبلاگ ریچارد سیلور استین به صراحت در پاسخ به نوشتهی دیگری از گنجی و روزنامه انقلاب اسلامی بنیصدر نوشته بودم که سیلور استین با توجه به اطلاعاتی که خود در وبلاگش میهد:
http://cifwatch.com/cif-contributors/richard-silverstein/
نه یک ژورنالیست و کارشناس امنیتی آمریکایی بلکه یک وبلاگ نویس یهود، ساکن سیاتل آمریکا دارای تحصیلات حوزوی یهودی و زبان عبری در دانشگاه کلمبیا و یوسی ال ای و برکلی است که تنها هنرش برگزاری فستیوال موسیقی یهودی در منطقهی شمال کالیفرنیاBAY AREA بوده است. و هیچ تخصصی در زمینهی مسائل امنیتی ندارد.
اما وقتی قرار باشد به رژیم امدادرسانی شود گوش امثال گنجی به این روشنگریها بدهکار نیست و آنها کار خود میکنند.
http://www.irajmesdaghi.com/printm-430.html
تریتا پارسی مسئول لابی رژیم در آمریکا نیز با استناد به منبع موهومی، مجاهدین را عامل ترورهای هسته ای معرفی کرد و خواهان ابقای آن ها در لیست تروریستی آمریکا شد.
متأسفانه بنگاه های خبررسانی بی بی سی، صدای آمریکا، رادیو فردا، دویچه وله و رادیو زمانه که به نقل از سیمور هرش در گفتگو با شبکهی تلویزیونی «ان بی سی»، مجاهدین و اسرائیل را مسئول ترور «دانشمندان ایرانی» معرفی کرده بودند و به فضا سازی رژیم و امدادرسانان بینالمللیاش کمک کرده بودند،
http://www.irajmesdaghi.com/maghaleh-433.html
حال که پردهها بر افتاده و رژیم نیز مدعی است با دستگیری کلیهی افراد درگیر در ترورهای هستهای هیچیک از اعضا، هواداران و یا وابستگان مجاهدین در میان دستگیر شدگان نبودهاند، هیچ گزارش و یا تفسیری در این مورد به شنوندگان و بینندگان خود ارائه ندادهاند و مسئولیت خطایی را که مرتکب شدند نمیپذیرند و یا در جبران آن نمیکوشند. در این جا تنها به گزارش بی بی سی از ادعاهای غیرواقعی و کذب سیمور هرش بسنده میکنم. گزارش بقیه رسانهها هم کم و بیش مانند این گزارش بود.
«پیشتر گزارش شده بود دو مقام آمریکایی به شبکه تلویزیونی "ان بی سی" گفته اند، ترور دانشمندان ایرانی با حمایت و طراحی موساد سازمان اطلاعات اسرائیل و توسط سازمان مجاهدین خلق اجرا می شود.
این دو مقام به این شبکه گفته است که تمام پیش فرض های قبلی درباره نقش این سازمان در ترورها درست است.
آقای هرش در این گزارش نوشته است که منبع آگاهی ضمن تائید گزارش "ان بی سی" به او گفته است که اسرائیل با همکاری سازمان مجاهدین خلق در قتل های دانشمندان هسته ای در ایران دست داشته است.
http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2012/04/120406_hersh_mek_training.shtml
سردبیر سایت «راه کارگر» که مدتهاست در «زمین رژیم بازی میکند» در سایت این سازمان حمایت عجیب و غریبی از سیمور هرش به عمل میآورد. او در پاسخ به انتقاد دوستانهی یکی از زندانیان و فعالان سیاسی چپ که با امضای خودش نامهای خصوصی را در اعتراض به درج گزارش غیرواقعی سیمور هرش در سایت راهکارگر خطاب به مسئولان این سازمان نوشته بود، موارد یاد شده را به رشتهی تحریر در آورده است:
http://www.rahekargar.net/browsf.php?cId=1069&Id=101&pgn=
نکتهی حیرتانگیز آن که سردبیر سایت «راهکارگر» نامهی خیرخواهانه و خصوصی فرد یاد شده را که خواهان علنی شدنش نبود به شکل سانسور شده و بدون نام نویسنده انتشار داده و در بخش نظرات، اظهاراتی را انتشار میداد که آشکارا من را نویسندهی نامهی فوق معرفی کرده و به ناسزاگویی علیه من میپرداختند و حضرات هم با توجیه عدم سانسور و جریان آزاد اطلاعات به نشر آنها میپرداختند.
البته این همه ماجرا نبود، در حالی که رژیم هنرمندان و وزرشکاران و ... را مجبور کرده بود در محکومیت این ترورها موضعگیری کرده و بیانیه صادر کنند، سازمان فدائیان اکثریت، اتحاد جمهوریخواهان، سازمان جمهوریخواهان، انواع و اقسام جبههی ملی داخل و خارج از کشور (اروپا و آمریکا)، ملی مذهبیها، سایتهای کلمه و سحام نیوز و جرس و حزب «توفان»! و ... نیز به میدان آمدند تا از قافله عقب نمانند. (۱)
به نظر من همهی کسانی که به ندای وزارت اطلاعات و دستگاه امنیتی رژیم به ویژه در خارج از کشور و به دور از تهدیدات رژیم لبیک گفته و در راستای سیاست تبلیغاتی رژیم، قتل «متخصصان هستهای» را که توسط دستگاه امنیتی رژیم صورت گرفته بود تلویحا و رسماً به کشورهای خارجی نسبت داده و موجبات تحریک و تحریص رژیم برای پیگیری سیاست جنایتکارانهاش را فراهم آورده و باعث دستگیری عدهای بیگناه به این جرم شدهاند با دیدن این سناریوی مسخره بایستی بدانند که در این جنایت سهیم بوده و در خون ناحقی که ریخته خواهد شد دست خواهند داشت
اگر به اصطلاح «اپوزیسیون» ایران یک صدا رژیم را به خاطر ترورهای هستهای که در راستای سیاست مظلومنماییاش بود، محکوم کرده بود و در قبال جان مجید جمالی فشی احساس مسئولیت میکرد او را به این سادگی با سناریویی مسخره به دار نمیآویختند و برای ادامهی این سیاست جنایتکارانه تحریک و تشویق نمیشدند که امروز جان ۱۴ نفر در خطر باشد.
آیا همهی آنهایی که در تحلیلهای خود مستقیماً مجاهدین را مسئول این ترورها معرفی میکردند؛ یا زیرکانه از قول منابع ناشناس و امنیتی آمریکایی و یا روزنامهنگاران معلومالحال، مجاهدین و موساد را عامل این ترورها جلوه میدادند، حالا که همه چیز از پرده بیرون افتاده و حتی رژیم نیز به دروغ مدعی است که «تروریستهای» مذکور جوانان کرد وابسته به «پژاک» هستند و در اردوگاههای گروههای کردی آموزش دیدهاند، نمیبایستی ضمن پذیرش خطایی که مرتکب شدند از مردم ایران پوزش خواهی کنند؟
آیا به خاطر دروغپردازی های قبلیشان در مورد نقش مجاهدین در این ترورها احساس شرم نمیکنند؟
آیا برای یک بار هم که شده وظیفه ندارند مسئولیت خطای آشکار خود در فضا سازی به نفع رژیم خونریز حاکم بر میهنمان را پذیرفته و از مردم ایران پوزش بخواهند؟
آیا این افراد و گروهها در جنایت صورت گرفته در حق «متخصصان هستهای» و تلاش رژیم برای پوشاندن دستهای خونیناش شریک جرم نبوده و در خون بناحقی که ریخته خواهد شد دست نخواهند داشت؟
ایرج مصداقی ۲۰ آگوست ۲۰۱۲
پانویس:
۱- آملی لاریجانی در تاریخ ۲۸ دیماه ۱۳۹۰ «اقدامات تروریستی علیه دانشمندان هستهای کشور را مصداق بارز "افساد فیالارض" دانست و تاکید کرد: قوه قضائیه در اسرع وقت عاملان و فریبخوردگان این اقدامات تروریستی را به اشد مجازات میرساند و تمام کسانی که به صورت گروهی و باندی در این امور دخالت میکنند مفسد فیالارض هستند و قطعا اعدام خواهند شد»
http://www.asriran.com/fa/news/197652/ رییس-قوه-قضاییه-تروریست-ها-اعدام-می-شوند
۲- البته در این میان روزنامه ساندی تایمز و مقامات اسرائیلی هم به مدد رژیم آمده و سناریوهای مختلفی را به منظور قدرت نمایی پوشالی مطرح می کردند.
«روزنامه ساندی تایمز انگلیس نیز به نقل از یکی از شخصیت های اسرائیل که نمی خواهد نامش فاش شود، جزییاتی مربوط به ترور احمدی روشن را فاش کرد. بر اساس گزارش این روزنامه، اعضای موساد ماه ها برای ترور احمدی روشن برنامه ریزی کرده اند. آنها وارد تهران شده و پس از آشنایی با فعالیت های روزمره او به ترور او پرداختند.»
http://persian.cri.cn/141/2012/01/18/1s119022.htm
۳- محمد احمدیان هنگام انتشار کتاب آیات شیطانی سلمان رشدی بورسیه رژیم در لندن بود. او به همراه تعدادی از بورسیههای مقیم لندن از جمله مهرداد کواکبی و برادران دانشجو و ... به منظور آتش سوزی بمبی را در یک کتاب فروشی مرتبط با فروش کتاب آیات شیطانی منفجر کردند. محمد احمدیان تخصص مهندسی برق خود را به کار گرفت و طراح بمب شد. با این حال سهم محمد احمدیان کمتر از بقیه بود و مانند دیگرانی چون مهرداد کوکبی و ... گرفتار زندان نشد. مهرداد کوکبی۱۳ ماه را در زندان گذراند و پس از بازگشت به ایران هنگامی که برای سخنرانی به دانشگاه شهید عباسپور تهران رفته بود از نقش محمد احمدیان در طراحی بمبها گفت. در جریان توطئه دانشجویان بورسیه ای رژیم ابتدا چهار تن به نام های مهرداد كوكبی، حسین غریبی، كامران ابرینیا، جواد موسوی دستگیر و زندانی شدند و سپس فرامرز جوانرودی در لندن دستگیر و همگی آن ها اخراج شدند. عاقبت ۹ ایرانی دیگر نیز در بهمن ۶۸ اخراج شدند. در میان اخراجشدگان دو عضو انجمن اسلامی دانشجویان و سرپرست دفتر صدا و سیما در لندن و یك دانشجوی مقیم منچستر دیده میشدند.
احمدیان به پاس خدماتش در دولت رفسنجانی به ریاست دانشگاه صنعت آب و برق رسید و در دولت خاتمی ارتقای مقام یافت و به معاونت برق وزارت نیرو رسید. وی هم اکنون قائم مقام رئیس سازمان انرژی اتمی است و اروپا و آمریکا نیز سوابق وی را به فراموشی سپرده اند.
برای آگاهی بیشتر می توانید به منابع زیر رجوع کنید.
http://www.irajmesdaghi.com/maghaleh-430.html
http://www.irajmesdaghi.com/maghaleh-433.html
http://www.yjc.ir/fa/news/4004731
http://www.yjc.ir/fa/news/4047610/ دوربينهايي-که-لحظاتي-قبل-از-عملياتهاي-ترور-را-شکار-کردند-تصاوير
http://www.yjc.ir/fa/news/4047568/ افشاگري-شكست-مثلث-ترور-در-قاب-كلوپ-ترور-تصاوير
http://www.yjc.ir/fa/news/4030402/ همه-عوامل-ترور-شهيد-رضايينژاد-دستگير-شدند
http://www.tebyan.net/NewIndex.aspx?pid=150314&MusicID=81159
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8910221543
نگاهی دوباره به سناریوی «سربازان گمنام امام زمان» و قربانیان آن
ایرج مصداقی
در بخش قبلی این مقاله توضیح دادم که چگونه حکومت اسلامی تلاش میکند عدهای بیگناه را با شکنجه به اعتراف واداشته و آنها را مسئول ترورهای هستهای که توسط جوخههای مرگ خود صورت گرفته معرفی کند. همچنین روی این مسئله تأکید کردم که رژیم پس از کش و قوس بسیار سناریوی خود مبنی بر مشارکت مجاهدین در این ترورها را پس گرفته و روی کردها و به جای آذربایجان و تایلند روی اقلیم کردستان و قبرس متمرکز شده است. (۱)
http://www.irajmesdaghi.com/maghaleh-448.html
بخش اعظم کسانی که به اتهام عضویت در تیم ترور موساد به اعتراف تلویزیونی واداشته شدند به دنبال تصمیمگیری سران رژیم برای مظلومنمایی در جریان برگزاری اجلاس غیرمتعهدها در خردادماه ۹۱، دستگیر شدند. خیمه شب بازی رژیم در یک هفتهی گذشته و در جریان برگزاری اجلاس غیرمتعهدها و قراردادن ماشینهای منفجر شدهی «متخصصان هستهای» در محل اجلاس و سوءاستفاده از فرزندان خردسال رضایی نژاد و احمدی روشن در نقش «طفلان مسلم»، یک بار دیگر نیاز رژیم به مظلومنمایی و سوءاستفاده از قتلهایی که خود مرتکب شده را در سطح داخلی و بینالمللی نشان داد. پیش از آن در جریان مذاکرات مسکو نیز «باشگاه خبرنگاران جوان» که مواضع دستگاه اطلاعاتی را انتشار میدهد اعلام کرده بود که رژیم از خبر دستگیری تروریستها به عنوان برگ برنده در مذاکرات استفاده میکند.
http://www.yjc.ir/fa/news/3990091
در این مقاله تلاش میکنم در مورد آرش خردکیش یکی از قربانیان بیگناه رژیم که طبق سناریوی دستگاه اطلاعاتی و امنیتی رژیم متهم به رهبری «تروریست»ها شده توضیح دهم و با تشریح اعترافات او و ادعاهای دستگاه امنیتی در سه سال گذشته بطلان سناریو رژیم را نتیجه بگیرم.
***
قبل از هرچیز بایستی روی کاستیهای این تحقیق و محدودیتهای خودم که ناشی از بستری بودن در بیمارستان و شرایط ناگوار جسمی است تاکید کرده (۲) و از همهی هموطنان صمیمانه درخواست کنم در جهت تکمیل و برطرف کردن ضعفهای این نوشته و جمع آوری اطلاعات در مورد دستگیرشدگان و روشنگری در مورد سیاست جنایتکارانه رژیم بکوشند.
باید پذیرفت که تحقیق در مورد یکایک افرادی که در ارتباط با ترورهای هستهای دستگیر شدهاند به دلایل گوناگون بسیار سخت است.
تا آن جایی که متوجه شدهام غالب متهمان شهرستانی هستند و دسترسی به خانواده و اطرافیان آنها به سختی ممکن است.
از آن جایی که دستگاه امنیتی به شیوهی معمول تهدیدات سنگینی را علیه خانوادهها اعمال کرده است، متأسفانه آنها که به شدت یکه خورده و مات و مبهوت ماندهاند از ترس این که مبادا برای دیگر اعضای خانواده نیز مشکلات مشابهی به وجود آید پیگیری و همکاری لازم را نمیکنند.
به خاطر سنگینی اتهامات و وحشتی که سراپای خانوادهها را فراگرفته عملاً قدرت واکنش از آنها سلب شده است. بسیاری شان حتی نمیدانند چه کنند؟ به کجا مراجعه کنند؟ از که کمک بخواهند و ....؟ به ویژه که تجربهای در این امور ندارند. (۳)
متاسفانه وکلای مدافع ایرانی نیز به خاطر حساسیت موضوع اقدام چندانی در این زمینه صورت نمیدهند تا بلکه از طریق آنها بتوان به اطلاعاتی در مورد پرونده دست یافت و یا در جهت رد ادعاهای رژیم اقداماتی را انجام داد.
به عنوان مثال یک وکیل مدافع به سادگی میتواند اثبات کند هنگام انجام ترورها قربانی در تهران نبوده و مدارک و مستنداتی را نیز تهیه کند.
متأسفانه فعالان حقوق بشر و فعالان سیاسی و سایتهای خیری وابسته به اپوزیسیون تاکنون قدمی در دفاع از متهمان بیگناه چه در سطح داخلی و چه خارجی برنداشتهاند و اصولاً حساسیتی نسبت به جان این بیگناهان ندارند. برای مثال حتی مجاهدین که تا کنون مورد تهاجم سنگینترین اتهامات از سوی رژیم و لابی آن در ارتباط با ترورهای هستهای بودهاند در این زمینه سکوت اختیار کرده و از روشنگری در مورد سیاست هولناک رژیم و دفاع از این بیگناهان اجتناب کردهاند.
پیگیری پرونده ۳۰ بیگناهی را که به جرم ترور «متخصصان هسته ای» دستگیر شدهاند مقایسه کنید با هیاهویی که گروههای سیاسی اپوزیسیون بر سر دستگیری «اشرار» و «اراذل و اوباش» سرشناس از خود نشان میدادند. یا وضعیت دختران بیگناه شهرستانی متهم به شرکت در ترور را که از عهدهی بیان مطالبی که به زور شکنجه به آنها القا کردهاند نیز عاجزند مقایسه کنید با فعالیتهای «جنبش زنان» در ارتباط با زنی که همسرش را به شکل فجیعی به قتل رسانده و جنازه را مثله کرده است.
«اصلاح طلب»های مدعی رژیم که ید طولایی در ادارهی دستگاه اطلاعات و امنیت رژیم دارند و از زیر و بم این گونه اقدامات مطلع هستند و بیش از هر کس به مسخره بودن ادعاهای رژیم واقفند آگاهانه در این مورد سکوت کردهاند و یا به انعکاس اخبار رژیم میپردازند.
http://www.rahesabz.net/print/57158
در همین زمینه به سکوت گنجی و گنجیها که تا پیش از این همهی تلاششان را به خرج میدادند تا در مورد قتل «متخصصان هستهای کشور» آدرس اشتباهی دهند و مجاهدین و موساد و سرویسهای امنیتی خارجی را مسئول قلمداد کنند توجه کنید.
***
پیش از آن که به طرح موضوع بپردازم یک بار دیگر تاکید میکنم قبل از هرچیز بایستی ماهیت دروغپرداز رژیم را شناخت که برای پیش برد اهدافش از هیچ اقدامی فروگذار نمیکند. بایستی توجه داشت با یک رژیم متعارف روبرو نیستیم.
تلویزیون این رژیم در مقابل انظار بینالمللی، در حضور بیش از یک صد هیئت بلندپایه دیپلماتیک و در حالی که کانال تلویزیونی «الجزیره» بزرگترین شبکهی خبری خاورمیانه و دیگر شبکههای خبری منطقه در حال پخش مستقیم سخنان محمد مرسی رئیس جمهوری مصر به زبان عربی هستند بخش مهمی از سخنان وی را که علیه سیاستهای رژیم در منطقه بود در ترجمهی فارسی به نفع خود و سیاستهایش تغییر داد و افتضاح بزرگی را به وجود آورد. (۴)
آیا برای رژیمی که سخنان رئیس یک دولت خارجی را که مستقیماً در سراسر دنیا پخش میشود به کلی تحریف میکند کاری دارد در مورد ترورهایی که خود مرتکب آن بوده سناریوسازی کند؟
آیا رژیمی که نیروهای نظامیاش در کشتار و ترور مردم سوریه شرکت دارند و بخشی از آنها توسط مخالفان سوری به اسارت درآمدهاند و در همان حال مدعی میشود «موساد صدها تن از فرقه رجوی را برای عملیات ترور وارد سوریه» کرده است، برای مظلوم نمایی و پیشبرد سیاستهای ضد ملی و جنایتکارانهاش به دروغگویی و سناریوسازی در مورد پرونده ی ترورهای هستهای و متهمانی که هیچ اطلاعی از سرنوشت آنها در دست نیست نمیپردازد؟ (۵)
آیا تردیدی در این است که مجاهدین موقعیتی شبیه به بازداشت توسط دولت عراق که متحد اصلی رژیم در منطقه است دارند و کوچکترین تحرکی در عراق نمیتوانند داشته باشند، چه برسد از داخل کمپ اشرف یا لیبرتی به سوریه بروند؟
***
آرش خردکیش کیست و چه کاره است؟
آرش خرد کیش به ادعای رژیم و اعترافاتی که در تلویزیون دولتی داشته با اسمهای مستعار فرشید، بهزاد و آران، رهبری، برنامه ریزی و اجرای ترورها را شخصاً به عهده داشته است.
آرش خرد کیش متولد ۱۳۶۰ در بندانزلی (غازیان) مهندس کشاورزی، فارغ التحصیل دانشگاه آزاد رشت در سال ۸۲ یا ۸۳ است. وی در سالهای ۸۳ تا ۸۵ خدمت سربازی خود را در سپاه پاسداران میگذراند.
او مانند بسیاری از جوانان میهن به خاطر وضعیت اقتصادی فاجعه بار کشور پس از فارغ التحصیلی از دانشگاه نمیتواند در رشتهی تخصصیاش مشغول به کار شود. ابتدا در مغازهی کوچکی کارهای چاپی و تبلیغاتی انجام میدهد و عاقبت با تهیه یک زمین زراعی با مشقت و زحمت بسیار به تهیه کود برای استفاده در باغات و باغچههای شمال میپردازد و پدرش در امر بازاریابی به او کمک میکند.
او دارای برادری حدودا ۲۳-۲۴ ساله به نام سروش است که لیسانسیه حسابداری است.
مادر وی خانم جمیله ربیعی زاده معلم بازنشسته آموزش و پرورش و پدرش حسین خردکیش رئیس بازنشسته شعبه مرکزی بانک تجارت بندرانزلی است.
آرش در خانوادهای با فرهنگ رشد یافته و دارای شخصیتی مودب، آرام، ساکت، خجالتی و خشونت گریز است. معلوم نیست دستگاه امنیتی رژیم چرا و چگونه او را انتخاب کرده و تحت فشار به «اعتراف» وا داشته است.
آرش خردکیش در اواخر بهار ۱۳۸۹ با خانم سحر اوحدی (نام فامیل را مطمئن نیستم) لیسانسیه پرستاری شاغل در بیمارستان آریا رشت ازدواج میکند و به «خانهی بخت» میرود. وی پس از ازدواج برای ماه عسل همراه همسرش به سفر تفریحی تایلند رفته است. متأسفانه علیرغم پیگیری به تاریخ دقیق این سفر دست نیافتهام. اما به سادگی از طریق آژانس هواپیمایی و مسافرینی که در سفر با او بودهاند و پاسپورت نامبرده میتوان به تاریخ این سفر پی برد.
به سادگی میتوان از طریق دولت قبرس پیگیری کرد که آیا وی در تاریخ مورد ادعای رژیم وارد این کشور شده است یا نه؟
در دیماه ۱۳۹۰ و در روزهایی که احمدی روشن به قتل رسید آرش در بندرانزلی در یک عروسی شرکت داشته که عکس و فیلم آن موجود است. متأسفانه من به تاریخ دقیق عروسی و عکسهای مربوطه دست نیافتم. چنانچه دادگاه عادلانهای برای این افراد برگزار میشد دهها سند و مدرک وجود دارد که ادعاهای رژیم و «اعترافات» متهمان را رد میکند.
آرش خردکیش در خرداد ۱۳۹۱، پس از مراجعت از کار در منزل مسکونی همراه با یک دست ورق پاسور، لب تاپ و ماشین شخصی و مقداری خرده ریز دستگیر و به اداره اطلاعات رشت و سپس تهران منتقل شده است. در حالی که مقامات رسمی رژیم از دیماه ۹۰ تا فروردین ۹۱ بارها از دستگیری عوامل ترور احمدی روشن خبر داده بودند. (۶)
طی ملاقاتی که با یکی از همکاران سابق پدر آرش که به خارج از کشور آمده داشتم و تحقیقاتی که در پی آن از جوانان محلهی مناره Manarehو غازیان انزلی که آرش را به خوبی میشناسند داشتم، متوجه شدم در پی پخش اعترافات آرش خردکیش جنب و جوش عجیبی در بخشی از جوانان شهر با هدف دفاع از او و شرکت در دادگاه احتمالی برای ادای شهادت به وجود آمده است.
او در سال ۸۹ تشکیل خانواده داده بود و همهی ما میدانیم طبق رسم و رسوم ایرانی که در شهرستانها بیشتر هم متداول است پیش از ازدواج و رفتن عروس و داماد به «خانه بخت»، مراسمهای مختلف خواستگاری و نامزدی و عقد و ... در جریان است که عملاً امکانی برای حضور در کشور بیگانه و کمپهای نظامی و از سر گذراندن آموزشهای تروریستی آن هم با بالاترین نمرات نمیگذارد.
منطقی نیست کسی که به عمرش سیاسی نبوده و از شخصیتی آرام برخوردار است در زمانی که زندگیاش سر و سامان میگیرد و زوج دلخواهش را پیدا میکند به اقدامات دلهره آور تروریستی روی آورد.
محال است وی ماهها برای آموزش در اسرائیل و کردستان به سر برده باشد و عدم حضورش در رشت برای خانواده و دوستان و آشنایانش مشخص نباشد. حتی یک روز عدم حضور او در رشت برای اطرافیانش محسوس بود.
امکان ندارد کسی که خانه و زندگی در رشت دارد با دریافت یک پیام، کار و زندگیاش را رها کرده به تهران آمده، با دیگر اعضای باند تروریستی در خانهی تیمی دور هم جمع شده به رتق و فتق امور تروریستی بپردازد، شخصاً در امنیتیترین فضا در هفتهی بسیج در پیچیدهترین عملیات ترور شرکت کرده و پس از آن دوباره با خیال راحت به رشت بازگشته و به زندگی عادی خود ادامه دهد.
امکان ندارد درگیر این نوع فعالیتهای تروریستی مداوم باشید و زندگی عادی و علنی داشته باشید. این امر فقط و فقط از اعضای جوخه های ترور و آدمکشان حرفهای دستگاههای امنیتی بر میآید که در کنار زندگی عادی که دارند و از پوشش وسیع امنیتی که برخوردارند به ترور و قتل و جنایت به عنوان ملزومات شغل و حرفهشان میپردازند.
مجید جمالی فشی «تروریست» همکار و همراه آرش خردکیش که با توجه به «اعترافات» اخیر با همدیگر در اسرائیل دوره دیده و در ترور دکتر علی محمدی شرکت کردهاند دستگیر میشود، یک سال و نیم عکس و شرح و تفضیل اعترافات او در رسانه ها انتشار پیدا میکند، جلسات دادگاه وی از تلویزیونی دولتی پخش میشود، خبر اعدام او در نشریات و جراید و رسانههای داخلی و خارجی انعکاس گسترده مییابد اما آرش خردکیش نه تنها در تلاش برای فرار از مهلکه نیست، نه تنها به خروج از کشور فکر نمیکند بلکه طبق ادعای رژیم با خونسردی دوباره پس از دریافت هر پیام از رشت به تهران آمده به خانهی تیمی قدیمی در پونک رفته و به اقدامات تروریستی متعدد دست میزند و دوباره به سر و خانه و زندگیاش بر میگردد و نمیکند حداقل زندگی مخفی اختیار کند. چنین امری محال است در عالم واقع اتفاق بیافتد.
تنها مدرک ارائه شده توسط رژیم در مورد «تروریست ها»
در فیلم تهیه شده توسط وزارت اطلاعات ادعا میشود که دوربینهای امنیتی تصویر آرش خردکیش یکی از تروریستها را در حالیکه کیسهی حاوی بمب را در دست دارد «شکار» کردهاند:
«ناگفته نماند توسط همین دوربینها تصویر آرش که حامل کیسه بمب بود در یکی از عملیاتها با دوربینهای عملیاتی شکار میشود و مورد شناسایی قرار میگیرد»
آرش خردکیش در خرداد 1391 در منزل مسکونیاش در رشت توسط اداره اطلاعات رشت دستگیر و به تهران اعزام می شود.
ترور احمدی روشن در روز ۲۱ دیماه ۱۳۹۰ ، مسعود علی محمدی ۲۲ دیماه ۱۳۸۸ و مجید شهریاری و فریدون عباسی روز ۸ آذر ۸۹ صورت گرفت که در زمرهی روزهای سرد زمستان و پاییز هستند، در حالیکه در فیلمی که دستگاه امنیتی مدعی است دوربینهای امنیتی «شکار» کردهاند آرش خردکیش پیراهن آستین کوتاه تابستانی به تن دارد! بنابر این آنها حداقل از تابستان سال گذشته عکس آرش خردکیش همراه با کیسه بمب را در دست داشتهاند چرا زودتر اقدام به دستگیری او نکردهاند و اجازه دادهاند وی ماهها بعد در ترور احمدی روشن شرکت کند؟
داریوش رضایی تنها سوژهای است که در مردادماه ۹۰ با گلوله به قتل میرسد و نه با بمب. بنابر این موضوع کیسهی حاوی بمب در تاریخ یادشده منتفی است.
کلیه فیلمهای دوربینهای امنیتی که تصاویرشان در مستند «کلوپ ترور» آمده تاریخ ثبت دارند اما هیچ یک از فیلمهای دوربینهای امنیتی که تصاویر آرش خردکیش را «شکار» کردهاند تاریخ ضبط ندارند و رژیم آگاهانه حرفی از تاریخ «شکار» تصویر وی توسط دوربینهای امنیتی نمیزند.
http://www.yjc.ir/fa/news/4047610/ دوربینهایی-که-لحظاتی-قبل-از-عملیاتهای-ترور-را-شکار-کردند-تصاویر
تردیدی نیست که فیلم یاد شده نه در چلهی زمستان بلکه در گرمای تابستان و پس از دستگیری آرش خردکیش گرفته شده است. مأموران امنیتی با هدف «مستند کردن» سناریوی خود وی را مجبور کردهاند که در زیر دوربین امنیتی بایستید تا تصویر او را «شکار» کنند. «مأموران گمنام امام زمان» نکردهاند لااقل کیفی به دست «تروریست» کارکشتهی دوره دیده در اسرائیل موساد دهند تا وی مجبور نباشد بمب مذکور را در کیسه پلاستیک حمل کند. به شکل کیسه نگاه کنید انگار کتاب یا دفترجه یا روزنامه در کیسه گذاشتهاند تا بمبی که حداقل به لحاظ ظاهری نبایستی یک تکه و همسطح و یکنواخت باشد.
پس از انتشار فیلم «کلوپ ترور» و در میان دعوای باندهای رژیم، سایت «جدید نیوز» که به دولت نزدیک است فاش کرد که «۲۰ تیم» در ترور چهار دانشمند هستهای فعال بودهاند و در مسیرهای ترور، تمامی دوربینهای عمومی را از کار انداخته و سپس عملیات خود را انجام میدادند. بر اساس گزارش «جدید نیوز» این افراد شاغل بوده و «هنگام عملیات برای مجموعه شرکتهایشان رکورد انداخته و مستند حضور کاری در اداره و یا ماموریت داشتهاند. «حدید نیوز» هیچ اشارهای به پست سازمانی و محل کار این افراد نکرده است و توضیح نداده که آنها چگونه توانستهاند دوربینهای عمومی در شهر تهران را از کار بیندازند. این در حالی است که متهمان غالبا شهرستانی هستند و به ادعای خود هر بار پس از فراخوان موساد به تهران آمده، و ترتیب عملیات پیچیده ترورریستی را میدادند و هیچ یک پست دولتی نداشتهاند.
http://www.digarban.com/node/8568
چگونگی انتقال تیم ترور به اسرائیل
اعضای تیم ترور ابتدا به کردستان و سپس از طریق ترکیه به قبرس منتقل شده و به وسیلهی قایق به اسرائیل سفر کردهاند و پس از حضور در این کشور با هم در شهر به گردش پرداخته و سپس در یک پادگان نزدیک تل آویو آموزش تروریستی دیدهاند. بنا به ادعای دستگاه اطلاعاتی و امنیتی مجید جمالی فشی دیگر عضو گروه از طریق باکو و با یک پاسپورت اسرائیلی و با سناریویی کاملاً متفاوت به اسرائیل برده شده و همراه با دیگر متهمان آموزشهای تروریستی را فرا میگیرد. دستگاه امنیتی رژیم توضیحی در مورد برخورد دوگانه موساد و یا اعترافات کاملاً متضاد متهمان نمیدهد.
طبق اعترافات مجید جمالی فشی بر خلاف دیگر اعضای تیم ترور که یک بار به اسرائیل آن هم از طریق دریایی سفر کردهاند وی سه بار از طریق هوایی به این کشور سفر کرده و آموزش تروریستی دیده است و با دهها مأمور اسرائیلی در کشورهای مختلف دیدار کرده است.
مجید جمالی فشی در دادگاه در پاسخ به قاضی صلواتی میگوید که چهار بار به تركیه سفر كرده و هر بار هم در كنسولگری اسراییل با افسر اطلاعاتی به نام نم ملاقات داشته است. و «در آذربایجان نیز یكی از مسئولان ردهبالای موساد دو بار با وی ملاقات حضوری داشته و مراحل سفر به اسراییل را برای وی توضیح داده است».
وی همچنین میگوید در سفر حدوداً ده روزه به تایلند با «سه نفر از مسئولان آموزش» موساد برای اولین بار در خارج از سفارت ملاقات داشته و در همانجا مبلغ 15 هزار دلار دریافت کرده است.
http://kochehayeamn.blogfa.com/post-62.aspx
این ادعا در حالی صورت میگیرد که در جای دیگری وی در پاسخ به قاضی صلواتی میگوید: «اولین بار با یكی از مسئولان سرویس اطلاعاتی اسراییل در آنتالیای تركیه ملاقات داشتم.» نکتهی قابل تأمل این که اسرائیل در آنتالیا دارای کنسولگری نیست و تنها در شهرهای آنکارا و استانبول دارای سفارت و کنسولگری است.
http://embassy.goabroad.com/embassies-in/turkey#
بهزاد عبدلی در مورد نحوهی سفر به اسرائیل میگوید:" وارد خاك تركیه كه شدیم از آنجا در یك كشتی به یك كشور دیگر رفتیم كه بعدها فهمیدیم قبرس است، بعد از قبرس وارد خاك اسرائیل شدیم در یك شهر كوچكی نزدیك تلآویو مستقر شدیم".
آرش خرد کیش در مورد سفر خود به اسرائیل میگوید: "ما وقتی كه رسیدیم و سوار قایق شدیم، قایق رسید به بندری كه باید پیاده میشدیم، بعد ما را بردند به یك شهری و دوری در شهر زدیم، اون روز كار خاصی نداشتیم تا روز بعدش، كه برای اولین بار وارد محیط پادگان شدم..."
مازیار ابراهیمی یا همان سامان، امیریل، امیرعباس در تكمیل صحبتهای آرش میگوید:"ما را اعزام كردند به اسرائیل و در آنجا آموزش كار با مواد منفجره و كار و آموزشهای نظامی تیراندازی را دیدیم".
http://www.jahannews.com/vdcivyarrt1ap32.cbct.html
چگونگی تشکیل تیم ترور و محل و نوع آموزش آنها
بنا به اعترافات انجام گرفته اعضای اصلی تیم ترور عبارتند از آرش خردکیش، مازیار ابراهیمی، بهزاد عبدلی، مجید جمالی فشی (که تنها در ترور علی محمدی دست داشته)، رامتین مهدوی موسایی که در ترور ناموفق فریدون عباسی شرکت داشته و در دو ترور مجید شهریاری و مصطفی احمدی روشن نقش پشتیبانی و شناسایی داشته است. افراد فوق به جز رامتین مهدوی موسایی که صحبتی از حضورش در اسرائیل نمیکند بنا به اعترافاتشان در یک کمپ متروکه (۷) در کردستان عراق و پادگانی در نزدیکی تل آویو آموزشهای تروریستی را فرا میگیرند. آنها نه تنها در تمام طول دوره با هم بودهاند بلکه در حضور یکدیگر و پس از پایان آموزشها پول گرفته و به ایران مراجعت میکنند.
در میان زنان دستیگر شده مریم زرگر، فیروزه یگانه ، مریم ایزدی و... نقش پشتیبانی، شناسایی ، لجستیکی و ... را به عهده داشتهاند و طبق اعترافاتشان در اسرائیل آموزش «اغواگری» و ... دیدهاند.
مریم زرگر یکی از «تروریستها» حتی میداند که مجید جمالی فشی و آرش خردکیش در دورهی آموزشی موساد در پادگان مخفی نزدیک تل آویو بیشترین نمره را در کسب مهارتهای تروریستی گرفتهاند.
این در حالی است که مجید قبلاً در دادگاه مدعی شده بود به تنهایی در پادگان جادهی تلآویو به اورشلیم دوره دیده است:
«بعد از حضور سه چهار روزه در باكو باید لوازمی را تهیه میكردیم كه پس از تهیه این لوازم و گذشت سه چهار روز از فرودگاه باكو به اسراییل سفر كردیم. در آنجا با شخصی كه مسئول آموزش عملیات بود ملاقات كردم كه وی مرا به یك هتل منتقل كرد و از فردای آن روز آموزشها شروع شد.»
http://kochehayeamn.blogfa.com/post-62.aspx
آرش خردکیش و بهزاد عبدلی به عنوان اعضای اصلی تیم ترور در اعترافاتشان توضیح میدهند که چگونه در یک اردوگاه متروکه در اقلیم کردستان و یک پادگان نظامی در نزدیکی تلآویو دوره آموزش نظامی، موتور سواری، آموزش سلاح و تیراندازی، تئوری و مونتاژ بمب، آموزش بمبهای تایمردار و چگونگی استفاده از کلید استارتر بمب، دفاع شخصی، جمعآوری اطلاعات و عکسبرداری دیدهاند.
آرش خردكیش که رژیم از وی به عنوان «مرد هزار چهره تیم ترور» نام میبرد، میگوید:
"توی همین... یك پیست تمرین موتورسواری را شروع كن كه به یه جایی مهارتتو برسانیم كه بتونی به خودروی در حال حركت بمب بچسبانی، به من گفتند كه این دورهای كه اینجاست اگر بخواهی با امكاناتی كه داریم تا این حد میتوانیم آموزش بدهیم، و اگر بخواهی آماده باشی ۲ ماه هم توی اسرائیل دوره میبینی كه آموزشات تكمیل بشه، بعد كه برگشتی ایران یك عملیات برای ما انجام بدهی ترتیب خروجت را میدهیم".
این در حالی است که مجید جمالی فشی در دادگاه در پاسخ به سوال قاضی صلواتی در مورد طول دوران آموزش در اسرائیل میگوید:
«در آنجا آموزشهای موتورسواری، گریم، تیراندازی و نصب بمب روی موتورسیكلت را فرا گرفتم و حدوداً 10 روز در اسراییل بودم.»
http://kochehayeamn.blogfa.com/post-62.aspx
آرش خردکیش در ارتباط با گرفتن پول از مقامات اسرائیلی میگوید: "بعد از اینکه دوره تمام شد پول دادند به نفرات حاضر در دوره، و ترتیب برگشتشان اول به ... دادند. »
http://www.jahannews.com/vdcivyarrt1ap32.cbct.html
در کیفرخواست صادره برای مجید فشی به شرح صفحه 209 آمده است که:
«متهم بیان داشته در حدود 120 هزار دلار در چندین مرحله از سرویس اطلاعاتی موساد وجه نقد دریافت كردم و در حدود 30 هزار دلار قرار بود بعد از انجام عملیات پرداخت كنند كه بعد از انجام عملیات آن را پرداخت نكردند.»
به این ترتیب «دادستان» دستگاه قضایی ولایت فقیه مدعی میشود که موساد که تا پیش از انجام عملیات ترور در هر ملاقاتی که با مجید جمالی فشی در پارکهای تهران داشت ۵ تا ۱۰ هزار دلار به او پرداخت میکرد پس از انجام ترور موفقیتآمیز علی محمدی پول وعده داده شده را بالا کشیده است! حال چگونه تروریستها راضی به انجام ترورهای بعدی میشوند خدا میداند.
http://kochehayeamn.blogfa.com/post-62.aspx
آموزشهای اصلی تیم ترور علاوه بر آشنایی با سلاحهای مختلف و مواد انفجاری گوناگون کسب مهارت در موتورسواری و چسباندن بمب مغناطیسی کنترل از راه دور به ماشین در حال حرکت است. اما در اولین عملیات که در حساسترین روزهای «جنبش سبز» و پس از خیزش مردمی در عاشورای 88 صورت گرفت تیم ترور با صرف نظر از آموزشهای صورت گرفته در اسرائیل بمبی قوی را در یک هوندای ۱۲۵ که وسیلهی نقلیهی اعضای بسیج و حزباللهیهاست جاسازی کرده و پس از چند بار نقل و انتقال کنار منزل مسعود علی محمدی که در انتخابات از موسوی حمایت میکرد و مورد حملهی بسیج دانشگاه قرار گرفته بود منفجر میکنند که موجب کشته شدن وی و آسیب رسیدن به خانههای اطراف تا شعاع 700 متری میشود. (۸)
نقش آرش خردکیش در ترور مسعود علی محمدی
طبق اعترافات صورت گرفته «دو نفر [مجید جمالی فشی و آرش خردکیش] که از فیلتر آموزشهای تلآویو بالاترین نمره را کسب کرده بودند مأمور انفجار میشوند، بمب در موتوری که جمالی فشی آن را حمل میکند و قرار است مقابل درب منزل دکتر علیمحمدی زنجیر شود، جاسازی شده است.»
طیق سناریوی جدید وزارت اطلاعات که پس از اعدام مجید جمالی فشی تهیه شده (۹) وی موتورسیکلت حاوی بمب را در کنار خانهی علی محمدی زنجیر کرده و آرش خردکیش عامل انفجار بوده و دگمه کنترل از راه دور را فشار داده است و مازیار ابراهیمی با یک پراید مجید جمالی فشی و آرش خردکیش را از صحنه خارج کرده و به خانهی تیمی برده است.
مازیار ابراهیمی میگوید: «اولین عملیاتی که انجام دادیم عملیات شهید دکتر علیمحمدی بود، سه تا تیم بودیم، یک سری که با ماشین فقط برای پوشش و مراقبت بودند و کمی دورتر از محل حادثه و من هم با خودرویی دورتر منتظر آنها بودم که وقتی موتور را قرار میدهند در وقت مناسب که منفجر میکنند به خودروی من بیایند و از آنجا با هم متواری شویم.»
مجید جمالی فشی در دادگاهی که ریاست آن با قاضی صلواتی بود برخلاف اعترافات فوق اقرار کرد که همدستی نداشته و «در ایران با هیچ فرد ایرانی ملاقات نکرده است.»
http://www.khabaryaab.com/News/387955
این اعتراف در حالی صورت گرفت که هنگام دستگیری جمالی فشی دستگاه اطلاعاتی و امنیتی مدعی شده بود که به شبکهی داخلی و خارجی موساد نفوذ کرده و همهی عوامل موساد را دستگیر کرده است.
آرش خردکیش برخلاف مجید جمالی فشی که اعتراف کرده بود کلیه شناساییها و جاسازی بمب در موتورسیکلت و انفجار آن را به تنهایی و شخصا انجام داده در مورد نقش خود در برنامهریزی ترور میگوید:
«۵ روز قبل از اینکه عملیات دکتر علیمحمدی انجام شود با من تماس گرفتند، و قرار شد که برای انجام عملیات بیام تهران، که اومدم تهران، به اعضای گروه پیوستم و اون جمعآوریهایی که انجام داده بودند در اون ۵ روز چک کردم.»
این در حالی است که مجید جمالی فشی مدعی بود ماکت منزل علی محمدی را در تل آویو درست کرده بودند و وی حتی نام و آدرس خانه سوژه را تا سه روز قبل از عملیات نمیدانست:
قاضی صلواتی سوال كرد كه «آیا ماكتی از منزل شهید علیمحمدی در اختیار داشتید تا آموزشهای لازم را در آنجا پیاده كنید؟» كه وی پاسخ داد: در یك پادگان، تمام مسیر، انبار خانه امن و ماكت منزل علیمحمدی و حتی رنگ و اندازه آن را نیز منطبق با آنچه در تهران بود درست كرده بودند و در آنجا آموزشهای لازم ارائه شد.»
آرش در محل حادثه و در مقابل دوربین عملیات آن روز را اینگونه بازگو میکند: «روز عملیات صبحش طبق قراری که داشتیم یک موتور را دم درش [منظور دم در منزل علیمحمدی است] زنجیر کرده بودیم، بعد بالاتر از اونجا که یک ساختمان در حال پی کندن است [با دست اشاره میکند به ساختمانی که مقداری بالاتر از جایی است که مصاحبه با او صورت میگیرد]من مستقر شده بودم، و 100-200 متر بالاتر یک فرعی است و داخل آن فرعی یک پراید منتظر من بود، اعلام کردند که از پارکینگ میآیند بیرون من که رویت کردم، ریموت را فشار دادم، بعد از زدن ریموت به سمت پراید رفتم، سوار پراید شدم و از آن کوچه ما رفتیم، وارد اتوبان شدیم و رفتیم به خونه تیمی، یک ساعت و ربع بعد که موتور را گذاشته بودیم توی کوچه آمد اطلاع داد که عملیات موفقیتآمیز بوده است.»
یک ساعت و ربع بعد فردی ناشناس به خانهی تیمی آرش خردکیش که خود در صحنهی حضور داشته و شاهد انفجار شدید تا شعاع ۷۰۰ متری بوده مراجعه کرده و اطلاع میدهد که عملیات موفق بوده است!
همهی این ادعاها در حالی صورت میگیرد که دستگاه اطلاعاتی و امنیتی مدعی است:
«سازماندهی این تیم تروریستی از این جهت پیچیده بوده است که اعضای تیم به صورت سلولی فعالیت میکردند و زیرشبکهها از فعالیت گروههای موازی اطلاعی نداشتند اگرچه در برخی از موارد ماموریتشان مکمل هستههای دیگر است، به گونهای که اعضای تیم از نحوه عملکرد سایر اعضا اطلاعی ندارند چرا که در روش سلولی هر شخص مسئول انجام وظایف محوله خود بوده و از دیگر اعضا خبری ندارد.»
آرش خردکیش که روحش هم از این ترور خبردار نیست بر اساس داستان سرهم بندی شده مقامات امنیتی در اعترافاتش میگوید:
«اعلام کردند که [منطور علی محمدی است] از پارکینگ میآیند بیرون من که رویت کردم، ریموت را فشار دادم،»
بایستی توجه داشت که منزل دکتر علی محمدی دارای پارکینگ نیست و خانهای «شمالی» است که در حیاط آن رو به خیابان باز میشود. ماشین او نیز بیرون منزل پارک شده بود. اساساً موضوع خروج او از پارکینگ منتفی است.
فخرالدین جعفر زاده قاضی کشیک تهران در این مورد می گوید:
«بمب منفجرشده در یك موتورسیكلت جاسازی شده و به فاصله یك متری از در ورودی منزل استاد مسعود علیمحمدی از اساتید دانشگاه تهران به یك درخت بسته شده بود»
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8810220564.
«زمان دقیق وقوع حادثه [ترور علیمحمدی] صبح امروز راس ساعت ۷:۰۵ دقیقه واقع در خیابان شریعتی حوالی قیطریه خیابان سهیل کوچه مهر سوم غربی بوده که استاد دانشگاه تهران بعد از خروج از درب منزل و در کنار خودروی خود با وقوع انفجار به شهادت رسید. به گفته شاهدان متاسفانه نیمی از صورت وی در اثر شدت انفجار از بین رفته بود و شدت انفجار به حدی زیاد بود که تا شعاع دقیقا ۷۰۰ متری کلیه شیشه های منازل وخودرو ها شکسته شد.»
http://www.asriran.com/fa/news/96871/یک-فرضیه-جدی-در-ترور-دکتر-محمدی
مجید جمالی فشی در مورد چگونگی انجام عملیاتی که به تنهایی صورت داده بود میگوید:
« ۴ صبح بیدار شدم تماس گرفتم برنامه تغییر نکرده بود طبق قرار به نقطه انتظار که همان میدان تجریش بود رفتم مثل روز قبل ، حدود ۳ الی ۴ ساعت بعد پیش رفتم و طبق برنامه یک عمل باید می کردم چون گفتند همه چیز خوب پیش رفته و باید طبق برنامه یک عمل می کردم و یک سری وسایل را از بین می بردم طبق برنامه پیش رفتم با کلاه کاسکت و دستکش ، کلید ها و تلفن دیجیتال و خشاب ها را باید از بین می بردم و در فواصل مختلف آنها را از بین بردم به رودخانه و سلطل آشغال انداختم تلفن ماهواره ای و مدارک را گفته بودند از بین نبرم این کارها را انجام دادم و به منزل رفتم وقتی همان روز رفتم خانه پدرخانمم از تلویزیون تازه متوجه شدم که اصلاً جریان چه چیزی بوده و چه کسی بوده و آنجا تازه فهمیدم چون اخبار ۲۴ ساعت داشت درباره آن صحبت می کرد و آنجا تازه فهمیدم که آن شخص مورد نظر چه کسی بوده.»
چنانچه ملاحظه میشود وی پس از انجام عملیات به تنهایی به منزل شخصی و سپس منزل پدر زنش رفته است در حالی که مازیار ابراهیمی اعتراف میکند که پس از قتل علیمحمدی، مجید جمالی فشی و آرش خردکیش با اتومبیلی که رانندگیاش به عهدهی او بوده به خانهی تیمی گروه رفتهاند.
نقش آرش خردکیش در ترور دکتر مجید شهریاری
بنا به اعترافات انجام گرفته تیم ترور دکتر شهریاری مرکب بوده است از آرش خردکیش و بهزاد عبدلی که سوار موتور پولسار و با داشتن کلاه کاسکت اقدام به چسباندن بمب مغناطیسی به ماشین شهریاری میکنند. آنها از پشتیبانی و حمایت سالار مسئول تدارکات، علی تحقیقات، برخوردار بودهاند. طبق اعترافات پخش شده و سناریوی تنظیمی دستگاه امنیتی تیم ترور شهریاری را علی و فیروزه یگانه (ساناز) در پژو ۴۰۵ و سالار از دم خانه شهریاری دنبال میکردهاند و مریم ایزدی که معلوم نیست در کدام وسیلهی نقلیه قرار داشته به یکی از سرنشینان موتور که در اثر موج انفجار از ترک موتور پرت شده بود و قاعدتاً بایستی آرش خردکیش باشد کمک کرده است. بنا به اعترافات صورت گرفته آرش ترک موتور سوار بوده و بمب مغناطیسی را به ماشین شهریاری چسبانده است.
بهزاد عبدلی پای ثابت تیم ترور در مورد چگونگی ابلاغ دستور ترور شهریاری توسط موساد میگوید: در سال ۸۹ اونجا به من اعلام کردند که یک عملیات در تهران انجام میشود به نام استاد شهریاری، به تهران آمدیم، موقع عملیات شد، زمان ملاقات را روی ایمیل به من ابلاغ کرده بودند و من هم چند روز بعد وارد تهران شدم، چند نفر را ملاقات کردم، مسیرهای عملیات را برای ما تشریح کردند، کار هر نفر را اعلام کرده بودند.
این در حالی است که مجید جمالی فشی به سبک فیلمهای «هالیوودی» قبلاً مدعی شده بود که از طریق «کمربند حافظهدار برای ارسال اطلاعات»، «لپتاپ ویندوز قرمز»، «موبایل با قابلیت فیلمبرداری مادون قرمز»، «هوندا ۱۲۵ با قابلیت ارتباط دیجیتالی با تل آویو» استفاده میکرده است. اما این بار پس از نفوذ رژیم در شبکهی موساد و دست یافتن به وسایل فوق موضوع تماس موساد با تروریستهای مرتبطاش به سطح «ایمیل» تنزل میکند که لابد از حاشیه امنیت بیشتری برخوردار است!
همچنین پیش از این مجید جمالی فشی عامل اصلی ترور دکتر علی محمدی دستگیر و اعتراف کرده که قرار است ۵ متخصص هستهای از جمله مجید شهریاری ترور شوند. نه موساد برنامهاش را تغییر میدهد و نه تروریستها دچار ترس و واهمه میشوند و نه رژیم به حفاظت از مجید شهریاری میپردازد و نه ...:
«[مجید جمالی فشی] عامل ترور شهید علیمحمدی در دفاعیات پایانی خود گفت كه با پی بردن به اشتباهش از ترور ۵ نفر دیگر خودداری كرده است. وی اظهار كرد: در اینكه من كار خیلی بدی علیه كشورم انجام دادم شكی نیست ولی این را در نظر بگیرید كه اگر من ذاتا آدم بدی بودم الان باید من را برای ترور چهار پنج نفر دیگر هم محاكمه میكردید.»
http://kochehayeamn.blogfa.com/post-62.aspx
نکتهی قابل تأمل این که ترور شهریاری، احمدی روشن، قشقایی، رضایی نژاد و ترور ناموفق فریدون عباسی پس از دستگیری مجید جمالی فشی صورت گرفته است. او در حالی که دستگیر و در اختیار نیروهای امنیتی رژیم بوده چگونه میتوانسته از شرکت در ترور ۵ نفر دیگر خودداری کرده باشد؟
ولی مضحک تر از همه ادعای فیروزه یگانه «ساناز» در جریان ترور شهریاری است:
«در این عملیات ما نمیدانستیم كه موفقیتآمیز است یا نه، و سرنشینی كه باهاش بود خانمش بود، من مسئول این كار شدم كه با یك گریم خاصی كه مثلا صورتم را سبزه كرده بودند، ابروهایم را درست كرده بودند، لنز گذاشته بودند به چشمانم و عینك گذاشته بودند كه از شناسایی بیفتم".... وقتی خبر بردم و وقتی گفتم كه شهید شهریاری شهید شده، خانمش هم زخمی شده و اطلاع دادم، پول را به من دادند".»
این ادعا در حالی صورت میگیرد که در همان ساعت اولیهی ترور شهریاری خبر آن به شکلی وسیعی در رسانههای داخلی و خارجی انتشار یافت و نیاز به چنین اقدامات آرتیستی نبود.
ادعاهای فوق به روشنی حاکی از داستانپردازی سطحی و آبکی «سربازان گمنام امام زمان» است.
نقش آرش خرد کیش در ترور مصطفی احمدی روشن
«آرام، فرشید، بهزاد که اسمهای مستعار آرش خردکیش است و در دو ترور قبلی نقش کلیدی داشته است، میافزاید: ۶ روز قبل از عملیات شهید مصطفی احمدی روشن به اعضای گروه پیوستم و یک جمع بندی روی تایمهایی که اعضای گروه قبلاً درآورده بودند و حدود 12، 13 روز کار کرده بودند یک جمع بندی نهایی انجام دادیم و قرار شد روز عملیات کار را انجام بدهیم.
امیرعباس، سامان، امیریل یا همان مازیار ابراهیمی نیز در تشریح این عملیات میگوید:عملیات بعدی ما عملیات شهید احمدی روشن بود، در این عملیات من مسئول عملیات بودم و وظایف طوری تنظیم شده بود که ایشان را در محله تردد خودشان در خیابان شریعتی به سمت جلفا و پل سیدخندان بمب را روی ماشینشان نصب کنیم.
بهزاد، حادثه 7 صبح خیابان گل نبی تهران را اینگونه تشریح میکند: روز حادثه فرا رسید، روز عملیات من و فرشید سوار بر موتور اولی بودیم.
فرشید میافزاید: من راننده موتور بودم، بهزاد باید بمب را میچسباند و یک خودروی ۲۰۶ داشتیم که سالار و فرانک داخل آن بودند، و باید میآمدند جلوی خودروی شهید احمدی روشن تا سرعتش را میگرفتند.»
وی فراموش میکند در مورد موتور دومی و سرنشینان آن توضیح دهد. چنانچه ملاحظه میشود تیم ترور مانند ترور مجید شهریاری مرکب از بهزاد عبدلی و آرش خردکیش است با این تفاوت که جای راننده موتور و فردی که بمب را میچسباند تغییر میکند. سالار و ساناز نقش پشتیبانی را دارند و فرانک به گروه اضافه میشود.
روزنامه ایران، شماره ۵۱۵۳ به تاریخ ۲۵/۵/۹۱، صفحه ۲ (سیاسی) ارگان رسمی دولت احمدی نژاد در میان دعوای باندهای رژیم پس از انتشار فیلم «کلوپ ترور» اطلاعات جدیدی در مورد ترور احمدی روشن را انتشار داد که بیش از هرچیز نشانگر خودی بودن تروریستهاست. این روزنامه نوشت:
«انفجار خودروی شهید احمدی روشن در میدان كتابی در روزی كه مصادف با تودیع و معارفه یكی از مسئولان رده بالای امنیتی بود انجام گرفت. لحظاتی بعد از ترور شهید احمدی روشن در حالی كه هنوز حتی خانواده وی نیز از ماجرا خبردار نشده بودند چند دسته گل از سوی افراد ناشناس برای همكاران وی ارسال میشود با این عنوان كه «میبینمت مصطفی».
در جریان قتلهای زنجیرهای نیز دستگاه اطلاعاتی و امنیتی برای همکاران مقتولان دسته گل فرستاده بود.
چه کسی در ترور داریوش رضایی نژاد دست داشت؟
ترور داریوش رضایی نژاد دانشجوی فوق لیسانس در خیابان بنی هاشم و نزدیکی وزارت اطلاعات در ساعت ۴ و ۵ دقیقه بعد از ظهر اتفاق میافتد. دستگاه اطلاعاتی و امنیتی که دیواری کوتاهتر از بهزاد عبدلی پیدا نکرده ترور وی را نیز به او نسبت میدهد. وی در این رابطه اعتراف میکند: اواخر تیرماه 1390 ایمیلی به من اعلام شد برای عملیاتی دیگر".
مریم زرگر نیز در تكمیل این صحبتها میگوید:" در عملیات آقای رضایی [نژاد] مثل ترورهای قبلی كه انجام داده بودیم باز دوباره گروه ما دور هم در تهران جمع شدیم".
عبدلی در توضیح این عملیات میگوید:" برخلاف سایر عملیاتها در این عملیات اصلا از بمب استفاده نشد و از تفنگ استفاده شد".
http://www.jahannews.com/vdcivyarrt1ap32.cbct.html
صدای روی مستند «کلوپ ترور» میگوید: «روش این ترور این بار متفاوت است. اسلحه کمری یکی از راکبین موتورسیکلت داریوش رضایی نژاد محقق جوان کشورمان را در مقابل چشمان همسر و فرزند کوچکشان آرمیتا به شهادت میرساند. »
http://www.yjc.ir/fa/news/4047313
حیدر مصلحی برخلاف گویندهی مستند «کلوپ ترور» به جای اسلحهی کمری از مسلسل کلاشنیکف به عنوان سلاحی که با آن داریوش رضایی نژاد را به قتل رساندهاند نام میبرد:
«حیدر مصلحی وزیر اطلاعات کشورمان در مراسم گرامیداشت اولین سالگرد شهید داریوش رضایی نژاد با بیان اینکه تروریستها برای انحراف افکار وزارت اطلاعات روش تروریستی متفاوتی را در قبال شهید رضایی نژاد در پیش گرفتند که پیچیدگی خاصی داشت، یادآور شد: ترور وی برخلاف ترورهای شهید شهریاری و علی محمدی توسط کلاشنیکف و با تیراندازی صورت گرفت تا دستگاه اطلاعاتی را منحرف کنند.»
http://www.asriran.com/fa/news/224183
بهزاد عبدلی که ظاهراً تروریست ماهری است و آموزش کلیه سلاحها را در کردستان و اسرائیل دیده از «تفنگ» به عنوان سلاحی که با آن رضایی نژاد را به قتل رسانده یاد میکند. ظاهراً او فرق بین تفنگ و سلاح کمری و مسلسل را نمیداند.
رئیس كلانتری سید خندان در ارتباط با کالیبر پوکه فشنگهای شلیک شده به داریوش رضایی نژاد میگوید:
«در بازرسیهای اولیه هشت عدد پوكه فشنگ 9 میلیمتری كشف شد كه تمامی آثار بدست آمده به دستور بازپرس شهریاری تحویل مأموران آگاهی شد.»
http://www.ayandenews.com/news/33561
تردیدی در دروغگویی حیدر مصلحی وزیر اطلاعات رژیم نیست چرا که کلاشنیکف اساساً از پوکهی ۹ میلیمتری استفاده نمیکند. این مسلسل پس از طراحی توسط میخائیل کلاشنیکف در جنگ جهانی دوم از فشنگ ۳۹×۷٫۶۲ استفاده میکرد. در سالهای بعد تغییرات زیادی روی این سلاح صورت گرفت و کالیبر فشنگ آن در در دهه ۱۹۶۰ آکاام (کلاشنیکف مدرن) و در سال ۱۹۷۴ آکا ۷۴- به ۵٬۴۵ کاهش پیدا کرده و در حال حاضر از فشنگ کالیبر ۳۹×۵٫۴۵ استفاده میکند.
http://en.wikipedia.org/wiki/AK-47
جهت اطلاع وزیر اطلاعات دستگاه ولایت فقیه بایستی بگویم که سلاحهای کمری و مسلسلهای دستی از نوع یوزی از فشنگ کالیبر ۹ میلیمتر استفاده میکنند.
http://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%A9%D8%A7%D9%84%DB%8C%D8%A8%D8%B1
رئیس كلانتری سید خندان در خصوص مشخصات ضاربان داریوش رضایی نژاد میگوید: بنا به اظهارات همسر وی و یكی از اهالی محل، یكی از ضاربان كلاه موتورسواری بر سر داشته و نفر دوم عینك ته استكانی بر چشم داشته و هر دو دارای ریش بودهاند كه بلافاصله اقدام به تیراندازی به سوی رضایی میكنند و بسوی موتور آبی رنگ كه چند متر آنطرفتر و روشن هم بوده است، میدوند. ...
http://www.ayandenews.com/news/33561
چنانچه در عکس زیر هم پیداست بهزاد عبدلی تقریباً کوسه است و نمیتواند ریش داشته باشد و هیچ یک اعضای تیم ترور دارای عینک ته استکانی نیستند. از آنجایی که آرش خردکیش در کلیهی عملیاتها همراه با بهزاد عبدلی بوده در اینجا نیز میتوان تصور کرد نفر دومی که در اعترافات از وی نام برده نمیشود احتمالاً طبق سناریو او بایستی باشد یا فرد دیگری که سناریو نویسان هنوز مشخص نکردهاند.
از اینها گذشته فواد صادقی سردبیر سایت آینده نیوز و از نزدیکان محسن رضایی در مقالهای فاش ساخت که سال گذشته «به دلیل اصرار سایت آینده نیوز بر اعلام رسانه ای ترور بودن داریوش رضایی نژاد» توسط وزارت اطلاعات دستگیر و مورد بازجویی قرار گرفته است. او حتی پیشنهاد استفاده از آرمیتا رضایی نژاد برای مظلوم نمایی را داده بود.
http://baztab.net/fa/news/13757/
نقش زنان در سناریوی «سربازان گمنام امام زمان»
در سناریوی «سربازان گمنام امام زمان» زنانی که توسط موساد و دستگاه اطلاعاتی اسرائیل در پادگان نظامی نزدیک تل آویو دوره دیدهاند درست مانند نقش «فاطمه کماندوهای» دستگاه اطلاعاتی رژیم یا نقش «اغواگری» دارند و یا پشتیبانی و لجستیک و شناسایی و مطلقاً در عملیات شرکت داده نمیشوند چرا که ذهنیت آنها با حضور زنان در این عرصهها بیگانه است چنانچه در عملیات تروریستی رژیم در بانکوک نیز لیلا روحانی یکی از عوامل اطلاعاتی و تروریستی رژیم تنها در اجارهی خانه برای تروریستهای رژیم مشارکت داشت.
مریم زرگر میگوید :"در یکی از آموزشها من را به ... بردند، برای آموزش سلاحها و آموزشهای اطلاعاتی که به من یاد دادند نفوذ و نزدیک شدن به افراد را خیلی خوب یاد دادند"
فیروزه یگانه (سارا) در تشریح فعالیت خود میگوید: "بهزاد به من گفت که بهتر است بیای تهران، واسه دوره آموزشی، میخواهیم به یک جایی اعزام بشویم."
مریم ایزدی میگوید:"به من آموزش دادند؛ آموزشهای سوژهیابی، تشخیص هویت و تحت تعقیب قرار دادن سوژه".
و ادامه میدهد:"توی کافی شاپ به من گفت که کار اغواگری را انجام بده".
تارا باقری با اسمهای مستعار نغمه و ندا نیز در تکمیل صحبتهای همدستش میگوید:" با اغواگری به افراد مختلفی که به من معرفی میشد ارتباط برقرار میکردم،از آن طریق و از آنها فیلم تهیه میکردم و بر علیه آنها استفاده میکردم، این فیلمها باعث میشد که آنها اطلاعاتی را که شخصیت اصلی گروه [که از وی نام برده نمیشود و معلوم نیست چه کسی است] میخواهد به او بدهد".
مریم زرگر توضیح میدهد: "ما باید به صورت نوبتی یعنی هر نیم ساعت به نیم ساعت ورود و خروج دکتر علیمحمدی را کنترل میکردیم".
مریم ایزدی میگوید:"وقتی که بمب را گذاشتند و به ماشین چسباندند[منظور اتومبیل شهریاری است] امواج آن بمب باعث شده بود که موتور زمین بخورد و سرنشین آن زخمی شود که ما بهش کمک کردیم".
رامتین مهدوی موسایی در ادامه میگوید:"با مریم و بهزاد آمدیم برای شناسایی، من آنها را تا جایی میرساندم و اینها میرفتند عکسبرداری میکردند و اطلاعات و تحلیلهایشان را میآوردند در داخل خونه تیمی انجام میدادند که چه کاری باید انجام شود".
نشمین زارع با اسم مستعار شادی که به اعتراف خود در پاییز ۸۹ با این گروه تروریستی آشنا شده است بلافاصله همراه با شوهرش در ۸ آذرماه ۸۹ در یکی از پیچیدهترین عملیات تروریستی (ترور فریدون عباسی) موساد شرکت میکند، عجیب نیست؟ در این ترور که همزمان با ترور مجید شهریاری در هفتهی بسیج انجام گرفته بنا به اعترافات صورت گرفته در فیلم «کلوپ ترور» حداقل سه ماشین و یک تیم موتور سوار شرکت داشتهاند.
کدام سرویس امنیتی در دنیا یک آدم تازه کار را در کشور دیگری به تور میاندازد و به او اعتماد میکند و بلافاصله بدون آن که وی را در عملیاتهای متعدد آزمایش کند همراه با زبدهترین تروریستهای دورهدیدهاش راهی عملیات تروریستی میکند؟
ایرج مصداقی ۶ سپتامبر ۲۰۱۲
پانویس:
۱- در ۲۷ ژانویه ۲۰۱۲ مطابق با ۷ بهمن ۱۳۹۰ و پس از ترور احمدی روشن درست در زمانی که لابی رژیم در خارج از کشور تبلیغ میکرد که موساد در همکاری با مجاهدین دست به ترورهای هستهای زده است یکی از عوامل رژیم در انگلستان به نام سیراج داتو Siraj Datoo در نشریهی اخبار مسلمانان «مازلیم نیوز» برای اولین بار تئوری «استفاده موساد از پناهندگان کرد برای جاسوسی در مورد ایران» را مطرح کرد.
http://muslimnews.co.uk/paper/index.php?article=5697
شفاف نیوز نزدیک به قالیباف در ۱۲ بهمن ۱۳۹۰ خبر تولید شده توسط عوامل رژیم در انگلستان را به نشریهی فرانسوی فیگارو ربط داد و نوشت: «در ماه جاری میلادی گزارشی در نشریه فرانسوی فیگارو منتشر شد که در آن آمده بود سازمان جاسوسی رژیم صهیونیستی (موساد) از کردهای پناهنده سیاسی برای جاسوسی بر ضد برنامه هستهای ایران و همچنین ترور دانشمندان هستهای این کشور استفاده میکند. به گزارش پایگاه خبری مازلیم نیوز در سالهای اخیر پنج دانشمند هستهای ایران ترور شدهاند که آخرین آنان مصطفی احمدی روشن بود که سه هفته پیش در تهران ترور شد. پیش از وی نیز مسعود علیمحمدی به روش مشابهی در سال گذشته ترور شده بود. »
http://www.shafaf.ir/fa/news/96239
و به این ترتیب رژیم از همان موقع به دنبال تغییر سناریو و ربط دادن موضوع به کردها حرکت کرد.
۲- این مقاله را ۲۸ آگوست نوشته بودم و آماده انتشار بود اما به هنگام انتقالم از بخش داخلی به جراحی بیمارستان، محتویات کامپیوترم به خاطر نفوذ آب از بین رفت و مجبور شدم آن را طی روزهای گذشته دوباره تهیه کنم و به خاطر عدم دقت لازم هنگام ذخیره کردن مطالب نوشته شده، چندین بار مجبور به دوباره کاری شدم. به خاطر کوتاهیام در انتشار به موقع این مطلب و روشنگری در مورد یکی دیگر از قربانیان رژیم از هموطنانم پوزش میخواهم.
۳- با شناختی که از رژیم دارم توصیه من به نزدیکان و اعضای خانواده این قربانیان و دیگر کسانی که به هر دلیل توسط رژیم دستگیر میشوند این است که مطلقا سکوت نکنید. مطمئن باشید سکوت به وضعیت عزیز شما کمک نمیکند. فریب تبلیغات و تهدیدات رژیم را نخورید. از هر فرصتی برای روشنگری در مورد عزیزانتان استفاده کنید. هیچگاه تلاش شما وضیعت آنها را خرابتر نمیکند. به هیچ قیمت به خواست رژیم تن ندهید. مطمئن باشید در این صورت هم عزیزانتان قربانی میشوند و هم این فرصت را به وجود میآورید تا رژیم این سیاست غیرانسانی را در آینده هرچه بیشتر و در قبال افراد بیشتری به مورد اجرا بگذارد.
۴- بیشتر تغییراتی که مترجم صدا و سیمای جمهوری اسلامی انجام داد، متعلق به بخشهایی است که رییس جمهوری مصر درباره بحران سوریه گفت. هنگامی که محمد مرسی گفت: «مردم فلسطین و سوریه برای آزادی، عدالت و کرامت مبارزه میکنند»، مترجم صدا و سیما این گونه ترجمه کرد: «مردم فلسطین و بحرین برای آزادی، عدالت و کرامت مبارزه میکنند.» هنگامی که مرسی اظهار داشت: «ما با مردم سوریه علیه نظام ظلم و سرکوب اعلام پشتیبانی میکنیم»، مترجم گفت: «آرزوی بقای نظام سوری دارای پشتوانه مردمی را داریم.» رییس جمهوری مصر، در انتقاد از وتوی قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل درباره سوریه توسط روسیه و چین گفت: «وتو، دست شورای امنیت را از حل و فصل بحران سوریه کوتاه کرد.» مترجم این جمله را چنین ترجمه کرد: «وتو، دست شورای امنیت را برای حل و فصل بحرانهای تحولات مردمی کوتاه کرد.» سایت تابناک
۵- «موساد صدها تن از فرقه رجوی را برای عملیات ترور وارد سوریه کرد. در رابطه با همكاری گروهك منافقین و شورشیان سوریه یک منبع عالی رتبه امنیتی عراقی گفته است: صدها تن از اعضای گروهک تروریستی منافقین وارد سوریه شده اند و برخی از فرماندهان آنها مسؤولیت آموزشهای نظامی به تروریستها را بر عهده گرفتهاند. خبرگزاری اور در این رابطه مینویسد: این منبع اطلاعاتی که نخواست نامش فاش شود با اشاره به این که عناصر گروهک نفاق برای کمک به تروریستهای ارتش به اصطلاح آزاد سوریه وارد این کشور شدهاند گفت: به موجب توافق نامه های صورت پذیرفته میان فرقه منافقین، آمریکا، ترکیه و اسرائیل، برخی از مناطق اقلیم کردستان عراق تبدیل به پایگاههایی نظامی جهت آموزش دادن به گروههای مسلح برای اعزام به نبردهای خیابانی در سوریه شده است. از سوی دیگر خبرگزاری براثا نیز با تأیید خبر فوق نوشت: منابع میدانی در سوریه گزارش می دهند که در حال حاضرعناصر گروهک تروریستی منافقین در کنار گروه های مسلح و شورشی موجود در این کشور حضور دارند...این منابع تأکید می کنند که عناصر منافقین در یک عملیات پیچیده اطلاعاتی و با مشارکت طرفهای بینالمللی، منطقهای و عراقی و به دور از هرگونه هیاهو، وارد سوریه شدهاند.
http://www.bultannews.com/fa/news/96263
۶- مقامات امنیتی پنج روز بعد از ترور احمدی روشن و رضا قشقایی در ۱۱ ژانویه ۲۰۱۲ (۲۱ دیماه ۱۳۹۰) اعلام داشتند که مظنونان به ترور احمدی روشن و رضا قشقایی دستگیر شدند و «علی لاریجانی رئیس مجلس شورای اسلامی ایران ۱۶ ژانویه از دستگیری مظنونان ترور مصطفی احمدی روشن دانشمند هستهای این کشور خبر داد »
http://persian.cri.cn/141/2012/01/18/1s119022.htm
صادق لاریجانی رئیس قوه قضاییه در اطلاعیهای رسمی خواستار تحویل دستگیرشدگان به قوه قضاییه شد.
در ۲۳ فروردین ماه ۹۱ لاریجانی رئیس قوه قضایی ضمن فراموش کردن ادعاهای قبلی اعلام کرد: «طبق اعلام وزارت اطلاعات گروههای تروریستی که به رژیم صهیونیستی وصل بودند، در ایام تعطیلات نوروز به دنبال خرابکاری و ترورهای جدید بودند که قبل از هرگونه عملیاتی شناسایی و تروریستها دستگیر شدند و انشاءا... پرونده آنان با سرعت و دقت مورد رسیدگی قرار خواهد گرفت.»
http://asrkhabar.com/fa/news/287
در ۲۵ فروردین ۹۱ سایتهای خبری رژیم اعلام کردند «سه ماه پس از عملیات تروریستی منجر به شهادت شهید مصطفی احمدی روشن از فعالان مؤثر در صنعت هستهای کشور، سربازان گمنام وزارت اطلاعات توانستند شبکه پیچیده تروریستی وابسته به رژیم صهیونیستی را در جریان سلسله عملیاتهای متهورانه در برخی از استانهای مرزی و مرکزی کشور منهدم کنند .»
http://salam2.blogsky.com/1391/01/25/post-244/
۷-بولتن نیوز سایت نزدیک به دستگاه امنیتیکه اشتیاق بخشی از اپوزیسیون ایران برای دخیل کردن موساد و مجاهدین و ... در پروژه ی ترورهای هسته ای رژیم را مشاهده می کند همچنان به تولید خبر برای تغذیهی آنها میکوشد. در آخرین خبرسازی این سایت «اردوگاه متروکه» به «اشرف کردستان» و چند خط پایین تر به «کمپ فرقه منافقین» تبدیل می شود:
«بر اساس آنچه از اعترافات بازداشت شدگان مشخص شد، اعضای بازداشت شده شبكه تروریستی دانشمندان هسته ای ایران، بخش عمده ای از مراحل جذب و آموزش نظامی را در یك پادگان در چند كیلومتری شهر اربیل عراق گذرانده اند كه از این پادگان بعضاً با عنوان " اشرف كردستان " یعنی مشابه كمپ اشرف منافقین در استان دیاله یاد می کردند. ... اما برابر گزارشهایی که اخیرا سوی منابع معتبر منتشر شده مشخص شد که علاوه بر کمپ فرقه منافقین، اقلیم کردستان هم در حوادث تروریستی اخیر دست داشته و تمام موارد با هماهنگی کامل رژیم صهیونیستی و آمریکا و انگلیس و همچنین برخی از مقامات عالی رتبه در کردستان عراق انجام شده است.»
http://www.bultannews.com/fa/news/96263
۸- دو هفته پیش از قتل مسعود علی محمدی در ۷ دیماه ۸۸ جوخه های مرگ رژیم به منظور ایجاد جو رعب و وحشت سید علی حبیبی خواهر زاده میرحسین موسوی را نیز به قتل رساندند. به گفتهی محسن مخملباف «سید علی موسوی حبیبی از چندین روز قبل تلفنی بارها تهدید به قتل شده بود» و در روز عاشورا «یک پاترول جلوی در خانه آن ها ابتدا چندین نفر را جلوی چشم سید علی موسوی زیر میگیرد، بعد از درون پاترول ۵ نفر از نیروهای امنتی پیاده میشوند و یکی از آن ها از نزدیکترین فاصله با کلت به سینه سید علی موسوی شلیک میکند طوری که گلوله از پشت او خارج میشود. بعد آن ۵ نفر با پاترول سراسیمه میگریزند. »
http://www.rahesabz.net/story/6463/
به ادعاهای بعدی رژیم مبنی بر دستگیری صاحب پاترول و ... نگاه کنید.
http://www.tabnak.ir/fa/news/79201
پس از گذشت دو سال و نیم از جنایت مزبور همه چیز به دست فراموشی سپرده شد.
۹- انتشار خبر اعدام مجید جمالی فشی در اردیبهشت 91 نیز به هیچ وجه مورد پذیرش افکار عمومی داخلی و خارجی و رسانههای بینالمللی قرار نگرفت. چرا که برخلاف عکسهای واضحی که از لحظه لحظهی اعدامهای خیابانی منتشر میشود عکسهایی که از صحنهی اعدام مجید جمالی در باشگاه خبرنگاران جوان منتشر شده، نمایشی و ساختگی به نظر میرسد. در این عکسها تلاش شده است تا تصویر صورت فرد به دار آویخته شده، محو شود. سوالی که در این جا مطرح می شود این است که با با توجه به سابقهی نظام جمهوری اسلامی چرا مجید جمالی فشی در ملاءعام در مقابل منزل علی محمدی و یا یکی از معابر پر رفت و آمد کشور اعدام نمیشود و جنازهی او را در سولهای به صورت مصنوعی حلق آویز شده با صورتی محو شده نشان میدهند.
گزارش صدای آمریکا در مورد ابهامات موجود در اعدام مجید جمالی فشی
http://www.youtube.com/watch?v=mlGbejxTpLk
http://jahannews.com/vdcauenuy49nuw1.k5k4.html
تاکسی زرد رنگ پژو ۴۰۵ و ترور پاسدار فریدون عباسی
ایرج مصداقی
نشمین زارع و همسرش فؤاد فرامرزی دو نفر دیگر از قربانیان دستگاه امنیتی نظامند که طبق سناریوی نوشته شده در دستگاه امنیتی و اعترافات تلویزیونی، متهم به تلاش ناموفق برای ترور پاسدار فریدون عباسی دوانی در تاریخ ۸ آذر ۱۳۸۹ هستند. پاسدار فریدون عباسی پس از جان به در بردن از این ترور به سمت رئیس سازمان انرژی اتمی ارتقا یافت.
نشمین که سناریو نویسان نام مستعار «شادی» را هم برای او برگزیدهاند در «اعترافات» خود میگوید که «از پاییز سال ۸۹ با این گروه آشنا شد.»
وی در ادامهی «اعترافاتش» در ارتباط با نقش خود و فؤاد فرامرزی در تیم ترور فریدون عباسی میگوید:
«دو تا ماشین را به ما نشان دادند، یکی پژو و دیگری سمند و به ما گفتند باید عمل همراهی و پشتیبانی این دو ماشین را انجام بدهید. من و شوهرم دنباله رو این دو تا ماشین بودیم.»
فؤاد فرامرزی در تکمیل سخنان همسرش میگوید: «نقش ما نیز به عنوان پشتیبانی بود، که چون ماشین ما تاکسی زرد رنگ بود، ۴۰۵ و عمومی بود، گفتند پشت سر ماشینها به فاصله ۵ الی ۶ متر به عنوان آخرین ماشین قرار بگیرید»
نشمین ادامه میدهد: «که اگر تصادفی، تیراندازی و یا هرگونه مزاحمی و یا توقفی پیش آمد ما فوراً بایستیم و سرنشینان آنها را سوار کنیم و به سرعت از محل دور شویم.»
سامان، امیر یل، امیرعباس [مازیار ابراهیمی] که طبق «اعترافاتش» مسئولیت این عملیات را به عهده داشته تنها از حضور و سازمادهی دو ماشین یاد میکند و هنگامی که راجع به تفکیک وظایف اعضا صحبت میکند فراموش میکند در مورد تاکسی مربوطه که با فاصلهی ۵-۶ متر از دو خودرو دیگر حرکت میکرده و مسئولیت مشخصی هم داشته توضیح دهد:
«تفکیک وظایف کردم برای بچهها، یک خودرو یک مقدار بالاتر یعنی از شمال به جنوب بلوار دانشگاه شهید بهشتی [بلوار دانشجو صحیح است] مراقب تردد دکتر بود، خود من و یکی دیگر از اعضاء داخل خودروی دیگری در نزدیک خیابان ولنجک بودیم...»
http://www.jahannews.com/vdcivyarrt1ap32.cbct.html
نشمین و فؤاد فرامرزی بنا به اعتراف خودشان پشت سر دو ماشین حرکت میکردهاند و نه موتورسیکلت که تیم ترور بوده است! قاعدتاً مشکل بایستی برای تیم ترور که روی موتورسیکلت بودند پیش میآمد و نه ماشینها. ماشینها قرار نبود عملیاتی انجام دهند. بمب توسط تیم موتورسوار به ماشین نصب میشود. کمترین هماهنگی بین «اعترافات» صورت گرفته نیست.
فرار در ترافیک تهران با موتورسیکلت بسیار راحتتر از فرار با تاکسی پژو زردرنگ است. چنانچه درگیری یا تصادفی رخ دهد مأموران در صحنهی درگیری به سادگی میتوانند پژو زردرنگ را در ترافیک ردیابی کنند.
در فیلم «کلوپ ترور» تهیه شده توسط دستگاه امنیتی کمترین اطلاعاتی در مورد ترور فریدون عباسی و این که چرا تروریستها اجازه دادند او جان سالم به در ببرد نیست. توضیحی داده نمیشود چرا برخلاف موارد مشابه بمب را دیر منفجر کردند. تنها «رامتین مهدوی موسایی» که مدعی است «از طریق سایت... با این گروه آشنا شدم» به عنوان یکی از تروریستها معرفی شده و میگوید: «ما در تیم ترور دکتر عباسی بودیم.» این در حالی است که در فیلم مزبور «متهمان» جزییات ترور دکتر «شهریاری» را که همان روز اتفاق افتاده شرح میدهند.
ظاهراً هنوز مأموران امنیتی و سناریو پردازان تصمیم نگرفتهاند بگویند چه کسی با رامتین مهدوی موسایی در تیم ترور «دکتر عباسی» بوده و برای همین موضوع را در ابهام مطرح میکنند. «رامتین» که ظاهراً بایستی نفر اصلی تیم ترور فریدون عباسی باشد برخلاف دیگر متهمان که لااقل نقش خود در دیگر ترورها را توضیح میدهند در مورد نقش خود هم سکوت میکند. دستگاه امنیتی در پردهی جدید اعترافات میتواند قربانیان دیگری را به عنوان تیم ترور معرفی کند و «رامتین» را حذف کرده و نقش او را تدارکاتی یا پشتیبانی جلوه دهد. در طول سالیان گذشته بارها مقامات امنیتی رژیم از دستگیری تروریستها و بازجویی از آنها خبر دادند. در حالی که عاقبت در خردادماه ۹۱ با دستگیری عدهای بیگناه سناریوی جدیدی را مقابل دوربین بردند.
فریدون عباسی در مورد چگونگی تلاش «تروریستها» برای به قتل رساندنش میگوید:
« در ترور ( هشتم آذرماه) من و شهید دکتر شهریاری در دانشگاه ملاقات داشتیم. حدود ساعت ۸ ایشان را در نزدیک منزلشان و من را نزدیک دانشگاه ترور کردند. من در حال رانندگی بودم و خانمم صندلی کنار راننده نشسته بود که یک موتورسیکلت با دو سرنشین که لباس کاملاً سیاه و کلاه کاسکت تیره با طلق انعکاسی داشتند به اتومبیل نزدیک شد. از فضای هفته بسیج استفاده کرده بودند و خود را شبیه نیروهای شبه نظامی ما کرده بودند. از کنار اتومبیل من که عبور کردند، صدایی شنیدم. مثل اینکه چیزی به اتومبیل برخورد کرده باشد. طرح فریبی هم اجرا کرده بودند. یعنی نفر جلویی جوری دست خودش را به آینه ماشین زد که من فکر کردم آن صدا از برخورد آنها با آینه ماشین بوده. شمایل موتورسواران و صدای برخورد از نظر من از یک حادثه خبر میداد. وقتی نگاه کردم بمب را دیدم که چسبیده بود به درب راننده، با دیدنآنتن بمب متوجه این شدم که اگر این موتورسواران دور شوند، بمب را فعال میکنند.»
http://www.teribon.ir/archives/76661
ترور شهریاری حدود ساعت ۷ صبح اتفاق افتاد و نه ۸ صبح که عباسی میگوید. موضوع ملاقات با شهریاری هم برای هیجانانگیزتر شدن سناریو مطرح میشود. بنا به گزارش سایت جوان آنلاین متعلق به سپاه پاسداران پیش از آن که اقدام به ترور نمایشی عباسی شود بمبی در شهرک مسکونی سپاه پاسداران (محلاتی) روبروی داروخانهی لشکرک در یک پژوی سفید رنگ ۲۰۶ منفجر شده بود که منجر به کشته شدن دو نفر و زخمی شدن جندین نفر شد. خبر مزبور بلافاصله از روی خروجی این سایت و دیگر سایتهای وابسته به سپاه پاسداران حذف شد و رئیس پلیس تهران انفجار مزبور را تکذیب کرد!
از نظر من تردیدی نیست که نیروهای «شبهنظامی» رژیم در هفتهی بسیج اقدام به ترور نمایشی عباسی و دو اقدام تروریستی دیگر کرده و با استفاده از رانتهای امنیتی به سادگی محل را ترک کردهاند. به یاد بیاورید صحنهی ترور حجاریان را که نیروهای «شبهنظامی» رژیم، روز روشن در مرکز تهران به سادگی او را ترور کرده و محل را ترک کردند.
معلوم نیست چرا «شمایل موتورسواران» که شبیه «نیروهای شبه نظامی» رژیم بوده عباسی را به یاد «بمب» انداخته؟ او که قاعدتاً نبایستی از «نیروهای شبه نظامی» رژیم وحشت داشته باشد؟
در فیلم مستند «کلوپ ترور»، فیروزه یگانه یکی از اعضای تیم پشتیبانی ترور مجید شهریاری در مورد گریم خود در روز ترور میگوید:
«با یک گریم خاصی که مثلا صورتم را سبزه کرده بودند، ابروهایم را درست کرده بودند، لنز گذاشته بودند به چشمانم و عینک گذاشته بودند که از شناسایی بیفتم.»
در فیلم مذکور با آن که فیروزه یگانه به شکل مضحکی از «گریم» خود میگوید اما هیچیک از دیگر اعضای تیم ترور به ویژه کسانی که بمب را به ماشین شهریاری چسباندهاند از این که گریم خاصی کرده باشند و یا خود را به صورت نیروهای «شبه نظامی» رژیم در آورده باشند صحبتی نمیکنند و یا سناریونویسان دستگاه امنیتی یادشان میرود روی موضوع فوق کار کنند. این احتمال هست که پس از یادآوری فریدون عباسی و من در سناریوهای بعدی آن را نیز وارد داستان کنند.
هیچیک از متهمان از جمله رهبر عملیات مازیار ابراهیمی هم حرفی از وجود موتورسیکلت که ظاهراً وسیلهی نقلیهی تروریستها در این عملیات بوده نمیزند و فقط فریدون عباسی در روایتش از واقعه میگوید که موتورسیکلت سوار «بمب آنتن دار» را به ماشین او وصل کرده است.
نکتهی قابل توجه این که هم رامتین مهدوی مؤسایی و هم نشمین زارع در اعترافاتشان به شکل یکسانی از جملهی «با این گروه آشنا شدم» استفاده میکنند بدون آن که کوچکترین توضیحی در مورد «گروه» و ... بدهند.
نه در اطلاعیه وزارت اطلاعات و نه در اعترافات دستگیرشدگان معلوم نیست منظور از «گروه» چیست و افراد به کدام «گروه» اشاره میکنند؟ چرا که سناریونویسان مدعی هستند اعضای تیم ترور به شکل «سلولی» عمل میکردند و این در تضاد با موضوع «گروه» است.
نگاهی اجمالی به زندگی نشمین زارع
نشمین زارع فرزند ناصر متولد ۷ تیرماه سال ۱۳۶۷ در شهر سنندج است. وی در محلهی حاجیآباد این شهر بزرگ شده و دارای برادر کوچکی به نام متین است که در کلاس سوم راهنمایی تحصیل میکند. نشمین پس از پایان دوره دبیرستان در اردیبهشت ماه ۱۳۸۷ در مراسمی ساده با پسرخالهاش فواد فرامرزی ازدواج میکند. نشمین و همسرش غروب دوشنبه ۲۳ خرداد ۱۳۹۱ و همزمان با دستگیری دیگر متهمان دستگیر میشوند. وی همانشب در آخرین تماس، سراسیمه و آشفته به پدرش زنگ میزند و میگوید برایمان 2 مهمان از پاوه آمده و امشب نمیتوانم به منزل شما بیایم. پدرش که متوجهی صدای ترسخوردهی نشمین میشود از وی در مورد میهمانها میپرسد و نشمین پاسخ میدهد از دوستان همسرش هستند. پدر بعد از آن که بارها با تلفن دستی دخترش تماس میگیرد و جوابی نمیشنود به منزل آنها میرود و نیمه شب قفل درب آپارتمان را باز میکند و متوجه آشفتگی و بهمریختگی منزل دخترش میشود. از آن تاریخ به بعد هیچ خبری از نشمین و فؤاد نمیشود تا این دو را در «شو» تلویزیونی سیمای جمهوری اسلامی به «اعتراف» وا میدارند.
پدر نشمین سالها در بازار سنندج مغازه خیاطی زنانه دوزی داشت اما بخاطر وضعیت نابسامان اقتصادی ایران و محدودیتهایی که برای مردها در حوزهی زنانهدوزی هست از سال ۸۵ مجبور به ترک حرفهی خیاطی شد و تا زمان دستگیری دخترش در یکی از ادارات دولتی سنندج به عنوان راننده مشغول به کار بود. وی بعد از دستگیری دخترش از کار اخراج شد. مادر نشمین خانه دار است.
نشمین از آنجایی که دانشجوی فوق دیپلم زبان انگلیسی دانشگاه «پیام نور» سنندج بود به خاطر احساس مسئولیت، در ایام فراغت، کودکان محل و همبازیهای برادرش «متین» را در منزل پدری جمع میکرد و به آنها انگلیسی میآموخت.
برخلاف اعترافات صورت گرفته، وی روز ۸ آذرماه ۱۳۸۹ در کلاس درس دانشگاه در سنندج حضور داشته و نه در تیم ترور فریدون عباسی در تهران. اگر چنانچه ارادهای برای کشف حقیقت موجود بود به سادگی میشد صحت و سقم ادعاهای دستگاه امنیتی را دریافت.
وی در اعترافاتش میگوید که در پاییز سال ۱۳۸۹ با این «گروه» آشنا شده است؟ آیا هیچ سرویس امنیتی میپذیرد چنین فردی را در یکی از پیچیدهترین عملیاتهای موساد در تهران (انجام سه عملیات همزمان در هفتهی بسیج در شمال شرقی تهران) همراه با تروریستهای زبدهاش به کار گیرد؟ آیا پیشتر در عملیاتهای سادهتر یا ... وی را مورد آزمایش قرار نمیدهد؟ چگونه ممکن است چنین فردی به سرعت مورد اعتماد موساد قرار گیرد؟ آیا از نظر یک سرویس امنیتی در حد موساد نشمین و همسرش نمیتوانستند عامل جمهوری اسلامی باشند؟ آیا نبایستی چک امنیتی میشدند؟
آیا یک دانشجوی زبان انگلیسی و یک تازه عروس میپذیرد که به فاصلهی یک ماه بعد از آشنایی با گروهی، شهر و دانشگاه محل تحصیل خود را رها کرده در شهری غریب در «هفته بسیج» در یک عملیات تروریستی شرکت کند؟ انگیزهی او از انجام این کار چیست؟
ایدهی استفاده از تاکسی پژو ۴۰۵ زرد رنگ در سناریو دستگاه امنیتی از کجا آمده است؟
فواد فرامرزی سابقاً در شهر سنندج راننده تاکسی پژو ۴۰۵ زرد رنگی بود. سناریو نویسان وزارت اطلاعات از همین موضوع استفاده کرده و ایدهی حضور تاکسی پژو ۴۰۵ زردرنگ در صحنهی ترور فریدون عباسی را تولید و این زوج نگونبخت را هم سرنشین آن کردهاند.
اما آنها توجهی به این موضوع نمیکنند که فواد فرامرزی پس از ازدواج با نشمین زارع در پاییز ۱۳۸۷ به خاطر بدهی و مشکلات عدیدهای که تاکسیداران در شهر سنندج با آن مواجه هستند و بارها موضوع آن به رسانهها کشیده شده و همچنین به منظور تهیه ودیعه برای اجارهی مسکن، تاکسی خود را میفروشد و در کارگاه تولیدی درب و پنجرهسازی «پی وی سی» در شهرک صنعتی شماره ۳ سنندج که متعلق به یکی از بستگان نزدیکش است مشغول به کار میشود.
آیا چون سالها قبل فؤاد فرامرزی در شهر سنندج دارای تاکسی پژو ۴۰۵ زردرنگ بوده، مأموران موساد برای به دست آوردن دل او و همسرش در اقدامی «توستالوژیک» یک تاکسی پژو ۴۰۵ زرد رنگ برایشان تهیه کردهاند تا هنگام ترور فریدون عباسی در تهران، دلتنگ تاکسی زرد رنگشان که در سنندج فروخته بودند نشوند؟
آیا منطقی است که بپذیریم نشمین و فؤاد با تاکسی پژو ۴۰۵ زرد رنگ که در سال ۸۷ فروخته بودند از سنندج به تهران آمدهاند؟ آیا استفاده از تاکسی زردرنگ آنهم نمرهی سنندج در تهران و در صحنهی ترور عاقلانه است؟ مگر نه این که خروج تاکسی نمره سنندج از این شهر میبایستی با اطلاع اداره تاکسیرانی شهر و نهادهای ذیربط باشد؟ آیا ماشین قحطی بود؟
فؤاد و نشمین یک بار در عمرشان در تاریخ ۱۱ اسفند ماه ۱۳۹۰ به منظور تفریح و به صورت رسمی از طریق مرز «باشماق» به اقلیم کردستان سفر کردهاند. این دو به مدت ۱۱ روز در سلیمانیه اقامت کرده و بعد از پایان سفر به سنندج بازگشتهاند. ظاهراً همین سفر زمینهای شده است تا دستگاه امنیتی سناریوی شرکت در تیم تروریستی را روی آنها سوار کند.
منزل مسکونی نشمین و فؤاد آپارتمان کوچکی در شهرک بهاران، یک هفده (1/17) سنندج است. (۱)
ابهاماتی چند در ارتباط با ترور فریدون عباسی
یکی از مواردی که همچنان در پردهی ابهام قرار دارد ترور فریدون عباسی است. چنانچه پیشتر هم توضیح داده شد، در سناریوی تهیه شده از سوی دستگاه امنیتی، کمترین اطلاعات در مورد این ترور از زبان «تروریست» ها داده میشود، چرا؟
چرا حتی تیم ترور در همین سناریو مشخص نیست؟
در جریان برگزاری اجلاس غیرمتعهدها در تهران رژیم اقدام به نمایش ماشینهای آسیب دیدهی علیمحمدی، شهریاری و احمدیروشن کرد اما از آوردن ماشین آسیب دیدهی فریدون عباسی به محل خودداری کرد، چرا؟
چنانچه در عکس دیده میشود در انفجار ماشین عباسی ترکشهای بمب یا ... برخلاف دیگر انفجارها به در عقب و گلگیر عقب ماشین اصابت کردهاند. در حالی که ترکشها قاعدتاً نبایستی پس از انفجار یک نیمدایره زده و سپس به عقب برگردند و گلگیر عقب ماشین را سوراخ کنند. اینها سؤالاتی است که قطعاً پاسخهای فنی برای آن موجود است که لااقل من دانشی در آن ندارم. حتی اگر گفته شود این بمبی است ویژه که کیفیت انفجاری آن متفاوت بوده و ترکشهایش رو به عقب هم عمل میکنند این سؤال پیش میآید که چرا تیم ترور وابسته به «موساد» که قاعدتاً در عملیاتهایش از بمبهای یکسان استفاده میکند در این عملیات از بمبی متفاوت استفاده کرده است؟
توجه داشته باشید ماشینی که بیشتری آسیب را دیده کمترین تلفات را داشته و ماشینی که کمترین آسیب را دیده (ماشین احمدی روشن) دو کشته داده است.
از اینها گذشته چرا ماشین مزبور را به نمایشگاه اجلاس غیرمتعدها نیاوردند؟ این ماشین که از بقیه بیشتر آسیب دیده بود و از آنجایی که فریدون عباسی زنده و در محل هم حاضر بود بیشتر و بهتر میشد در مورد او و توطئههای اسرائیل و صهیونیسم و امپریالیسم و موساد و سیا روضه خوانی کرد.
چرا دولت جمهوری اسلامی از این فرصت استفاده نکرد؟ آنهایی که دست از سر آرمیتا دختر خردسال داریوش رضایینژاد که در آخرین لحظه مأموران امنیتی تصمیم گرفتند نام او را هم جزو «دانشمندان هستهای» اعلام کنند بر نمیدارند و در هر مراسمی او را شرکت داده و از کودک خردسال و خانوادهاش سوءاستفاده میکنند چرا در این مورد بهگونهای دیگر عمل کردند؟
ایرج مصداقی آبان ۱۳۹۱
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پانویس:
۱- مسئولان شهرداری اسم تقسیمهای روی نقشه را برای فازهای مختلف شهرک و خیابانهای آن انتخاب کردهاند.