مقاله «بحران در روابط ایران و امریکا» نوشتهی علی شاکری زند را دیدم و خواندم، مقالهای در تجزیه تحلیل اوضاع امروز ایران، که این بار به فرانسه نوشته شده بود و در هفته نامه «ماریان» منتشر! شگفت زده از این رویداد نیک و انتشارش در یک مجلهی فرانسوی! با نویسنده گپی زدم تا از چگونگی این معجزه آگاه شوم و دانستم که مقاله و نویسندهاش از پیچ وخم چندین و چند رسانه گذشتهاند تا عاقبت ماریان آن را منتشر کرد.
زنده یاد برادرش هم برایم تعریف کرده بود که در آن دوران به عرش رساندن خمینی، او هم مقالهای برای روزنامه لوموند فرستاده بود که منتشرش نکردند، و هنگامی که سببش را پرسید، به او گفتند این روزها وقت انتشار چنین مقاله هایی نیست! چون نوشته او همخوان با داوری دیگران و به ویژه خودشان، در باره حوادث ایران در آن روزها نبود! باید دانست که حضرات مقالهی هر کس و هر مقالهای را منتشر نمیکنند، و به کسانی هم پروبال دادهاند که اکثر ایرانیان قبولشان ندارند و برایشان عناصری شناخته شدهاند! معمولآ از همین آدمها هم برای مصاحبه در تله ویزیون دعوت میشود، بدون آن که زحمتی به خود دهند و اندکی پروندههایشان را ورق بزنند! و اگر خودشان به درستی این اشخاص را نمیشناسند، دستکم از دیگرانی که آنها را میشناسند و از پیشینهشان آگاهی دارند، پرسشی کنند. چه بسا ایرانیانی که در لباس بی طرفی، از سیاست حکومت اسلامی دفاع میکنند و اگر هم علنآ از آن دفاع نکنند از لابه لای سخنانشان چنین استنباط میشود. افرادی که به ایران میروند و با جمهوری اسلامی هم داد و ستدهایی دارند.
و اما گاه یاوه هایی از برخی از این افراد، به ویژه در باره خودشان میشنویم که شگفت آور است. و شگفت آورتر از آن، هنگامی ست که میبینیم فرانسویها هم این حرفها را باور کردهاند، چون تکرارش میکنند و داستان به همین روال ادامه دارد، و طبیعتآ از ارزش رسانههایشان میکاهد.
خود من که سالها روزنامه لوموند را در هر کجایی که بودم، میخریدم و میخواندم، از پس سینه زنیهای این روزنامه برای یک انقلاب مذهبی، و دفاع سفت و سخت «اریک رولو» نویسنده به نامشان از خمینی، برای همیشه آن را به دور افکندم. از یاد نبریم نقش همین رسانههای کشورهای حامی دموکراسی را در آغاز انقلاب اسلامی، که چه سان به این شورش مذهبی پس گرا دامن زدند! البته من خواننده ایرانی فقط در باره ایران میدانم و میتوانم داوری کنم، ولی از پس تجربه هایی طی این سالها، از کجا بدانم در باره حوادثی هم که در سایر کشورها رخ میدهد به من حقایق را میگویند و میتوان و باید باورشان کرد! همان به که در پارهای از موارد سکوت اختیار کنند، و یا دستکم به مهرههای سوخته و به گروههای بی ارزش و طرد شده از سوی هموطنانشان بال و پر بیهوده ندهند!
اصولآ برخورد فرانسه، با ایران و تاریخش سالهاست که برای من مبهم باقی مانده است! چون نمیتوان باور کرد که با وجود این همه کتاب در دنیا، و به رغم نوشتههای تاریخ نویسان، افراد این کشور از حقایق آشکاری بی خبر مانده باشند! من از سالها پیش و در همان دوران دانشجویی، حیرت زده میدیدم که تمام دانشمندان و بزرگان ایرانی را عرب میدانند و مینامند، لابد چون بیشترین نوشتههایشان به زبان عربی ست! و برای من، این اعتقاد و یک چنین باور سطحی از سوی فرهیختگان ملت کشوری چو فرانسه شگفت آور بود! چرا که اگر به آثار این دانشمندان بنگریم، میبینیم که همهشان نوشته هایی هم به زبان پارسی دارند، در حالی که هیچ یک از عالمان و دانشمندان عرب، در هیچ دورانی نوشتهای به این زبان ندارد! سوا از نام و محل تولد و برخی از ویژه گیها کافی ست برای شناسایی عمیق ترشان به دنبال این نکته هم برویم تا مرتکب چنین اشتباهی نشویم! همان طور که سایر کشورها نشدند و همان طور که فرهیختگان عرب زبان نمیشوند. در این باره من از تجربه خودم با گفتگویی که با معدودی از آنان در پاریس داشتم، میگویم. جملگی بر این باور بودند که بهترین و زیباترین نثر به زبان عربی را ایرانیان نوشتهاند و نامهایشان را برایم برمی شمردند.
بگذریم که دانشمندان و بزرگان چه در ایران و چه در انیران، و چه ایرانی و چه انیرانی تعلق به دنیا دارند!
ولی گفتههای بی اساسی ست که با تکرارش میپندارید مغرضانه است! حال چرا این غرض و به چه خاطر، خود آن بحث جداگانهای ست! به طور مثال همه میدانند که نام خلیج فارس در تمام دوران تاریخ، خلیج فارس بود. هنگامی هم که کشور پرس یا پرسیا، در زمان رضا شاه، ایران نام گرفت ــ چون ایرانیان همواره خودشان سرزمینشان را ایران مینامیدند و بیگانگان پرس ــ نام خلیج فارس هم همانطور که باید، خلیج فارس باقی ماند و نامش خلیج ایران نشد! اما در این میان فرانسه تنها کشوری بود ــ سوای کشورهای عربی ــ که در رسانههایش آنرا خلیج عرب و پرس، و گاه خلیج عربی مینامید! و امروز میبینیم که جسته گریخته، اینها هم مانند سایر کشورها این خلیج را به همان نام راستینش خلیج فارس مینامند!
به هر حال خوشبختانه در این دنیای آشفته مقالهی آقای شاکری زند هم به فرانسه منتشر شد و امیدواریم از این پس، در کنار کسانی که ایرانیان از دیروز تاریک و زدوبند روشن امروزشان آگاهند و در این کشور ایران شناس نام گرفتهاند، ایرانیان دیگری هم بتوانند حرف حساب خودشان را ــ در باره اوضاع ایران و سیاست زمامدارانش و کمبودها ــ از زبان یک ایرانی به گوش مردم این دیار برسانند!
شیرین سمیعی
نامهای به آیت الله خامنهای، منصور فرهنگ