از زمان به قدرت رسیدن آقای خاتمی که بیشتر به یک رأی سراسری در مخالفت با نظام شباهت داشت، ایده اصلاح طلبی در ایران سر و سامان گرفت و با اینکه در آغاز بخاطر طبیعت رأی سراسری که مردم علیه راه و روش نظام داده بودند اصلاح طلبان برعلیه رفسنجانی موضع گرفتند، اما خیلی زود رفسنجانی و "اعتدالیون" گروه سازندگی را درصف آرایی در مقابل اصول گرایان همراهی کردند و بتدریج حتی از میان اصول گرایان "معتدلهایی" دیگری را نیز در کنار خود قرار دادند. طی دورهای ۲۰ ساله، در صحنه سیاسی ایران صف آرایی غالب بین اصلاح طلبان و اصول گرایان بود. اصلاح طلبان خود را الترناتیوی میدانستند که در ساختار قدرت میتوانست عمل کند و کشور را سر و سامان دهد. در هر دوره از انتخابات، چه انتخابات ریاست جمهوری و چه مجلس شورای اسلامی و یا مجلس خبرگان جدال اصلی بین اصلاح طلبان و اصول گرایان بود. اصول گرایان "بدتر" بودند و باید در مقابله با "بدتر"، مردم اصلاح طلبان را انتخاب میکردند. بدینگونه مدتها بحثها همه حول اینکه انتخاب بد و بدتر درست است یا نه صورت میگرفت. اولین بار ابوالحسن بنی صدر بود که هشدار داد انتخاب بین بد و بدتر، انتخاب "بدترین" و "بدترین انتخاب" است زیرا بدترین، که همان حاکمیت ولایت مطلقه فقیه باشد، چیدمان خود را در برابر جامعه قرار میدهد و بروی آن آنطور که میخواهد مانور میدهد. اما آنزمان که اصلاح طلبها صحنه سیاسی را در دست داشتند به اینگونه نظرها اعتنایی نمیکردند. حتی اصلاح طلبان خارج از قدرت، رهروان نظری که مخالف "انتخاب بین بد و بدتر" بودند را خارج از گود مبارزه و یا به قول خودشان در "آفساید" میدیدند و میگفتند که باید "واقع بین" بود و "صلاح" مملکت دفاع از اصلاح طلبها است. به آنها هر بار در باره واقعیت سخت ساختار رژیم ولایت مطلقه فقیه هشدار داده میشد حاضر به دیدن آن نبودند. آنها برای ماندن در قدرت بنام بهبود وضعیت کار را بجایی رساندند که نه تنها از رفسنجانی، بلکه از افرادی مانند فلاحیان و دری نجف آبادی و محمد ری شهری نیز حمایت کردند. اصلاح طلبان با اینکه مدعی بودند که تصدی دو قوه مجریه و مجلس، و یا حتی یکی از آن دو، توسط نیروهای اصلاح طلب، اجازه خواهد داد که امور بطور تدریجی بهتر شود، اما تاکنون، هیچگونه دلیلی بر اثبات این ادعا ارائه نشده است، و نه تنها هیچگونه آمار و ارقامی دال بر بهتر شدن تدریجی امور، دیده نمیشود بلکه تمامی چراغها قرمز شدهاند. با اینحال آنها همیشه "بدتر" یعنی اصول گرایان را مطرح کردند و توانستند بخشی از جامعه را بطور فعال و یا انفعالی همراه خود داشته باشند. آخرین بار در انتخابات ریاست جمهوری اخیر، که طی آن آقای روحانی کرسی قدرت را بدست گرفت، آنها موفق شدند هر چند بطور نسبی، در بخشی از جامعه بار دیگر از مقایسه بین بد و بدتر بهره ببرند.
اما حدود دو سال است که آن بد و بدتر ۲۰ ساله، به تدریج جای خود را به بد و بدتری جدید داده است. دیگر از دید اصلاح طلبان، بدتری بنام اصول گرایان وجود ندارد و عملا اتحادی بین ایندو بوجود آمده است که مجلس فعلی و حکومت روحانی بنوعی نتیجه این همکاری است. از اینرو مدتی است بدتری که اصلاح طلبان مطرح میکنند "براندازها" هستند. در گفتههای اخیر آقای خاتمی به وضوح این امر مشهود بود. او حدود یک ماه پیش که در دیدار با اعضای انجمن مهندسان سخن میگفت بار دیگر از سکوت بیرون آمده و گفت:
"اگر مردم از اصلاحات مایوس شوند، اندک اندک ذهنیت براندازی قوت میگیرد و ممکن است خدایی نکرده بتوانند موفق شوند. " او از اصلاحطلبان خواست تا برای جلوگیری از یأس مردم و کاهش تمایل به براندازی ضمن پاسخگویی به سئوالهای ذهنی آنها حتی اگر نمیتوانند کاری از پیش ببرند، این مساله را با مردم در میان بگذارند. او گفت "امروز جنگ روانی رسانهای سهمگینی که مکمل جنگ سیاسی و اقتصادی و خدای ناکرده نظامی است علیه ایران در گرفته است. در خور توجه و باعث عبرت است که هر دو جریان بیرونی و درونی، جریان اصلاحطلبی را هدف اصلی خود قرار داده است! چرا که براندازان، اصلاح طلبی را مانع خیانت خود میدانند و دیگران نیز اصلاحطلبی را نه رقیب شریف که موی دماغ خود به حساب میآورند و در این میان مردماند که بیشترین هزینه را میپردازند و کمترین بهرهمندی را دارند! "
البته تنها آقای خاتمی نیست که چنین موضعی گرفته است کمابیش برخی دیگر از اصلاح طلبان چنین رویکردی پیدا کردهاند. اقای تاجزاده نیز اخیرا گفته است:
"سهم و نقش خود را در ایجاد شرایط فعلی کشور نفی نمیکنیم؛ اگر به قیمت عبور از اصلاحطلبان کنونی هم باشد باید اصلاحات زنده بماند. اصلاحطلبان میتوانند و باید قدمهای محکمتری در دفاع از حقوق و منافع ملی و رفاه مردم بردارند. تا زمانی که مردم اصلاح سیستم را ترجیح میدهند، براندازی نظام در حد شعار و آرزوی طرفدارانش باقی میماند. "
اما انتخاب بین این بد و بدتر جدید یعنی بین "تلاش برای بهبود وضعیت فعلی" و یا "براندازان" ترفند جدیدی است که بکار میبرند. آنها نمیخواهند بین خود و آنچه "براندازها" مینامند، راه و روش دیگری مطرح گردد. البته در لابلای گفتههای آنها و تبلیغات زیاد خود "براندازها" روشن است که از دید آنها؛ "براندازها" کسانی هستند که برایشان هدف (=براندازی) هرگونه روشی (نوکری اجنبی و وابستگی و تجاوز به حقوق استقلال و آزادی و...) را توجیه میکند. "برانداز" را کسانی میدانند که برای حذف رژیم، حاضرند در هر وادی قدم بگذارند و با روی کار آمدن حکومت آقای ترامپ مسابقه برای بدست آوردن دل او برای ساختن آلترناتیو، سخت شدید است. برانداز کسانی هستند که اخلاق ندارند هر گونه عمل تخریبی علیه رژیم را جایز میدانند. "برانداز" از دروغ و توهین و تحریف واهمه ندارند و در شبکههای اجتماعی دست به بمباران خبری و تخریب شخصیت میزنند. هدف از این سیاست این است که تنها گروههایی مانند سازمان مجاهدین خلق و طرفداران بازگشت سلطنت پهلوی را برانداز و مخالفان جمهوری اسلامی معرفی کنند. بدینقرار آنها در پی درست کردن محور بسته جدیدی هستند که یکسوی آن "تلاشگران برای بهبود وضعیت" قرار گرفته است و در سوی دیگر الترناتیو "برانداز ترامپ دوست" قرار میگیرد. هدف این گفتار جدید همان سانسور و حذف اپوزسیون جدی رژیم است که مستقل از رژیم و قدرتهای خارجی عمل میکند. اپوزیسیونی که با افکار مختلف وجود دارد، فعالیت میکند و از زنان و مردان شریفی تشکیل شده است که حاضر نیستند اصول اعقتادی خود را زیر پا گذارند و راهکار را در حضور مردم در صحنه میبینند. هم "براندازها" و هم "تلاش گران برای بهبود وضع در جمهوری اسلامی" در تخطئه و تخریب این اپوزسیون به سختی میکوشند. "براندازانی" که اصلاح طلبان رقیب خود معرفی میکنند، و شاخص آنها سازمان مجاهدین خلق و طرفداران بازگشت سلطنت پهلوی هستند بیشتر بروی نفرت مردم از رژیم سرمایه گذاری میکنند. آنها نه توانایی ارائه یک بدیل ملی را دارند و نه اصولا به توانایی مردم ایران باور دارند. آنها تمام امید خود را به دخالت و تحرکات امریکا بستهاند و هر تحولی که در امریکا و یا در سخنان ترامپ صورت گیرد در روحیه آنها بشدت تاثیر دارد. اصول گرایان سابق اکنون جای خود را در پیشنهادی که اصلاح طلبان میکنند به این نوع "براندازها" دادهاند. اما هدف از این جهت گیری کاملا مشخص است. هدف اصلی این نوع جدید انتخاب "بین بد و بدتر" این است که وانمود شود این نظام با تمامی خرابیهایش بهتر از برنامهای است که "براندازها" برای ایران تهیه دیدهاند.
هیچ جامعهای خصوصا جامعه ایرانی کسانی که دائم در پی دلبری از قدرتهای خارجی هستند را نخواهد پذیرفت. رفتارهای سازمان مجاهدین خلق و هواداران سلطنت پهلوی برای خامنهای و پاسدارانش مائده آسمانی است. اصلاح طلبان نیز که هنوز در فکر "تلاش برای بهبود" وضع موجود هستند با ساختن "محوری بسته"، جامعه را از براندازان میترسانند بطوری که انگار مخالفان دیگری وجود ندارند. اگر در مبارزه بر اصل استقلال اصرار داریم یکی از دلایل آن این است که "براندازان" وابسته، عمر رژیم را طولانی تر میکنند. آنها جامعه را در ترس نگاه میدارند و هیچ جامعه و ملتی زیر فشار سخت خارجی به قیام همگانی علیه قدرت حاکم دست نمیزند. براستی آیا خامنهای بعد از رسیدن ترامپ به قدرت و تحریمهای و تهدیدها علیه او و نزدیکی دستگاه ترامپ به "براندازهای ترامپ دوست" قوی تر نشده است؟ با اینکه از نظر اقتصادی جمهوری اسلامی در وضع بدی بسر میبرد و مردم ایران تاوان این وضعیت سخت را میدهند اما تا زمانی که مردم در صحنه وارد نشوند وضعیت بد اقتصادی باعث سقوط رژیمهایی مانند رژیم حاکم بر ایران نمیشود. متاسفانه سیاستهای "براندازی" و ترامپ پسندانه، خامنهای را از منظر سیاسی در موقعیت بهتری از پیش قرار داده است. رفتار غیر قابل قبول ترامپ باعث شده است برخی از مخالفان خامنهای یا سکوت پیشه کنند و یا بجای پرداختن به رژیم که عامل اصلی تضعیف فعلی و بدبختیهای مردم است، ترامپ را نشانه گیرند.
اما با همه تلاشی که این گروهها میکنند، نمیتوانند صدایی که هر روز در جامعه پژواک بیشتری پیدا میکند را خفه کنند. زیرا هدف این فعالان سیاسی مستقل صرفا براندازی رژیم جمهوری اسلامی نیست بلکه هدفش استقرار دولتی حقوقمدار در ایران است. تنفر از رژیم نیست که موتور حرکت این گروه از فعالان است بلکه علاقه به وطن و مردم است که آنان را به مسئولیت میخواند. دفاع از حقوق ذاتی انسان، حقوق شهروندی، حقوق جامعه ملی، حقوق ایران در جامعه جهانی و حقوق طبیعت بیانگر خواستگاه اصلی این گروه است و در دفاع از حقوق، هرگز تبعیض قائل نمیشود، و با همهمکانی، و همهزمانی، و همه کسانی دانستن حقوق، همیشه از حقوق همه ایرانیان دفاع کرده، میکند و خواهد کرد. حق حاکمیت مردم، دمکراسی بر پایه استقلال و آزادی خواسته این گروه است و از اینرو این جمع هم از قدرتهای خارجی مستقل است و هم از جمهوری اسلامی. نه وارد بازیهای رژیم میشود و نه امیدی به قدرتهای خارجی میبندد.
فعالین مستقل و دمکرات با توجه به تجربه تاریخی سلطنت در ایران، و با توجه به کارنامه تنها گزینه سلطنت در این زمان یعنی خانواده پهلوی، با اینکه حق تعیین نظام آینده را با مردم ایران میدانند اما از حال به روشنی خواستار استقرار نظام جمهوریاند و حاضر نمیشوند مرزها مخدوش شوند و لحظهای دست همکاری به "براندازان وابسته" و تشنه قدرت نخواهند داد. و البته این موضعگیری شفاف مانع نمیشود که از حق و حقوق همه، با هر عقیدهای، دفاع کنند. این بخش از اپوزسیون، از آنجا که محور اصلی این رژیم را ولایت مطلقۀ فقیه میداند در انتخابات غیر آزاد آن به هیچ بهانهای شرکت نمیکند. بلکه هشدار میدهد که به مردم امید واهی دادن، جامعه را خسته و منفعل کردن و فرصتها را از دست دادن است. از این گذشته نگرش این گروه، نه تنها بدنبال جلب حمایت قدرتهای خارجی نیست بلکه شفاف و آشکار، کسانی که دست به اینکار میزنند را، افشا میکند. و همچنین واهمهای از دستگاههای تبلیغاتی متعدد رژیم و وابستگان به قدرتهای خارجی ندارد. بدینرو، بهای شفاف عمل کردن را میپذیرد. شفافیت در بیان، از ویژگیهای این گروه است، نظرات خود را با صداقت و در شفافیت تمام به مردم ارائه میدهد و آنها را پیگیری میکند و مردم دوستی را دنباله روی کور از اکثریت مردم نمیداند.
این راهی است که با آن اپوزسیون مستقل و دمکرات انتخاب خوب را در پیش چشم مردم ایران قرار میدهد تا یکبار برای همیشه به انتخاب بین بد و بدتر پایان داده شود، تا انتخاب بین خوب و خوب تر آینده ما ایرانیان را تعیین کند. اگر ماجرای اصولگرا و اصلاح طلب پایان یافته است داستان "برانداز وابسته" و "تلاشگران برای بهبود جمهوری اسلامی" نیز پایان خواهد یافت. رفتارهای ایندو گروه تنها به کمک سیاستهای آقای خامنهای برای تثبیت قدرت خود میآید. امروز ایران شاهد حرکت جامعه مدنی و اعتراضهای مردمی متنوعی است که هر روز بیش از پیش راه سوم را بطور مشخص بمنزله راه پایان دادن به جمهوری اسلامی انتخاب میکنند. بر کوشندگان سیاسی مستقل و دمکرات است که پروژه استقرار جمهوری ایران را با تلاش بیشتر پیش ببرند. جمهوری ایران، با استقلال بنیاد دولت از دین، با برابری همه ایرانیان با هر مسلک، دین، زبان و جنسیت تبلور خواستههای ایرانیان از مشروطه به اینسو خواهد بود.
بهعنوان یک ایرانی، پاسخ به اکبر گنجی، علی کشگر