«ولایت فقیه موازی» یا بازی رهبر با «فرزندان انقلاب»
زیتون ـ مهسا محمدی
هرچند خبررسانی و شفافیت از مجرای صدا و سیمای جمهوری اسلامی مبدل به رویایی شده که به نظر میرسد بخش بزرگی از مخاطبان دیگر طمع از آن بریدهاند، اما اخبار و افشاگریهای گاه و بیگاهی که حول این نهاد «حاکمیتی» شکل میگیرد، این روزها تبدیل به یکی از چالشهای نظام شدهاست.
از افشاگری روسای برکنار شده و نهادهای وابسته به این سازمان گرفته تا سریالها و گزارشهایی که در بخشهای مختلف صدا و سیما تهیه میشود، هر کدام چاهی را در برابر این سازمان میگشاید که برآمدن از آن فقط صدا و سیما را به چالش نمیکشد، بلکه جانی از جانهای نظام را هم میکاهد.
بعد از افشاگریهای محمد سرافراز رییس سابق صدا و سیما و و شبنم میرقلیخانی و در ادامه انتشار کتاب خاطرات سرافراز ،حال نوبت به وحید جلیلی برادر سعید جلیلی و مدیر دفتر مطالعات جبهه فرهنگی و رییس شورای سیاست گذاری جشنواره فیلم عمار رسیده است.
سریالی که پای بیت را به میان کشید
این بار داستان از یک سریال تلویزیونی شروع شد. دعوا بر سر سریالی پرحاشیه به نام «عروس تاریکی» بود که انتقادهای فرمی و محتوایی به سریال موجب شد همه چیز آن از نام گرفته تا ساختار و پایانبندیاش عوض شود. نام سریال شد «بوی باران» و برای راضی کردن منتقدان روند داستان و سرنوشت بازیگران هم تغییر کرد اما همه این تجدیدنظرها مانع از آن نشد که جاده نقدها ناگزیر از صدا و سیما به بیت رهبری برسد، چنانچه پیش از آن هم راه سرافراز به آنجا افتاده بود.
نقد مخاطبان به سریال «عروس تاریکی» طیفی از ضعف فیلمنامه گرفته تا فضای تیره و تار حاکم بر فیلم را شامل میشود. اما نقد جلیلی از این فراتر رفت و از رهگذر نقد فرم و ساختار به نقادی سیاسی و افشاگری درونباندی کشیده شد.
وحید جلیلی در مطلبی با عنوان «این گروه خشن» سریال عروس تاریکی (بوی باران) را سادیستی خواند و به علل ناکارآمدی رسانه ملی پرداخت.
«مدیران ارشد رسانهی ملی و برخی پشتیبانان با نفوذشان در برخی جاهای مهم نظامِ» او گویا اشاره به حسین محمدی، مسول فرهنگی و در واقع معاون بررسی بیت رهبر جمهوری اسلامی دارد که چنانچه از شواهد برمیآید در سطحی کلان، عملا هدایت و کنترل رسانههای حاکمیتی، از انتخاب مدیران گرفته تا تعیین و نظارت بر محتواهای تولید شده در بخشهای مختلف از سریال و سرگرمی تا خبر را در اختیار دارد و به شکل مستقیم یا غیرمستقیم در آن اعمال نظر میکند. محمدی در زمان ریاست علی لاریجانی بر صداوسیما، معاون سیاسی این سازمان بود.
حالا جلیلی میگوید که این «صاحب منصبانِ باندباز» دیگر « بعد از ۲۰ سال کمکم وقت نهی از منکر علنیشان رسیده است و بعضی تاریکخانههای مدیریت باندی و ناکارآمد صدا و سیمای جمهوری اسلامی باید مورد هجوم نورافکنها قرار گیرد.»
او در توضیح اینکه از کدام « تیمِ سیاست باز کم مایه مدعیِ انحصارطلبی» سخن میگوید به سال ۱۳۷۲ میرسد، یعنی زمانی که علی لاریجانی رییس صدا و سیما شد. از نگاه جلیلی، محصول این «تاریکخانه» ۲۶ ساله، پروژه ۱۵ میلیارد تومانی «عروس تاریکی» است که « نه یک اتفاق تصادفی، نه یک تپق سادهی مدیریتی، نه یک خطای ناگزیر از سوی مدیریتی تازه کار و نورس که دقیقاً و کاملاً محصول طبیعی یک نظام برنامه ریزی فاسد در مدیریت رسانهی ملی است.»
در میان نامهایی که از نامه تند جلیلی بیرون میآید؛ «حسین محمدی، مرتضی میرباقری، عزت ضرغامی و علی عسگری»، علی لاریجانی و محمدسرافراز استثنا شدهاند. در ادامه و با بالا گرفتن واکنشهای منتقدان جلیلی نام حسین محمدی، بیش از بقیه در مرکز توجه قرار گرفت و بحثها روی او مترکز شد.
در نهایت جلیلی هر چند دامنه نقد را تا بیت رهبری پیش میبرد و از دشمنان خانگی او میگوید اما سنگر آخر جایی است که به هر دلیلی برای مصون ماندن از تعرض و یا به عادت «بچه انقلابی»ها به آن دخیل میبندد و مینویسد:« صدسال دیگر در پاسخ این پرسش در نخواهند ماند که رهبری چون خامنهای داشتید و دریکی از اصلیترین حوزههای تخصصی او که فرهنگ و هنر است به چنین شاهکارهایی رسیدید؟» و در ادامه از گاندوهایی سخن میگوید که ساخته نشده و قربانی «عروس تاریکی» شدهاند.
در پی انتشار یادداشت جلیلی، عباس نعمتی نویسنده سریال بوی باران درصدد پاسخگویی به او برآمد و با ارائه آمارهایی گفت که سریالش محبوب بوده و نقدهای جلیلی را یک به یک رد کرد. اما آنچه که نقد و حمله جلیلی به این سریال را مهم کرد واکنشهای گسترده طیفی نزدیک به رهبری جمهوری اسلامی به آن بود.
انذار و تهدید همقطاران قدیمی
پاسخها به جلیلی متعدد و سرشار از کظم غیظ و انذار همقطاران قدیمی اوست. رضا غلامی، دبیر شورای فرهنگی دفتر مقام معظم رهبری برای او نوشته که با نقدهایش همراه است اما روشش را نمیپسندد و ضمن تهدیدی تلویحی میگوید که « اتهامزنی به افرادی خارج از صداوسیما و ناسزاگویی به آنها، از جمله مظالم بزرگی است که روزی عدل الهی گریبان متهمکنندگان را خواهد گرفت.»
او جلیلی را سرزنش کرده که در «شرایط خطیر فعلی که بیش از هر زمان به انسجام در جبهه انقلاب و باز کردن هوشمندانه گرهها» نیازمندند مباحثی را باز کرده است که به « ایجاد شکاف و چنددستگی میان بچههای انقلاب» منجر میشود.
صفار هرندی اما دیگر چندان به در و دیوار نمیزند و مستقیم و با ذکر نام به سراغ مخاطب نامه جلیلی میرود و در یادداشتی با تیتر «من شهادت میدهم که...» به دفاع از «حاج حسین محمدی» میپردازد.
او با استناد به « ۲۵ سال آشنایی، رفاقت و مجالست» شهادت میدهد که «تدّین و داشتن روحیه تعّبدی در دینداری و تسلیم امر مولا بودن از یک سو و آگاهی و اشراف بر موازین عقیدتی و سیاسی و اجتماعی و فرهنگی از سوی دیگر به ایشان شایستگی قرار گرفتن در جایگاه یک مستشار توانمند را بخشیده است.» تاکید بر «تسلیم امر مولا» بودن در شهادت صفار هرندی به نظر میرسد که نشان از سعی وی بر فهماندن جایگاه محمدی در نزد رهبر و کیفیت روابط فیمابین دارد.
هرندی با این که محمدی را بری از نقد نمیداند اما تاکید دارد که « در مقام مقایسه، مدعیان محترم آقای حسین محمدی، حتی کسری از مجموع فضیلتهای متنوع او را دارا نیستند»
در پایان او هم مانند غلامی از وقتناشناسی برخی دوستان در شرایطی که « دشمن هرزهگو و رفقای راه گم کرده سابق، حملات پرحجمی را علیه این جایگاه به نیّت تضعیف عمود خیمه انقلاب آغاز کردهاند» گله کرد. به نظر میرسد در این میان رفقای راهگم کرده نظر به سرافراز دارد.
با دفاع هرندی نام حسین محمدی و مشخصا بیت رهبر جمهوری اسلامی به عنوان هدف این نقدها و حملهها پرتکرا تر و آشکارتر شد جوری که اصولگرایان را بر آن داشت که دست به انذار و تهدید ضمنی برای دفع حملههای «جهت دار و فشرده» به دفتر رهبری بزنند و داستان دیگر به وضوح از سطح نقد یک سریال تلویزیونی و اختلاف سلیقه فراتر رفت.
مهدی محمدی، نویسنده سابق «کیهان» حمله به حسین محمدی و علی اصغر حجازی در بیت رهبری را «افتادن در برنامه دشمن علیه امناء رهبری» خواند و تذکر داد که وقتی به « دفتر میرسیم ادب نقد متفاوت میشود». او به منتقدان طعنه زد که «در جبهه مبارزه با دشمن اصلی اغلب غایب و فاقد مهارت نبرد با دشمن هستند، ولی به دوستان که می رسد به یکباره به جنگاورانی ماهر و پرانگیزه بدل میشوند» و در نهایت مانند سایر همنظرانش از وقتناشناسی دوستان و کج سلیقگی و کشاندن نقدها به رسانه ها گله کرد.
یاسر جبرائیلی، فعال رسانهای اصولگرا اما داستان را از این هم فراتر برده و با لیست کردن مسئولیتهای حسین محمدی سعی کرد اهمیت جایگاه او را برای منتقدان یادآور شود تا شاید از این طریق بتواند شکافی که در جبهه انقلاب افتاده را بپوشاند. جبراییلی نوشت:« اهمیت کار حاج حسین را باید در اهمیتی دید که رهبر انقلاب به کار کارشناسی میدهند. زحمت بخش قابل توجهی از گزارشهای کارشناسی از عملکرد دستگاهها گرفته تا بررسیهای موضوعی که خدمت رهبر انقلاب ارائه میشود، با ایشان است. بسیاری از گزارشها و نامههایی که خدمت رهبری تقدیم میشود، برای بررسی و پیگیری به ایشان ارجاع میشود.»
جلیلی اما باز هم کوتاه نیامد. نامه ای دیگر نوشت و آن را با « کوچکترین سرباز رهبری» امضا کرد اما در آن طعنههای مبسوطی به محمدی و مدافعان او زد و گفت که در نزد این مدافعان « بیت اهمیتی بیش از صاحب البیت یافته است!» و بر روش خود در جدا کردن حساب رهبر از منسوباناش اصرار ورزید.
در این میان وحید اشتری، فعال رسانهای اصولگرایی که این روزها در پرونده برادران صدرالساداتی و تعقیب اخبار آنان اسم او به کرات شنیده شد، هم علم حمایت از وحید جلیلی را برداشت و در مطلبی با عنوان «بالانشینهای نادیده و ناشنیده» بر معتمد فرهنگی رهبر جمهوری اسلامی تاخت.
مطلب اشتری در کانال تلگرامی مکتوبات منتشر شد. مکتوبات توسط نسل جدیدی از اصولگرایان اداره میشود که علم ضدیت با فساد و اشرافزادگی در چارچوب جمهوری اسلامی و با اعتقاد به ولایت فقیه را برافراشتهاند و از صدرالساداتی و انجمن دانشجویان عدالتخواه گرفته تا سرافراز و جلیلی را حمایت میکنند.
اشتری پای سرافراز را هم دوباره به داستان کشاند و نوشت:« آقای حسین محمدی ۲۶ سال است در بیت رهبری نشسته و تاثیرگذارترین آدم روی فرهنگ و سبک زندگی کشور یعنی رئیس صدا و سیما را مشخص میکند. فقط یک رئیس علیالظاهر خلاف میل ایشان روی صندلی صدا و سیما نشست و میخواست قدری لفت و لیسهای مالی و وضعیت اداری آن سازمان خیکی تنبل را متحول کند که آنهم به شکل عجیبی دو سال نشده کلهپا شد.»
اشتری مدعی ساخته شدن ولایت فقیهی موازیِ «ولایت فقیه اصلی» در بیت شد که هیچ پاسخگو نیست و در حالی که « ولایت فقیه اصلی حداقل سالیانه یک نشست با دانشجوها یا شعرا یا اقتصاددانها یا اهالی فرهنگ و هنر و امثالهم دارد » ولایت فقیه موازی « شانشان اجل از این حرفهاست. نه تنها هیچ دسترسی بهشان وجود ندارد که بشود در مورد مقدار مسئولیتشان و شهرنویی که به اسم صدا و سیمای جمهوری اسلامی ساختهاند سوال پرسید.»
سرافراز و محمدی
در کتاب خاطرات محمد سرافراز رئیس سابق سازمان صداوسیما، که اخیرا در فضای مجازی منتشر شد هم به شکلی غیرمستقیم به نقش رهبر و منسوباناش در کنار گذاشتن وی از صدا و سیما پرداخته شده است، او در کتاب «روایت یک استعفا» میگوید :« در تعطیلات فروردین ماه ۹۵ جلسه ای با آقای طائب داشتم و گفتم که من تشکر میکنم از شما و چون ممکن است آقایان را نبینم، از طرف من از آقای حسین محمدی و حاج آقا مجتبی [خامنه ای] تشکر کنید؛ زیرا زمینه را فراهم کردید که من از صداوسیما بروم و این جای تشکر دارد و من راحت میشوم. او به جای اینکه تکذیب کند گفت خوب می خواهی بعدش چی کار کنی؟»
سرافراز در ادامهی رمزگشایی از نقش حسین محمدیِ بیت در صدا و سیما میگوید که محمدی حامی محمدرضا علی عسگری معاون سابق صداوسیما بود که از سوی محمد سرافراز برکنار شد اما بعد ازبرکناریِ او به ریاست کل سازمان رسید. وجود چند نفر معدود که به گفته سرافراز از «۲۰-۲۵ سال پیش بر خبر تلویزیون سلطه دارند و مورد اعتماد دفتر رهبری و آقای حسین محمدی هستند» بخش دیگری از اظهارت اوست که از اعمال نظر مستقیم محمدی بر بخشهای مختلف صدا وسیما حکایت دارد و موید اظهارات جلیلی هم هست.
دعوای میان «بچهانقلابی»ها حالا بالا گرفته و به رو کردن اسکرینشات از چتهای خصوصی کشیده است. متن گفتگویی میان احسان محمدحسنی؛ مدیرعامل اوج و مجتبی نعمتی توسط پرویز امینی،رییس دفتر حسین محمدی در کانال تلگرامیاش، منتشر شده که به زعم انتشار دهنده حاکی از برنامهریزی طیفی برای نشانه گرفتن «دفتر رهبری» و «حسین محمدی» و «بهانه بودن» سریال بوی باران است. ان را نتیجه « گلوگشادی دموکراسی و بلبشوی آنارشیسم در ج.ا.ا » میداند که « وضعیت تراژدی-کمیکی پیدا کرده که متولیان برخی بخشهای فرهنگی و رسانهای متعلق به نهادهای خاص و به نوعی معروف و منسوب به خود دفتر رهبری، رسما و علنا از طراحی عملیات علیه دفتر رهبری صحبت میکنند!»
هر دو گروه اصولگرا که امروز در مقابل یکدیگر صفبندی کردهاند، خود را نزدیک و نظرکرده رهبر جمهوری اسلامی میدانند و مشروعیت و حقانیت خود را در مقابل هم از آن منبع میگیرند. به انحصار و مدیریت پدرخوانده مابانه در این سازمان اعتراض میشود اما گشایشی که مد نظر است نهایت قرار است مسئولان جشنواره عمار را در خود بگنجاند و تعریفی از چندصدایی به معنی دقیق کلمه آن مدنظر نیست یا لااقل در این یادداشتها به چشم نمیخورد.
از سوی آیتالله خامنهای هم تنها اظهارنظرهای کلی و مبهمی در این میان شنیده میشود که گویای آن است که میخواهد تا حد ممکن «فرزندان انقلاب» را کجدار و مریز در کنار یکدیگر نگاه دارد، با این وجود به نظر میرسد که به لحاظ نفرات و قدرت نفوذ طیفی که مجتبی خامنهای، حسین محمدی و طائب را در خود دارد وزن و نفوذ بیشتری دارد و همان وزن است که سرافراز را کمتر از دوسال به خانه میفرستد. در مقابل گروه دیگر که زمانی در میان معتمدین بودند، حال «جوانان آتشبه اختیاری» شدهاند که به نظر میرسد حرفهایی برای گفتن دارند، افشاگریهایی که تلاش برای مکتوم ماندن آن موجب میشود در فضایی بین تطمیع و تنذیر تا غضب و تهدید نگاه داشته شوند.