hamid.farkhondeh@hotmail.com
درپی اعلام موجودیت "شورای مدیریت گذار" گروهی اندکی به نقد مواضع سیاسی و برنامههای سیاسی اعلام شده از سوی آنها یا نحوه شکل گیری این تشکل جدید اپوزیسیون پرداختند. گروه بزرگتری از جمله سلطنت طلبان افراطی و کاربران فضای مجازی اما با ادبیاتی سخیف به شخصیتها و سازمانهای گرد آماده در این تشکل جدید تاختند. عوض نقد راه نفی پیش گرفتند و بجای اندیشه خوانی انگیزه خوانی کردند. این درحالیست که در سیاست انگیزه خوانی اصولا کار درستی نیست و هیچگاه هم نمیشود به کنه ذهن افراد رسوخ کرده و از انگیزه آنها باخبر شد. از این گذشته بسیاری با انگیزههای خوب جهنم آفریدند. بعلاوه اگر بنا بر انگیزه خوانی باشد رقیب هم میتواند مقابله به مثل کند. در اینصورت اصولا جایی برای گفتگو و نقد سیاسی باقی نمیماند و معلوم نیست کسانی که از زبان و ادبیات احمدی نژاد یا رهبر جمهوری اسلامی ایراد میگیرند، چگونه به خود حق میدهند درباره رقبا یا مخالفان سیاسی خود چنین سخن بگویند.
در اینکه نکات قابل نقد و ناروشن مثل "آموزش به زبان مادری" و حد و مرز فدرالیسم مورد نظر شورای مدیریت گذار یا نکات قابل بحث و بررسی در سیاستهای اعلام شده از سوی آنها وجود دارد شکی نیست، اما موضوع نحوه مواجهه و رعایت زبان نقد است. در سازمانها و احزاب سیاسی و اصولا اپوزیسیون ایران سابقه تفرقه، انشعاب، بدبینی و بدگویی بیش از همکاری و اتحاد و حداقل سعی در فهم رقیب بوده است. حال که گروهی از خانوادههای سیاسی مختلف توانستهاند گرد هم آیند، بخودی خود تجربهای نیکوست و گام نخست و لازمی است برای کسب اعتماد مردم در داخل کشور. چراکه هر نیروی سیاسی که میخواهد مردم را برای هدفی سیاسی متحد کند لازم است نخست با دوستان و همفکران سیاسی خود متحد شود و درس اتحاد را از خود شروع کند و در مرحله بعد بتواند با گروههای دیگر که دورتر ایستادهاند بر سر نقاط اشتراک همکاری کنند. برای کسب اعتماد مردم بجای تخطئه دیگران شایسته است در کنار نقد مستدل و مسئولانهی دیگران اول جلوی احزاب و تشکلها یا خانههای یک نفره خود جارو کنند و با نزدیکان فکری خود متحد شوند و حداقل اگر نمیتوانند یار شاطر باشند بار خاطر نشوند.
ارزیابی شورای مدیریت گذار از توازن قوا در کشور چقدر واقع بینانه است؟
علیرغم در دست نبودن آمار معتبر، همه ناظران از قطبهای مختلف سیاسی ایران بر این نقطه متفق القول هستند که نارضایتی گسترده از نابسامانیهای کشور در همه عرصهها وجود دارد. نتیجهای که اما شورای مدریت گذار از این نارضایتی گسترده میگیرد که گویا نظام جمهوری اسلامی در حال فروپاشی است و شرایط گذار فراهم شده چندان واقع بینانه به نظر نمیرسد. [گرچه در صحبتهای اخیر تاکید کردهاند که گذار را نزدیک نمیبینند اما هر لحظه میتواند چنین شرایطی پیش آید] هرچند توجه به برآمد تظاهرات اعتراضی دیماه ۹۶ و گسترش سریع آن به بیش از یکصد شهر کشور بسیار مهم است، اما نباید فراموش کرد که این اعتراضات ابتدا به ساکن در مشهد با تحریک بخشی از اصولگرایان علیه دولت روحانی شد.
درست است که وجود اپوزیسیون متشکل، متحد و یک زبان به مخالفان حکومت و طرفداران گذار امید میدهد و شور مبارزاتی میآفریند، اما ندیدن توازن قوا و پایگاه حداقل ۱۰ تا ۱۵ درصدی حکومت در میان مردم در شرایط کنونی، کنترل دستگاههای سرکوب از سوی جناح سخت قدرت، نقش ایدئولوژی و فرهنگ اسلامی/شیعی در همبستگی پایگاه مردمی حکومت و اصولا عدم سلطه گفتمان انقلابی در میان مردم و نخبگان به نتیجه گیرهای اغراق آمیز و خوشبینانه بسود "گذارطلبان" میانجامد.
از سوی دیگر تناقض استراتژی شورای مدیریت گذار این است که با تمرکز بر "گذار از جمهوری اسلامی" به تحولات مثبت درون نظام در مبارزه میان جناحهای مختلف آن به نفع توسعه سیاسی نمیتواند اهمیت لازم دهد. برای تنش زدایی در روابط ایران با کشورهای منطقه و جهان غرب بویژه امریکا، شرکت در انتخابات و تحولات سیاسی مثبت و گام بگام در نظام جمهوری اسلامی که برای تقویت جامعه مدنی و رسیدن یا فراروییدن به همان "گذار" مورد نظر لازم است، نیز نمیتواند تلاش کند.
از این گذشته اگر روزی حکومت چنان ضعیف شود و مردم و جامعه مدنی آنقدر قوی شوند که بتوانند با کمک شورای مدیریت گذار حکومت را در محاصره مدنی بگیرند تا قدرت را به مخالفان تسلیم کند، چنین مردمی با نهادهای مدنی قدرتمند پیش از رسیدن به این مرحله حتما قادر خواهند بود انتخابات آزاد و بسیاری از دیگر خواستهای دمکراسی خواهانه و عدالت جویانه خود را به همین نظام تحمیل کنند. چراکه برای حاکمان داشتن سهم کمی از کیک قدرت بسیار بهتر و عاقلانه تر از ازدست دادن کل آن است. اگر هم هسته صلب حکومت همچنان پرقدرت، سرکوبگر و غیرپاسخگو باشد و جامعه مدنی ضعیف، چگونه میتوان از مردم خواست هزینه سنگین مبارزه برای گذار از جمهوری اسلامی که از سوی حکومت به "سرنگونی نرم" تعبیر میشود را پرداخت کنند؟ آن هم در برابر حکومتی ایدئولوژک که دستگاه سرکوبش پایگاه مردمی دارد؟
بعضی از افراد یا نیروهای سیاسی که کمبود حرکت مردمی برای تحولات اساسی سیاسی در کشور را با زمان شاه مقایسه میکنند با نگاه نوستالژیک به گذشته میگویند در زمان شاه نارضایتی اینقدر گسترده نبود اما مردم به میدان آمدند و انقلاب شد، اما الان که نارضایتی اینقدر گسترده است چرا اتفاقی نمیافتد؟ و برخی از جمله شورای مدیریت گذار عدم اتحاد اپوزیسیون دمکراسی خواه را دلیل عمده آن میدانند. درحالیکه دلیل عمده جای دیگری است. درست است که نارضایتی تا سال ۵۶ و حتی تابستان ۵۷ در میان مردم آنقدر گسترده نبود، گفتمان انقلابی اما هم درمیان مردم و هم درمیان نخبگان سیاسی گفتمان مسلط بود و رژیم شاه نیز بی پایگاه بین مردم بود. در آن زمان شور انقلاب و سراب بهبود سریع اوضاع به نفع مردم و کشور بعد از پیروزی انقلاب در چشم انداز انقلابیون بود. اکنون اما گرچه آرزوی تغییر و تحول شرایط نابسامان کشور در مردم وجود دارد ولی از آن حرارت و شور انقلابی و امید به تحولات سریع که بسیج گر، حرکت آفرین و زیر و زبر کننده بود البته خبری نیست.