Saturday, Oct 26, 2019

صفحه نخست » دستگیری روح‌الله زم، ربایش یا تسلیم؟ حسین علیزاده

zam_102619.jpgحسین علیزاده - ایران اینترنشنال

دستگیری روح‌الله زم به دست اطلاعات سپاه پاسداران همچون یک بمب خبری به‌شدت مورد توجه رسانه‌های داخلی و خارجی قرار گرفته است. به گمان بسیاری، این رویداد احتمالا پیامدهای وسیعی داشته باشد.

اما مساله مهم این است که افکار و اذهان عمومی، از دوستان او گرفته تا دشمنانش، همگی با این پرسش مواجه‌اند که چرا کسی که با رسانه‌اش با کلیت نظام، از صدر تا ذیل، سرشاخ شده بود، مبادرت به اقدامی چنین خطیر می‌کند و به عراق می‌رود، کشوری که ایران در آن حضوری پررنگ دارد؟

این پرسش بسیار موجه است، به‌ویژه اگر در نظر داشته باشیم که موعد سفر او ایام اربعین، یکی از شلوغ‌ترین ایام حضور ایرانیان در عراق، بود. این پرسش هنگامی بسیار پررنگ‌ می‌شود که روایت نزدیک‌ترین همکارش، شیرین نجفی، را در نظر بگیریم که مدعی است با زم در نجف دیدار داشته و پس از دیدار، زم برای زیارت به حرم رفته، محلی که پر از ایرانیان است. او حتی نمی‌گوید زم با چهره‌ای مبدل برای زیارت رفت و یا او را پرهیز داده است که دست به این اقدام پر‌مخاطره نزند.

از سوی دیگر، از اظهارات چهار همکار زم (وفا نیکفر،شیرین نجفی، مازیار و مسعود)‌ روایت‌های یکسان به دست نمی‌آید که هیچ، گاه این چهار تن حملات لفظی شدیدی به یکدیگر می‌کنند، که خود گواه اختلاف‌های آنان با یکدیگر است.

به‌رغم اختلاف‌های این چهار تن،‌ اینک هم تلقی آنان و هم تلقی عمومی از ماجرای زم این است که روح‌الله زم «ربوده» شده است. سناریوی ربایش دقیقا سناریویی است که سازمان اطلاعات سپاه سعی در قبولاندن آن دارد. در بیانیه این سازمان آمده است که سازمان اطلاعات سپاه طی «عملیات حرفه‌ای و هوشمندانه روح‌الله زم را به داخل کشور هدایت و بازداشت» کرده است.

بنا بر این سناریو، فردی که در «خاک فرانسه» تحت «حفاظت امنیتی» پلیس بود تا جایی که یک تیم حفاظتی با خودرو ضدگلوله مسئولیت جان او در خاک فرانسه را بر عهده داشت،‌ با «خامی مفرط» مبادرت به سفری «بسیار پرخطر» به عراق می‌کند، در هتلی مجلل اقامت می‌کند و به زیارت می‌رود، آن هم در ایام اربعین.

حتی اگر زم را فردی ناآگاه از خطرات سفرش به عراق بدانیم، بنا به روایت مازیار، دیگر همکار زم، پلیس فرانسه ساعاتی پیش از پرواز، از زم برای یک ملاقات دعوت کرده بود. کاملا قابل تصور است دستگاه امنیتی که برای او محافظ تعیین کرده بود آنچه «شرط بلاغ» است درباره خطر سفر به زم گوشزد کرده باشد. با این مقدمه، دلیل اصرار زم برای عزیمت به سفری که به دستگیری او منتهی شد، چه بود؟

تسلیم خودخواسته

وفا نیکفر، حامی مالی آمدنیوز و یکی از دوستان نزدیک زم، خبر از نکته گره‌گشایی می‌دهد که بر اساس آن باید به سناریوی دومی اندیشید. بنا بر اظهارات نیکفر (که هیچ از اطرافیان زم تکذیب نکرده‌اند)، او روزانه چند ساعت با زم در تماس بود ولی زم موضوع سفرش به عراق را «مطلقا» با نزدیک‌ترین دوستش در میان نگذاشته بود. افزون بر این، زم توصیه مازیار برای امتناع از این سفر را نپذیرفته و همچنین نگرانی‌های همسرش را نیز در نظر نگرفته بود. این یعنی همسر غیر‌سیاسی او از خطرهای سفر آگاه، دوستش مازیار او را منع کرده و نیکفر از این سفر بی‌اطلاع بود. با این همه مقدمه، او نمی‌تواند ناآگاهانه مبادرت به این سفر کرده باشد، بلکه نتیجه منطقی این است که او بر این سفر اصرار داشت.

ناگزیر سناریوی دومی باید در میان باشد، سناریویی که مبتنی بر فریب و سپس ربایش او نیست. در این سناریو، زم خود را تسلیم کرده است. اما چرا؟

مهره‌ای سوخته در خارج، مهره‌ای مفید در داخل

تا پیش از زبانزد شدن نام روح‌الله زم با کانال آمدنیوز، او واجد هیچ ویژگی برجسته‌ای نبود. نه چهره علمی بود، نه هنری، نه ورزشی، نه سیاسی، نه فرهنگی و فرهیخته، نه ممتاز و نه هیچ چیز دیگر. پس از وقایع سال ۸۸، دستگیر و شکنجه شد و کینه‌ای نهادینه‌شده در دل داشت. راهی خارج از کشور شد و در غربت محنت‌ها کشید، از بی‌پولی گرفته تا بیکاری.

اما نام پدری از سلک روحانیان حکومتی (که او نیز پس از ۸۸، مورد بی‌مهری قرار گرفته بود) و سینه‌ای مملو از «رازهای مگو» داشت. با این دو ویژگی، هنگامی که دست به افشاگری زد توجه افکار عمومی را جلب کرد. با انتشار اخبار درون نظام، کولاکی به راه انداخت. این خود نشان‌دهنده آن بود که منافذ بسیاری در اجزای حاکمیت وجود دارد که منابع اطلاعاتی او بودند، این یعنی رسوایی بزرگ برای سیستم امنیتی.

به عبارت دیگر، او اگرچه برای انتقام‌گیری، ضربه بزرگی زده بود، در عین حال، خدمت بزرگی نیز به دستگاه‌های امنیتی کرده بود تا بدانند چقدر «منافذ نشت خبر» دارند. در اختیار داشتن این فرد می‌تواند به بستن آن منافذ از طریق تصفیه‌های بزرگ منجر شود.

در حالی که او با رسانه‌اش، آمدنیوز، پرقدرت به افشاگری ادامه می‌داد، برای بازگرداندن او به کشور باید چاره‌ای اندیشیده می‌شد؛ چه راهی بهتر از تبدیل او به «مهره‌ای سوخته».

این هدف در اسفند ۹۷، با مستند «ایستگاه پایانی دروغ» تحقق یافت. در این مستند، روح‌الله زم به‌وضوح بازی خورده بود تا آن‌جا که برخی اخبار مجعول را به نقل از همان منبع، در آمد‌نیوز به خورد مردم می‌داد.

از اسفند ۹۷ تا مهر ۹۸ زمان لازم بود تا او دریابد دیگر کالایی برای عرضه ندارد. او دریافت که اعتبارش سوخت رفته است و جایگاهی در خارج از کشور ندارد که هیچ، دشمن هم در خارج برای خود تراشیده است.

اگرچه اینک مهره‌ای سوخته‌ در خارج بود، از قضا کالایی برای فروش در داخل داشت. سینه او مخزن بسی اسرار مناسبات قدرت درون نظام است. او در خارج از کشور کارکرد خود را از دست داده ولی برای داخل کشور مفید است.

سیاه‌بازی با عنوان «ربایش»

کسانی که موضوع ربایش زم را مطرح می‌کنند نقش شیرین نجفی را پررنگ می‌کنند، به‌عنوان فردی که احتمالا در مقطعی به دست نیروهای امنیتی دستگیر شده و سپس، زم از طریق او فریب خورده است. این احتمال در سناریوی اول مطرح است. اما در سناریوی دوم، نقش شیرین نجفی نه فریب زم بلکه فریب «افکار عمومی» است تا این تلقی ایجاد شود که زم به برای دیدار با دفتر آیت‌الله سیستانی به عراق سفر کرده، به زیارت رفته و در نهایت، ربوده شده است.

این در حالی است که دفتر آیت‌الله سیستانی موضوع را تکذیب کرده است، رفتن به حرم خلاف عقل سلیم بود و گزارش دولت عراق این است که نیروهای امنیتی عراق زم را از فرودگاه بغداد تسلیم مقام‌های ایران کرده‌اند.

چرا سناریوی «تسلیم» محتمل‌تر است؟

در سناریوی تسلیم خودخواسته زم، چند نکته وجود دارد که احتمال این سناریو را بر سناریوی نخست مرجح می‌سازد. نخست این‌که وقتی موضوع دستگیری زم در روز ۲۲ مهر، در بیانیه‌ اطلاعات سپاه پاسداران خبررسانی شد، در کمتر از ده ساعت، نخستین مصاحبه زم مخابره شد. در این مصاحبه، زم مطلقا مضطرب و آشفته به نظر نمی‌رسد. این یعنی او به‌عنوان انسانی راسخ در راهش نه تنها «هیچ» مقاومتی به خرج نداده بلکه در این فاصله اندک، از کرده خود «پشیمان» شده است و از مجموعه نظام «عذرخواهی» می‌کند. این مساله با فرضیه ربایش (که خود او می‌باید بیش از هر کسی بدان باور داشته باشد) مغایرت و با فرضیه دوم مبنی بر تسلیم خودخواسته مناسبت دارد.

دوم این‌که داستان‌سرایی ربایش زم با ربایش شهرام امیری، دانشمند هسته‌ای، شباهت بسیار دارد. در سال ۸۸، شهرام امیری به سفر حج عمره رفت و از آن‌جا به آمریکا پناهنده شد. اما با فشاری که بر خانواده‌اش اعمال شد، به کشور بازگشت. در فرودگاه، معاون وزارت خارجه با دسته‌گل از او استقبال کرد، ولی جالب این‌جاست که در سال ۹۵ اعدام شد.

روایت امیری در تلویزیون جمهوری اسلامی ایران از چگونگی گریختنش از آمریکا مرغ پخته را به خنده وا‌ می‌داشت. او در این مصاحبه گفت در عربستان سعودی بیهوش شده و به آمریکا برده شده بود، از او تقاضا شده بود در ازای دریافت پول هنگفتی، علیه ایران جاسوسی کند، ولی او توانست از دست پلیس آمریکا بگریزد و با خرید اینترنت، از خودش فیلم بگیرد، افشاگری کند و با کمک نیروهای امنیتی داخل کشور، خود را به نمایندگی ایران در نیویورک برساند و سپس از فرودگاهی در آمریکا، با خیالی آسوده خاک این کشور را به مقصد ایران ترک کند و به ایران بگریزد.

شرح عملیات نیروهای امنیتی داخل ایران برای ربایش امیری از دست پلیس آمریکا شباهت بسیاری با ماجرای فریب زم و هدایت او به داخل کشور دارد. همچنان که بعدا روشن شد امیری با پای خود به ایران بازگشت، سناریو دوم در مورد زم نیز جز این نیست که زم هم با پای خود به ایران بازگشته است.

در رد این سناریو اگر پرسیده شود که چرا خانواده‌اش را همراه نبرد، پاسخ این است که یا خانواده‌اش مایل به همراهی نبوده‌اند یا قرار است بعدا به ایران بروند، وقتی آب‌ها از آسیاب افتاد.



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy