Monday, Oct 28, 2019

صفحه نخست » «درد مسلمانی» و «یادنامۀ غدر»، دو شعر از:‌ م. سحر

M_Sahar_2.jpgدرد مسلمانی

ایران، اسیر ِ درد ِ مسلمانی ست
کانون ِ درد، آفت ِ نادانی ست
ویران شده ست کشور و موهومات
اسباب این خرابی و ویرانی ست
دردا که دردِ ترکِ خِرَد گویی
مُهرِ شناسنامهء ایرانی ست
دین تکیه بر اریکه قدرت کرد
وین کِرده، کارگاهِ پریشانى ست
تا اهل دین به طبل سیاست کوفت
آهرمنی به جامۀ یزدانی ست
دستار بند شبرو نامردم
مردم گزای این شب ظلمانی ست
پستی گرفته خنجر کین درکف
دام و دروغ، درسِ دبستانی ست
مسجد پناهگاه دغا کیشان
در شغلِ داغ کردن پیشانی ست
در کاستی ست رادی و آزادی
بیداد و جهل و کین به فراوانی ست
گرچنبر زمانه چنین گردد
چندی بنگذرد که وطن فانی ست

۲۰. ۹. ۲۰۱۵

***

یادنامۀ غدر

ظلم وفساد را به هم ادغام کرده‌اند
بیداد را حکومت دین، نام کرده‌اند
دار و ندارِ ملت ایران در آخورست
گویند سر در آخور ِاسلام کرده‌اند
غارت مُقدّس است، جنایت مُقدّس است
تا عرش را به روى زمین، دام کرده‌اند
آزادى و عدالت و شادى حرام، لیک
خون را حلال کرده و در جام کرده‌اند
روحانی‌اند و معنویت وعده داده‌اند
زین وعده فیلِ معرکه بر بام کرده‌اند
دینشان دروغ و منبرشان دار و دل، سیاه
خونِ شرف، به شیشهء احکام کرده‌اند
باری به جز بدی به چه کاری رسیده‌اند؟
آری به جز ستم، به چه اقدام کرده‌اند؟
زینگونه یادنامهء ننگینِ غدر را
حکّ اینچنین به دفتر ِایّام کرده‌اند
محصولِ جهلشان ز سرآغاز بوده است
زین سان تبهگنی که سرانجام کرده‌اند

۲۳/۹/۲۰۱۹
‌م. سحر



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: info@gooya.com تبلیغات: advertisement@gooya.com Cookie Policy