عبدالرحمن فتح الهی، عضو تحریریه دیپلماسی ایرانی - تهران
متن پیش رو نگاهی دارد به مستند نیمه بلند "لاتاری در بیروت" و در ادامه به واکاوی لایه های فرامتن مستند پرداخته شده است.
متن
مستند لاتاری در بیروت به نویسندگی و کارگردانی جواد موگویی است که در کارنامه خود مستندهای دیگری مانند "پرونده ناتمام" پیرامون پاسخ به چند سوال در رابطه با جریان حامی مسعود کشمیری در ترور رجایی و باهنر با محوریت طرح اتهاماتی علیه سعید حجاریان، بهزاد نبوی و خسرو تهرانی، مستند "نفوذی" در خصوص برررسی شخصیت مسعود کشمیری، عامل انفجار دفتر نخست وزیری در 8 شهریور 1360، مستند "اسرار آیت" پیرامون واکاوی شخصیت سید حسن آیت، عضو هیات رئیسه مجلس خبرگان قانون اساسی و نماینده مجلس شورای اسلامی در دور اول که 14 مرداد 1360 ترور شد، دارد.
مستند لاتاری در بیروت راجع به مذاکراتی است که در سال ۱۳۶۹ پس از رحلت حضرت امام خمینی (ره) انجام شد و به نحوی سومین مرتبه از مذاکرات آقای هاشمی رفسنجانی با آمریکاییها در دهه شصت به شمار می رود که البته اثر با عبوری گذرا بر دو دور مذاکره پیشین، تمرکز خود را بر گفت وگوهای دولت اول هاشمی رفسنجانی با دولت بوش پدر در رابطه با آزاد سازی گروگان های آمریکایی دربند در لبنان گذاشته است که با واسطه گری خاویر پرز دکوئیار، دبیر کل وقت سازمان ملل متحد و جیانا دومینکوپیکو، سیاستمدار کهنه کار ایتالیایی و نماینده دکوئیار برای مذاکرات انجام شد. البته مستندی با برخورداری از چنین سوژه ای اگر چه در نگاه اول اثر چشم نواز جلوه می کند، اما در عین حال نمی توان آن را مستندی چندان خوب و جدی در نظر داشت.
در این خصوص اثر تنها از یک سوژه جالب، جذاب و حساس بهره می برد، ولی موگویی در مقام نویسنده نتوانسته آن چنان که باید مسیر درستی را برای روایت آن اتفاقات اتخاذ کند. پیرو این نکته ابهام گویی اثر به قدری پررنگ است که سوالات اساسی مخاطب تا پایان مستند بی جواب باقی می ماند که مهمترین آن به چگونگی اسیر شدن گروگان های آمریکایی مورد مذاکره در لبنان باز می گردد. با وجود آن که مستند در نیمه اول اطلاعات روشن کننده ای در خصوص دور اول تلاش های ایران برای آزادی گروگان های آمریکایی در میانه دهه 60 شمسی که توسط جنبش امل با دولت ریگان صورت گرفت به مخاطب و بیننده ارائه می کند، اما این مهم در خصوص دور دوم تلاش های در زمان بوش پدر با ابهام و سوالات بسیار روبه رو است که اثر را الکن می کند.
نقطه ضعف دیگر اثر به روایت سریع و تند مستند باز می گردد که موجب شده تا بیننده با بطن موضوع ارتباط برقرار نکند. شاید به واسطه زمان نیمه بلند مستند، موگویی مجبور به استفاده از تدوین با دور تند شده باشد، اما همین مسئله، نقیصه ای جدی را در اثر شکل داده است و به اصطلاح "این همان گویی" را در مستند لاتاری در بیروت تزریق کرده است. با وجود آن که مستند لاتاری در بیروت به گنجیه نابی از تصاویر آرشیوی محرمانه دست پیدا کرده است و این امتیاز می توانست، مستند را به شدت جذاب می کند، اما به واسطه ریتم تند اثر اجازه لذت بردن از این گنجینه تصاویر و فیلم های کم یاب را که می توانست با تدوینی درست به یکی از نقاط قوت اثر بدل شود، از مخاطب گرفته است و از این رو ارتباط بیننده با اثر کم رنگ می شود. لذا در مجموع نکات یاد شده مستند نیمه بلند لاتاری در بیروت بیش از آن که مستند استخوان دار و سر و شکل گرفته باشد به یک گزارش نگاری مبهم تصویری از یک واقعه سیاسی - تاریخی معاصر شبیه است که چندان قابل اتکا نیست.
فرامتن
پیش از پرداخت به لایه های فرامتن مستند لاتاری در بیروت لازم به ذکر است تمام نکات یاد شده لزوما به معنای دفاع و یا تطهیر چهره و دولتی خاص نیست و هر فرد و شخصیتی در مقام نقد یقینا دارای کم کاری، ضعف و اشتباهاتی بوده است که در وقت مقتضی باید مورد کنکاش و واکاوی، البته با حضور همان افراد در مقام دفاع قرار گیرد. اما در خصوص فرامتن؛ مستند لاتاری در بیروت در فرامتن خود، اثری است که به جای پرداختن به یک سوژه تاریخ معاصر با رویکرد سیاسی و دیپلماتیک، ماموریت دیگری را، نه در دل تاریخ که برای این روزهای کشور در سر دارد؛ ماموریتی که نقطه و محوریت آن به حسن روحانی و مذاکرات صورت گرفته دولت یازدهم و نهایتا شکل گیری برجام باز می گردد. البته در طول سال های حیات دولت های یازدهم و دوازدهم کم نبوده است از این دست مستندها و آثاری که حمله بی محابایی را به جریان سیاسی حامی برجام، دیپلمات های ارشد مذاکره و خود توافق هسته ایی داشته اند. در این میان برخی مستندها مانند مستند "پرزیدنت؛ آکتور سینما" روایت و حمله ای غیر مستقیم به حسن روحانی را پیش گرفته است. این مستند به نویسندگی و کارگردانی محمدرضا بورونی که داستان یک پیروزی بدون جنگ را روایت می کند به تلاش های میخائیل گورباچف، آخرین رهبر اتحاد جماهیر شوروی در جهت ایجاد رفاه برای مردم شوروی اشاره دارد. در این مستند این گونه روایت می شود که گورباچف معتقد بود تا زمانی که تنش¬های شوروی با کشورهای غربی و به خصوص ایالات متحده آمریکا ادامه داشته باشد، رسیدن به یک اقتصاد موفق ناممکن است، به همین دلیل اولویت عالی خود را تنش¬زدایی و برقراری رابطه و مذاکره با آمریکایی ¬ها قرار داد. اما در نهایت گروباچف در سایه تلاش ها و تحرکات دیپلماتیکش با رونالد ریگان، رئیس جمهوری وقت آمریکا، نه تنها به هدف و آرزوی خود نرسید که در نهایت باعث فروپاشی اتحاد جماهیر شورای نیز شد. پیرو این نکته مستند "لاتاری در بیروت" نیز مانند "پرزیدنت؛ آکتور سینما" که به نام میخائیل گورباچف علیه حسن روحانی، نقدها و حملات خود را سامان داد، این بار به نام اکبر هاشمی رفسنجانی دوباره دولت یازدهم و دوازهم را به خوبی مورد عنایت قرار داده است.
البته در این میان شقه دوم آثای و مستندهایی نیز وجود دارند که بی پرده و مستقیم انتقاد خود را به جریان مذاکرات هسته ای دارند؛ آثای نظیر مستند "فروشنده 1" که آن هم به واکاوی تلاش های دیپلماتیک دولت یازدهم و مذکرات محمد جواد ظریف با اعضای 1+5 و مستند "فروشنده 2" پیرامون نگاه غرب به توان دفاعی کشور و به تبع آن شنیده شدن زمزمه مذاکرات جدید و فشار بر صنعت موشکی ایران، البته به زعم اثر می پردازد. در کنار آن مستند بلند و مطولی به نام "داستان اتم" به نویسندگی، تهیه کنندگی و کارگردانی جواد کشاورز در 10 قسمت نیز ساخته شده است که رسانه ملی سه قسمت پایانی آن را ناظر بر دوران بعد از روی کار آمدن حسن روحانی و گفت وگوهای دیپلماتیک دولت یازدهم و دوازدهم با 1+5 و بعد از آن اعضای 1+4 را روایت می کند؛ البته روایتی کاملا خطی و جانبدارانه که به وضوح نشان از جریان پشت پرده سازندگان این دست آثار دارد. در این راستا و طبق اخبار قرار است کل این 10 قسمت مستند داستان اتم که از اولین عهدنامه هستهای ایران در سال ۱۳۲۸ با امضای دکتر علی امینی شروع و در نهایت به آخرین تعهدنامه اروپایی ها موسوم به اینستکس ختم می شود، دوباره از رسانه ملی پخش شود.
فارغ از این که مستند لاتاری در بیروت جزء کدام دست از این آثار به شمار می رود و در زیر لایه های فرامتن خود، نگاه غائییش را به دولت حسن روحانی دوخته است یا خیر، این نکته همه را هم باید مد نظر قرار داد که چه در دور اول مذاکرات صورت گرفته میان ایران با دولت رونالد ریگان بر سر آزادی 100 گروگان آمریکایی هواپیمایی T.W.A که توسط جنبش امل صورت گرفت و هاشمی رفسنجانی در مقام رئیس وقت مجلس شورای اسلامی دست به این ریسک سیاسی (مذاکره با آمریکا)، آن هم در سال 1364 و 65 شمسی زد و چه در دور دوم مذارکت خود با دولت بوش پدر در سال 69 و 70 شمسی که در آن زمان هاشمی رفسنجانی عهده دار ریاست جمهوری کشور بود، بدون چراغ سبز از رهبری دست به مذاکره نزده است. اما اثر شرایط به گونه ای روایت می کند که گویی تمام این دو دور مذکراه صورت گرفته، چه در دوره ای که هاشمی رفسنجانی رئیس مجلس بود، بدون مراجعه به نظر امام خمینی(ره) و چه در زمان ریاست جمهوریش بدون مشورت با رهبری و در یک فضای مجرد سیاسی پی گرفته است. مهمتر از آن این جمله مستند که دولت های بعدی یعنی دولت های سید محمد خاتمی و حسن روحانی در فکر احیای میراث هاشمی برای مذاکره با آمریکا هستند، خط و ربط اثر را عیان می کند.
در کنار آن اگر چه هاشمی رفسنجانی سال 1364 و 65 با هاشمی سال 69 و70 به دلیل به دلیل برخی تحرکات وی، به خصوص ماجرای رابرت مک فارلین و پرونده ایران - کنترا و بعد از آن تلاش های وی و جریان سیاسی نزدیک به او در شکل گیری قطعنامه 598 و پایان جنگ تحمیلی دو چهره کاملا متفاوت از خود در جامعه سیاسی داخلی نشان داده است، اما بازهم تمام هم و غم هاشمی، هم در دور اول و هم در دور دوم مذاکرات گرفتن امتیاز به سود ایران بود. چنانی که دولت پنجم تمام حرفش در مذاکره با دولت بوش پدر به سه امتیاز ناظر بر تعیین خسارت و متجاوز جنگ تحملی ایران و رژیم بعثی، آزادی احمد متوسلیان و بازگرداندن میلیاردها دلار پول بلوکه شده ایران در ایالات متحده بود که محقق نشد. اما نکته مهم اینجا است که مستند لاتاری در بیروت چگونه با سه شرط مطرح شده ایران برای مذاکره، به خصوص آزادی پول ها و سرمایه بلوکه شده اش در آمریکا از تمایل هاشمی رفسنجانی به ارتباط با آمریکا سر در می آورد. البته به نظر می رسد موگویی در مقام نویسنده اثر برای ارتباط دادن این مسائل به مقاله وقت عطاالله مهاجرانی در روزنامه اطلاعات به عنوان "مذاکره مستقیم" استناد می کند. یعنی اثر، دو مسئله کاملا بی ربط را تنها با یک سرمقاله به هم ارتباط می دهد. پس با این منطق مستند می توان گفت که برگزاری چند دور مذاکرات مستقیم و البته محدود نمایندگان دو کشور ایران و ایالات متحده در عراق بر سر مسائل امنیتی این کشور (عراق) توسط دولت محمود احمدی نژاد، آن هم در دوران بوش پسر که خاورمیانه را به خون و آتش تبدیل کرده بود، می تواند به معنای تمایل دولت محبوب آن زمان آقایان به غرب و آمریکا تعبیر و تفسیر شود. حال مذاکرات بعدی هسته ای در دولت دهم بماند.
البته ناگفته نماند که ایالات متحده آمریکا در طی چهار دهه گذشته به وضوح نشان داده است که کشور و بازیگری نیست که جمهوری اسلامی ایران بتوان روی حرف و سخنش حساب باز کند. اگر به خروج ترامپ از برجام هم مراجعه نکنیم و در همان فضای مستند لاتاری در بیروت بمانیم، تنها گفته برنت اسکوکرافت، مشاور امنیت ملی وقت دولت جورج اچ دبلیو بوش در کتاب "دنیای دگرگون شده" چاپ شده در سال ۱۹۹۹ که اتفاقا در این مستند نیز از خاطرات خود عدم صداقت رئیس جمهوری سخن می گوید، کافی است که عنوان می کند: " زمانی که رفسنجانی در پایان سال ۱۹۹۱ شخصاً آزادی گروگانهای آمریکایی را تسهیل کرد، دولت بوش پدر هیچ کاری نکرد. پس مشخص شد که حسن نیت با نیکی جبران نمیشود، به خصوص که جورج بوش پدر در سخنرانی مراسم تحلیفش اشارهای غیرمستقیم به ایران داشت و این گونه بیان کرده بود که امروز آمریکاییانی در سرزمینهای بیگانه (لبنان) اسیر شدهاند. لذا هرگونه کمکی در این زمینه تا مدتها از یاد نخواهد رفت. پس هر حسن نیتی با حسن نیت پاسخ داده خواهد شد و نیکی میتواند تا ابد ادامه پیدا کند. معنای چنین سخنانی این بود که اگر ایران به آزادی گروگانهای آمریکایی در لبنان کمک کند به نیکی پاسخ خواهد یافت که در نهایت چنین نشد".