Wednesday, Nov 27, 2019

صفحه نخست » جنبش اعتراضی می‌داند چه نمی‌خواهد، اما نمی‌داند چه می‌خواهد، کورش عرفانی

Kourosh_Erfani.jpgجنبش‌های اجتماعی ده سال اخیر در ایران ظاهری محدود و موردی داشته‌اند، اما باطن آنها برانداز بوده است. بهانه‌ها متفاوت است: در سال ۸۸ انتخابات بود، در دی ۹۶ گرانی بود و در آبان ۹۸ افزایش قیمت بنزین. اما به فاصله‌ی کوتاهی مسیرحرکت و شعارهای آن آشکار کرده که انتخابات و گرانی و بنزین بهانه است و کل نظام نشانه است. این امر ما را به درک این واقعیت فرا می‌خواند که حرکت‌های اعتراضی در ایران از حیث ماهیت، برانداز هستند.

هرجنبشی، در مسیر براندازی، باید دو موضوع را به طور مشخص برای خود روشن سازد: ۱) چه نمی‌خواهد ۲) چه می‌خواهد. مورد اول را وجه سلبی جنبش می‌گویند، یعنی آن چه قرار است دفع و رفع و طرد شود. مورد دوم وجه ایجابی جنبش است، یعنی آن چه مطلوب و مورد تقاضاست تا بیاید و مستقر شود. پس، فعالان جنبش برانداز باید آن چه را که می‌خواهند پایین بکشند و از بین ببرند تعیین کنند و نیز، آن چه را که می‌خواهند جایگزین امر طرد شده کنند بگویند. هر چند که می‌دانیم به طور معمول مورد اول آسان تر است و می‌تواند سریع تر تعیین تکلیف شود تا دومی. مورد ایجابی زمان بر است و سبب تطویل جنبش می‌شود، هر چه برخورد با آن فعال تر و هوشمندانه تر باشد شانس تعیین و تحقق آن بیشتر خواهد شد.

تجربه‌ی انقلاب

شعارها استراتژی نیستند، اما نماد استراتژی جنبش هستند. در زمان انقلاب شعارهای زیادی در سراسر کشور مطرح می‌شد. برخی از آنها به سرعت آمدند و فراموش شدند، اما بعضی ماندند و هویت بخش آن حرکت گشتند. دو شعار محوری دو وجه مورد بحث را پوشش می‌داد: وجه سلبی جنبش را شعار «مرگ بر شاه» نمایندگی می‌کرد. این شعار مشخص می‌ساخت که مردم شاه را به عنوان نماد نظام شاهنشاهی نمی‌خواهند و به واسطه‌ی آن، نظام پادشاهی را نفی می‌کنند. امری که آن قدر بارز شد که حکومت جدید موفق شد با یک شبه رفراندم آن را به تایید اکثریت مطلق رای دهندگان برساند. دلیل این موفقیت در رفراندم فروردین ۱۳۵۸ این بود که این شعار در طول یک سال در کشور توانسته بود در میان تظاهر کنندگان جای باز کند و زمینه‌ی فکری و عینی را برای تحقق آن آماده سازد. ازآن سوی، وجه ایجابی با شعار «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» تامین می‌شد. آن شعار بیان می‌کرد که جامعه چه می‌خواهد. استقلال نماد نفی خصلت وابسته‌ی رژیم شاه بود که علیرغم غیر واقعی بودن کامل آن، برای افکار اکثریت مردم ایران در آن زمان امری مسلم و مسجل محسوب می‌شد. آزادی، نفی اختناق و سرکوب و ساواک بود و عطشی که جامعه برای رهایی از قید و بند ترس و وحشت دستگاه سرکوبگر رژیم شاه داشت. جمهوری اسلامی، با وجود آن که یک نقض غرض آشکار بود، به روشنی از یک سوی نوع نظام جایگزین را ترسیم می‌کرد و از سوی دیگر ماهیت مذهبی حرکت را که زیر رهبری یک شخصیت مذهبی و شبکه‌ی مخوف آخوندها قرار داشت به نمایش می‌کشید. به همین دلیل نیز بعد از انقلاب فاصله‌ی آشکاری میان خواست و آرزوی مردم و واقعیت رژیم سیاه و تباه آخوندی به وجود آمد.
با این همه منظور ما از طرح مورد انقلاب ارائه‌ی یک مثال ملموس از ضرورت وجود دو وجه مکمل سلبی و ایجابی برای موثر ساختن یک جنبش برانداز است. مردم باید بدانند چه چیزی را می‌خواهند پایین بکشند و چه چیزی را می‌خواهند به جای آن بالا ببرند. یکی کافی نیست و جواب نمی‌دهد.

جنبش فعلی

به نظر می‌رسد که یکی از مشکلات اصلی جنبش کنونی این است که به طور روشن و مکرر اعلام داشته که می‌داند چه نمی‌خواهد، اما هنوز مبهم و ناشناس است که به جای آن چه می‌خواهد. این یک کمبود جدی و آسیب رسان است که سبب می‌شود هربار کار در میانه‌ی راه از نفس بیافتد و مجبور شود باز دوباره راه رفته را از نو طی کند. براین اساس، مکانیزم عدم موفقیت جنبش‌های اخیر تا حدی این گونه است:
• حرکت از سوی بخشی از کسانی که دیگر نمی‌خواهند شرایط نابسامان را پذیرا باشند کلید می‌خورد.
• این بخش از جامعه به خیابان می‌آید و با پرداخت بهایی سنگین آن چه را نمی‌خواهد مطرح می‌کند.
• در این مرحله لازم است که بخش‌های دیگر جامعه نیز به این نیروی پیشاهنگ بپیوندند و جنبش گسترده شود.
• اما اکثریت خاموش می‌داند که برای اعلام آن چه نمی‌خواهد باید هزینه‌ای سنگین بدهد، پس تردید می‌کند.
• در این بین، نیروی پیشاهنگ در حال دادن تلفاتی سنگین است و بدون پشتیبانی و ورود اکثریت خاموش دوام نمی‌آورد.
• در نهایت، جنبش فراگیر نمی‌شود و مجبور به عقب نشینی است تا فرصت بعدی.
تا موقعی که این مکانیزم، یا چیزی شبیه به آن تکرار شود، جنبش برانداز به هدف خود یعنی پایین کشیدن نظام دست پیدا نمی‌کند. در این جاست که پرسش چه باید کرد ظهور می‌کند. پاسخ آن این است که باید راهی پیدا کرد تا پس از آغاز حرکت، نیروی بیشتری به صحنه آید و حرکت فراگیر شده به سوی تعیین سرنوشت نظام فاسد حاکم به پیش رود. اما چگونه؟
در حالی که می‌دانیم وجه سلبی جنبش بخشی از نیروهای اجتماعی را به میدان می‌آورد، نبود وجه ایجابی مانع از آمدن بخش دیگر می‌شود. این‌ها لایه‌های محاسبه گر جامعه هستند و از خود می‌پرسند: پس از طرد رژیم، چه به دست خواهد آمد؟ آنها چشم انداز و جایگزین را نمی‌بینند و به همین دلیل در ابهام و تردید به سر می‌برند. این شک و تردید است که اکثریت معترض اما خاموش را زمین گیر می‌کند. آنها نیاز دارند تا هر دو وجه بازی را ببینند، چه قرار است برود و چه قرار است بیاید. پس، در یک جایی باید این مشکل را برطرف کرد. یعنی جنبش باید وجه ایجابی خود را روشن و تعریف کرده و سپس آن را به طور گسترده مطرح کند. این نکته می‌تواند یکی از کمبودهای اصلی جنبش را برطرف کند و نشان دهد که در انتهای تونل مبارزه چه در انتظار است.
در حال حاضر یک شعار بسیار خوب، وجه سلبی جنبش را به روشنی آشکار می‌سازد. شعار «مرگ بر دیکتاتور» بیانگر نفی بارز و مشخص استبداد و دیکتاتوری است، از هر نوع که باشد. در این شعار بلوغی خوابیده است که در شعار «مرگ بر شاه» نبود. در حالی که شعار مرگ بر شاه به فرد می‌پرداخت، به این نکته توجه نمی‌کرد که ممکن است شاه برود و فرد دیگری مثل او یا بدتر از او بیاید، که آمد؛ شعار «مرگ بر دیکتاتور» اما نفی هر شخص و جریانی است که سودای استقرار استبداد در ایران داشته و دارد و خواهد داشت. این شعاری است هوشمندانه که به فراتر از شعار «مرگ بر خامنه ای» می‌رود و یک نوع نگرش و سیستم حکومتی را هدف قرار می‌دهد. پس، وجه سلبی جنبش می‌تواند با محوریت شعار «مرگ بر دیکتاتور» تامین شود، چه خامنه‌ای باشد چه هر کس دیگری که در رویای کسب و انحصار قدرت در تلاش است. می‌ماند شعاری مناسب برای وجه ایجابی جنبش برانداز.
در این میان، یکی از شعارهای مطرح شده در جنبش‌های اخیر، از سال ۸۸ به این سو، جلب توجه می‌کند. این شعار از خصوصیات لازم برای تامین خصلت ایجابی جنبش برانداز کنونی برخوردار است. این شعار شباهت زیادی به همان شعار ایجابی انقلاب دارد اما با یک تفاوت مهم. شعار «استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی» در جنبش ۸۸ مطرح شد و پس از آن در خیزش دی ماه ۹۶ و قیام آبان ۹۸ تکرار شد. این شعار چند عنصر مهم و کلیدی را در خود دارد:
۱) استقلال در این شعار به معنای نفی وابستگی به بیگانگان است، امری که با تعامل سالم با جهان در راستای تامین منافع ملی مردم ایران هیچ تضادی ندارد.
۲) آزادی: پادزهر استبداد است و این که باید در قالب آزادی بیان، آزادی احزاب، آزادی اندیشه، آزادی سیاسی و آزادی‌های مدنی تامین و تضمین شود.
۳) جمهوری: نظام چرخشی قدرت با رای و اراده‌ی مردم از طریق انتخابات آزاد است. نظامی که با محدود و موقت کردن زمان حفظ قدرت، امکان برپایی استبدادی نو را-که در ژنتیک تاریخی قدرت سیاسی در ایران نهفته است- خنثی می‌کند.
۴) ایرانی: تکیه بر ضرورت بهره بردن از غنای فرهنگی، پیشینیه‌ی کهن تاریخی وحدت ملی بی مانند ایرانیان.
بنابراین می‌توان، با تکیه بر این شعار، به سوی معرفی و ساماندهی ایده‌ی جایگزین مطلوب جنبش برویم؛ یعنی مشخص کنیم که آن چه می‌خواهیم چیست. بر اساس این شعار، آن چه می‌خواهیم، از یک سو استقلال است. این یعنی ما نوکرهیچ کس نیستیم و برای کسب آزادی خود به تبعیت ازهیچ قدرت بیگانه‌ای نیاز نداریم. ما با اتکاء به خود به عنوان یک ملت آزادیخواه و به به کار گیری توان گسترده‌ی خویش، استبداد را دفن و دمکراسی را بنا می‌کنیم و سپس، ایرانی پیشرفته و قدرتمند را خواهیم ساخت. آزادی می‌خواهیم، در وسیع ترین شکل خود، در تمامی ابعاد زندگی اجتماعی، سیاسی و فرهنگی. انسان ایرانی باید طعم شیرین آزاد زیستن را بچشد و بتواند به شکل نهادینه از تمامی آزادی‌های لازم برای خودشکوفایی فردی و جمعی خویش بهره برد. جمهوری را می‌خواهیم تا مدعیان خدمت و قدرت را براساس شایستگی، چهار سال یا حداکثر هشت سال، با رای اکثریت مردم، در راس هرم قدرت قرار دهیم و از طریق سازوکارهای مشخص قانونی و شهروندی بر کار او نظارت کنیم. چه بهترین باشند چه بدترین، همین مدت زمان را بیشتر نخواهند داشت. در این میان هم اگر صاحب قدرتی دست از پا خطا کرد او را براساس قانون اساسی حتی زودتر از این موعد پایین می‌کشیم. ما دیگر کمترین خطری برای پذیرش یک نظام مبتنی بر قدرت همیشگی و موروثی و «موهبت الهی» و امثال این هجویات را نمی‌پذیریم: نه قدرت واقعی را به طور همیشگی به کسی می‌دهیم نه قدرت نمادین را. از نگاه جامعه شناختی، نظام پادشاهی برای جامعه‌ی استبداد زده‌ی ایرانی معادل زهر مطلق است چرا که حامل خطر حتمی بازتولید استبداد است. و سرانجام، واژه‌ی ایرانی نشان می‌دهد که ما دارای یک هویت فرهنگی مشخص هستیم. هویتی که به همت زندگی همبسته‌ی چند هزارساله‌ی اقوام ایرانی در کنار هم شکل یافته و در بناسازی آن همان قدر کرد و ترک و بلوچ نقش دارند که خوزستانی و فارس و خراسانی. واژه‌ی ایرانی در این شعار تودهنی محکمی است به همه نیروهای وطن فروش تجزیه طلب که فکر نکنند می‌توانند وحدت ملی ایران زمین، این میراث ارزشمند تاریخی بشر را، که نماد همزیستی انسان‌ها در عین تنوعشان است، به همت سازمان‌های اطلاعاتی عربستان و ترکیه و اسرائیل از چنگ ما درآورند. این میراثی است برای بشریت و باید که حفظ شود.
به این ترتیب می‌بینیم، در کنار شعار «مرگ بر دیکتاتور»، که نماد نفی هر گونه استبداد، اعم از تاج دار و عمامه به سر است، شعار «استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی» می‌تواند زمینه را برای تکمیل دو وجه مورد نیاز جنبش فراهم سازد. تمامی ایرانیان داخل و خارج از کشور و تشکل‌های سیاسی آزادیخواه می‌توانند با طرح این دو شعار، به عنوان محورهای اصلی جنبش، در تکمیل یکی از کمبودهای اصلی حرکت‌های اجتماعی تغییر طلب یاری رسانند:
• وجه سلبی با شعار «مرگ بر دیکتاتور»
• وجه ایجابی با شعار «استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی».
اگر این دو شعار به صورت گسترده در تبلیغات سیاسی مد نظر قرار گیرد به دو ستون اصلی هویتی برای جنبش تبدیل می‌شوند و نقص کنونی جنبش برطرف می‌شود. در کنار بیان آن چه جنبش نمی‌خواهد، در سایه‌ی روشن شدن آن چه جنبش می‌خواهد، لایه‌های وسیع تری از مردم به آن می‌پیوندند و راه برای ورود اکثریت معترض و خاموش به صحنه‌ی اعتراضات باز می‌شود.

برای دیدن برنامه های تحلیلی کورش عرفانی در تلویزیون دیدگاه به این وبسایت مراجعه کنید: www.didgah.tv
آدرس ایمیل برای تماس با نویسنده: [email protected]



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy