در حقیقت قاتل و کشنده اصلی سردار قاسم سلیمانی آقای خامنه ایست. تاریخ مصرف قاسم سلیمانی تمام شده بود واو میتوانست دردسری برای نظام اشغالگرایران باشد.
سلیمانی مدتها قبل نامهای به خامنهای نوشت که متن آن هم منتشرشد وهمه ازآن آگاه شدند. او دراین نامه از آقای خامنهای اجازه خواسته بود حال که کار داعش انجام و خطر آنها رفع شده است و دیگر موجبی برای باقی ماندن من در بین النهرین نیست، اگر اجازه فرمایند به ایران برگردم و به خدمت گذاری درداخل کشور مشغول شوم.
ازآنجا که تاریخ نشان داده هرگاه لشکری که برای فتوحات به خارج فرستاده شده اگر به سرزمین اصلی برگردد (چه به صورت برنده و فاتح سرزمینهای خارج، یا لشکرشکست خورده) همیشه ضرر و زیانش به حکومت داخل خورده و آنرا سرنگون کرده و خود جای آن را گرفته است، (به عنوان مثال ژول سزار در رم پس از بازگشت از سرزمین گل و آنگلوساکسون و ناپلئون بناپارت پس از بازگشت از مصر و شمال آفریقا ویا حتا همین سپاه پاسداران که پس از پایان یافتن جنگ باعراق، بازگشت سپاه درد سر بزرگی برای نظام شد که ناچارشدند دست آنها را در اقتصاد و سیاست بازبگذارند) درنتیجه آقای خامنهای میدانست که این سردار با محبوبیتی که هم بین نظامیان رده پائین وهم مردم عادی دارد، اگر برگردد به آسانی ممکن است مزاحم او شده و با یک کودتای بی درد وسر، خامنهای و دار و دستهاش را برکنارکرده و خود را به قدرت برساند، باحیله گری و کربزی تمام، این درخواست سردار سلیمانی را نپذیرفت و با انواع حیلهها، حتا اعطای بالاترین نشان نظامی، یعنی "نشان ذوالفقار" به سردار قاسم سلیمانی که استثنائا این نشان ازدوره نظام پیشین همچنان با عزت و احترام باقی مانده بود، کاری کرد که وی در همان صفحات سرش مشغول باشد و حتا یک بار هم که سردار و گروه حشدالشبی اوفرصتی پیدا کردند ظاهرا برای کمک به بلائی که برسرمردم خوزستان آمده بود به آن صفحات پای گذارد، اورا فورا به بهانههای گوناگون به بین النهرین بازگرداند.
از نظر من قاتل اصلی قاسم سلیمانی، سید علی آقای خامنهای حیله گر است و به احتمال زیاد، هم او بود که فکر تسخیرسفارت آمریکا و گروگان گیری پانصد نفر از اعضای دیپلماتیک و سایرکارکنان آن سفارتخانه را به او تلقین کرد، به این بهانه که ما میتوانیم با دردست داشتن این گروگانها به تمام خواستههای خود دست یابیم. درحالیکه خامنهای قطعا میدانست دژی که به عنوان سفارت آمریکا در بغداد ساخته شده، به این آسانیها قابل تسخیر نیست و آمریکای ترامپ هم، با توجه به تجربهای که از بی کفایتی پرزیدنت کارتر در گروگان گیری چهل سال پیش داشت، هرگز این جسارت جمهوری اسلامی و اذنابش را به فرماندهی سردار سلیمانی، ممکن نیست بی تلافی باقی بگذارد.
فراموش نشود که فرصت کشتن سردار سلیمانی بارها برای آمریکائیها پیش آمده بود، اما آمریکا نمیخواست با از بین بردن او یکی از نامزدهای آمریکا برای جانشینی حکومت فعلی ایران را از بین ببرد، اما این بار خطای سردار سلامی به قدری سنگین بود و زبان درازیها او به قدری تلخ و جسورانه وتوهین مستقیم به ترامپ بود که بالاخره صبر ترامپ سرآمد و برخلاف بوش پسر و اوباما که باوجود امکان کشتن وی، هرگز دست به این کار نزدند، اما ترامپ با تکیه و اطمینان از اطلاعات دقیقی که همیشه درباره رفت وآمد و جابجائی سلیمانی به منابع اطلاعاتی آمریکائی میرسید، دستور ترور او را صادر کرد.
البته ترامپ هدف دیگری هم ازاین ضرب شصت داشت که میخواهد به جهانیان به ویژه به ایرانیان خشمگین از دودلیهای ترامپ، به ویژه نسبت به کشتاری که جمهوری اسلامی نادان در آبان ماه در ایران راه انداخت، نشان دهد که وی رئیس جمهور قدرقدرتی است که میتواند درلحظات لازم تصمیمات حساس و خطرناکی بگیرد.
به نظر من برنده اصلی در این میان علی الظاهر آقای خامنهای ایست که ازشر رقیب سرسختی با دست آمریکا، فعلا نجات یافت تا کی نوبت خود او با این همه اشتباهاتی که کرده برسد و مردم دنیا و جامعه جهانی ازشر این حکومت که دردسر بزرگی برای دنیا به ویژه منطقه شده است، رهائی یابد.