Wednesday, Jan 8, 2020

صفحه نخست » مسئولیت سنگین رسانه‌ها در شرایط امروز ایران، جواد طالعی

Javad_Talei.jpgویژه خبرنامه گویا

• هیچ چیز بیشتر از یک جنبش صلح فراگیر و همگانی برای ایران امروز حیاتی نیست، رسانه‌ها می‌توانند به آغاز و گسترش چنین جنبشی در سطح ملی و بین المللی بسیار کمک کنند، اما باید مراقب باشند که چنین جنبشی به مظلوم نمائی حکومتی آلوده نشود که کمتر از آمریکا در تبدیل خاورمیانه به یک بشکه باروت مقصر نیست

در پی قتل قاسم سلیمانی فرمانده لشگر قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، تنها چیزی که می‌تواند ادامه حیات جمهوری اسلامی را در ایران دست کم برای میان مدت تضمین کند، هراس مردم از حمله آمریکا است.
مراسم تشییع پیکر قاسم سلیمانی در اهواز و مشهد و تهران و کرمان می‌تواند به عنوان نماد نفوذ در میان توده‌های مردم مورد بهره برداری رژیم اسلامی قرار گیرد، اما این نمایش نمی‌تواند دیرپا باشد. تب تند زود به عرق می‌نشیند و خاک هم سرد است. با انجام مراسم تدفین در کرمان هیجانی که بخشی از آن طبیعی و بخشی از آن هم محصول کار دستگاه عظیم تبلیغاتی حکومت است، فروکش خواهد کرد. بنابراین، رژیم برای نگه داشتن مردم در صحنه و گرم کردن تنور انتخابات، نیاز به دستاویزهای دیگری دارد. هیچ دستاویزی هم نمی‌تواند به اندازه ترس از جنگ، به ویژه با یک ابرقدرت مجهز به مدرن ترین تجهیزات نظامی، کارگشا باشد.

تهدیدهای متقابل ایران و آمریکا

از این رو است که جمهوری اسلامی در مقابل تهدید دونالد ترامپ به بمباران ۵۲ هدف راهبردی و فرهنگی ایران، اعلام می‌کند که به تمامی تعهدات خود در چارچوب برجام پایان می‌دهد. اما این اقدام هم کافی نیست و مقام‌های سیاسی و نظامی متعددی تهدید می‌کنند که اگر نه امروز، در آینده با حمله به مواضع آمریکا و متحدانش در منطقه انتقام خون فرمانده لشگر قدس و همکاران او را خواهند گرفت. مسئولیت انتقام خون رهبر کتائب حزب الله البته می‌ماند برای حشدالشعبی و گروه‌های شبه نظامی متحد آن در عراق که یک روز پس از قتل سلیمانی و المهندس شروع کردند به موشک پرانی در گوشه و کنار بغداد.
اما آثار قتل سلیمانی احتمالا به این زودی‌ها امکان نخواهد داد که مردم ایران بتوانند شب‌ها با آرامش و بدون کابوس سر بر بالش بگذارند. البته جنگ طلبان حاکم بر ایران از این قاعده مستثنی خواهند بود. برای آن‌ها تنها چیزی که می‌تواند متضمن فردا باشد، اگر نه خود جنگ، دست کم ترس مردم از جنگ است. مردمی که ناچار خواهند شد باز هم فقر و فساد و اعتیاد و فحشای دامن گستر را تحمل کنند، اما تا اطلاع ثانوی به فکر مبارزه با شرایط حاکم نیافتند، زیرا تبلیغ می‌شود که برای منصرف کردن دشمن از دست درازی به خاک میهن "وحدت ملی" اجتناب ناپذیر شده است.

موقعیت چین و روسیه

حکومت، می‌داند که بدون پشتیبانی چین و روسیه توان حتی یک ماه ایستادگی در برابر ابرقدرت آمریکا را ندارد، با این همه، به نفع خود می‌بیند که شمشیر داموگلس ترس از جنگ را بر سر مردم ایران نگه دارد. البته این را هم نباید از محاسبات خارج کرد که چین و روسیه نیز، چنانچه تهدید ایران در مورد نقض تعهدات برجام جدی شود، برای پشتیبانی از این حکومت مشکلات جدی خواهند داشت.
با این همه، آغاز یک جنگ میان ایران و آمریکا، با توجه به منافعی که روسیه و چین در ایران برای خود ایجاد کرده‌اند، می‌تواند پای این دو قدرت را نیز به میدان بکشد. در این صورت ما با وضعیتی شبیه جنگ‌های جهانی اول و دوم روبرو خواهیم شد. با این تفاوت که این بار کانون اصلی جنگ خاک ایران و کشورهای همجوار آن عراق، سوریه، یمن و فلسطین از یک سو و عربستان سعودی و کشورهای کوچک حوزه خلیج فارس از سوی دیگر خواهد بود.

در غیبت عقل سلیم

طبیعی است که صاحب هیچ عقل سلیمی چنین توفان بزرگی را نمی‌خواهد؛ اما مشکل ما این است که نه در سمت ایران، نه در سمت روسیه و نه در سمت آمریکا، امروز متاسفانه با "صاحبان عقل سلیم" روبرو نیستیم و در مورد چین هم، با توجه به رقابت شدید پکن و واشنگتن بر سر منابع نفتی خاورمیانه، نمی‌توانیم آسوده خاطر باشیم.
آنطور که شواهد نشان می‌دهند، در حال حاضر به رغم همه تهدیدها و سنگربندی‌ها و لاف زدن‌های متقابل منطقه‌ای و جهانی، اراده جنگ در هیچ سو وجود ندارد، اما در عین حال این موضوع خطر جنگ را برطرف نمی‌کند. اندکی لجبازی کودکانه طرفین یا امید جمهوری اسلامی به بقای خود در شرایط جنگی، می‌تواند کبریت را به انبار باروت بیاندازد، اگر قتل قاسم سلیمانی تا به حال این کار را نکرده باشد.

جنگ: سود حاکمیت و زیان مردم

هیچ چیزی بیشتر از یک جنگ خارجی به نفع حاکمیت و به زیان مردم ایران نیست. جمهوری اسلامی در ۴۰ سال حیات خود ایران را به لحاظ تغذیه، مسکن، آموزش و پرورش، بهداشت، و مناسبات انسانی به شدت فقیر کرده، اما جامعه ایران در زمینه راهسازی، ایجاد و گسترش مراکز پرجادبه گردشگری و توسعه دانشگاه‌ها و مدارس عالی پیشرفت‌های انکارناپذیری داشته که در جریان یک جنگ تهدید به نابودی خواهند شد. تهدید ترامپ در مورد حمله به ۵۲ هدف راهبردی و فرهنگی بسیار دردآور است، زیرا نشان می‌دهد ما در جبهه مقابل جمهوری اسلامی هم با کسی روبرو هستیم که به جای تهدید زیرساخت‌های نظامی و جنگی طرف مقابل خود، هدف‌های فرهنگی را تهدید می‌کند. البته در همینجا می‌توان امیدوار بود که او با هدف منحرف کردن رهبران جمهوری اسلامی از هدف‌های اصلی خود این بلوف را زده باشد.
به هر رو، حتی اگر بسیار خوش بین باشیم و مثل همیشه باور کنیم که هنوز هم هیچیک از طرفین خواستار واقعی جنگ نیستند و تنها در یک پوکر سیاسی بلوف می‌زنند تا حریف دست خود را رو کند، باز هم تردیدی نیست که "ترس از جنگ" می‌تواند برای مدتی طولانی بر ایران سایه بیافکند.
تجربه ۴۰ سال گذشته نشان داده است که طبقه حاکمه در ایران همواره هنگامی که با یک خطر خارجی روبرو شده، توانسته است نه تنها در داخل کشور سکوت گورستانی برقرار کند، بلکه بخش بزرگی از مردم را، حتی اگر مخالفش باشند، به بازی بگیرد. رژیمی که تمام وجاهت قانونی خود را به خاطر سرکوب خونین معترضان در ناآرامی‌های ۱۰ سال گذشته باخته است، می‌تواند در سایه همین ترس، بار دیگر انتخاباتی به ظاهر "شکوهمند" برگزار کند و یکی از نامزدهای خود را، نه به خاطر حل مشکلات مردم، بلکه تنها به خاطر اعاده وجاهت بین المللی به نهاد ریاست جمهوری برساند تا چهار یا هشت سال بعد مثل پیشینیان خود بگویند که "می خواستیم، اما نگذاشتند".

مسئولیت بزرگ رسانه‌ها

به فرض آن که بازی چنان باشد که گفته شد، این پرسش پیش می‌آید که برای جلوگیری از جنگی که می‌تواند به بهای نابودی همه زیرساخت‌های کشور تمام شود، چه می‌توان کرد؟ و اگر جنگی در نگرفت، اما حکومت با تمام دستگاه‌های تبلیغاتی خود به ترس از جنگ دامن زد، برای مردم خلع سلاح شده ایران چه باید کرد که به دام این فریب بزرگ نیافتند؟
در اینجا رسانه‌های فارسی زبان خارج از کشور که در ایران اکثریت مردم را در حوزه مخاطبان شبانه روزی خود دارند، نقشی بسیار پراهمیت دارند. این رسانه‌ها، در روزها و هفته‌های آینده باید با فاصله گرفتن از جو حاکم بر ایران و پایان دادن به بحث بیهوده طرفداران و مخالفان قتل سلیمانی، روی تلاش هائی تمرکز کنند که در عرصه بین المللی برای جلوگیری از جنگ آغاز شده است.
ما چه موافق و چه مخالف قتل فرمانده لشگر قدس سپاه پاسداران بوده باشیم، از ادامه تمرکز روی سلیمانی دیگر هیچ سودی نصیب مردم ایران نمی‌کنیم، بلکه آن‌ها را خواسته یا ناخواسته روانه زمین بازی حکومتی می‌کنیم که جنگ یا گسترش ترس از جنگ را به نقع خود می‌داند و در سال‌های اخیر هم بی وقفه با تلاش‌های صلح طلبانه در ایران سر ستیز داشته است.
ایران، امروز بیش از هر چیز نیازمند یک جنبش صلح قدرتمند است. جنبش صلحی همگانی و فراگیر که هیچ چارچوب ایدئولوژیکی نداشته باشد و در عین حال جنبه دوگانه ملی و بین المللی به خود بگیرد. برای ایجاد و گسترش چنین جنبشی در داخل و خارج از کشور، رسانه‌های فارسی زبان نقش بسیار مهمی ایفا می‌کنند.
اکنون، نه تنها ایرانیان نگران بروز یک جنگ خانمانسوز میان ایران و آمریکا هستند، بلکه سران همه کشورهای اروپائی، روسیه و شرق دور و بیش از آن‌ها رهبران کشورهای نفت خیز حوزه خلیج فارس و عراق و افغانستان و ترکیه، به خاطر جلوگیری از تصادم بزرگی که می‌تواند تامین بیش از ۴۰ درصد سوخت جهان را برای سال‌های متمادی به خطر بیاندازد، به تکاپو افتاده‌اند. دوربین‌های شبکه‌های تلویزیونی، میکروفون‌های رادیوها و قلم روزنامه نگاران، با تمرکز بر این تکاپوها است که می‌توانند صدای "صلح طلبی" را در ایران و جهان طنین افکن کنند و اجازه ندهند که حکومتی سرکوبگر، در سایه ترس از جنگ، مردمی را که در ایران به گروگان گرفته است، برای تحقق هدف‌های غیرانسانی خود به بازی بگیرد.
برای نجات ایران، در این لحظات حساس و بسیار خطرناک، رسانه‌ها بزرگترین وظیفه را دارند. وظیقه‌ای که اگر در انجام آن کوتاهی کنند، پاسخگوی تاریخ خواهند شد. مدیران رسانه‌ها، در زمینه تبیین این سیاست، به طور طبیعی وظیفه بالاتری دارند. این آن‌ها هستند که باید مراقب باشند تقویت جنبش صلح به مسیر انحرافی مظلوم نمائی رژیمی منتهی نشود که اگر نه بیشتر از آمریکا، به اندازه آن مسئول تبدیل خاورمیانه به یک بشکه باروت همیشه آماده انفجار است.
مدیران رسانه‌های فارسی زبان خارج از کشور نباید فراموش کنند که جمهوری اسلامی امروز یا فردا رفتنی است، اما اگر بتواند ایران را به کام جنگ بکشاند، بازمانده هستی و جان ملت ایران را نیز با خود خواهد برد.
مسئولیت سنگین و تاریخی خود را فراموش نکنیم.



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy