قتل غیرمنتظره قاسم سلیمانی، فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی توسط ارتش آمریکا و مراسم بزرگداشت کمنظیری که به منظور تجلیل و سوگواری او در سراسر کشور برنامهریزی و حداقل تا «چهلم» او به اجرا گذاشته خواهد شد، ممکن است توجه عموم را از اوضاع اسفناک حاکم بر زندگی روزمره مردم عادی در ایران که حاکی از ادامه و تشدید اجتنابناپذیر شرایط بد اقتصادی در سال ۲۰۲۰ است دور نگهدارد (گرچه «آب و تاب» این تلاش اینک به لحاظ عواقب حمله موشکی به هواییمائی مسافربری اوکراین تا حدود زیادی کاهش یافته است).
قاسم سلیمانی، چهرهای استثنائی که هم مورد تائید و مهر بسیاری از یکسو و ترس و تنفر تعدادی دیگر از سوی دیگر در ایران و منطقه بوده است، بی شک تنها چهره حکومتی بعد از شخص آیت الله خمینی است که در ۴۰ سال گذشته، به نوعی از همان میزان محبوبیتی که در گذشته به بنیانگذار جمهوری اسلامی منحصر میشد، برخوردار بوده است.
علیرغم تمام شعارهای داغ و تحریک آمیزی که در سوگ سردار سلیمانی از سوی مقامات مختلف در جمهوری اسلامی به زبان آمد، مرگ او در زمانی صورت گرفته که هرنوع اقدام تلافی جویانه همراه با قیمت فوق العاده سنگینی برای نظام ورشکستهای خواهد بود که همچنان درگیر مقابله با ناآرامیهای گستردهای است که تودههای مردم را در آبانماه گذشته به علت تشدید اوضاع بد معیشتی ناشی از تحریمهای اقتصادی آمریکا، به اعتراض در خیابانها کشاند و حد اقل چند صد نفر قربانی بر جای گذاشت.
اگرچه حاکمیت در تهران ابزار و گزینههای بالقوه زیادی برای اجرای اقدامات انتقام جویانه دارد ولی به خوبی نیز میداند که هر اقدام انتقامی که موجب تشدید بحران کنونی گردد، کشور را قطعا به سوی یک درگیری پر خطر با دشمنی قوی میبرد که امکان شکست دادن آن را ندارد.
نهایتا، عکس العمل ایران با پرتاب ۱۵ موشک بالیستیکی که با اطلاع قبلی به چند رابط بین المللی و بویژه دولت عراق، به سوی دو پایگاه نظامی آمریکا در عراق صورت گرفت باعث خسارات جدی و نیازمند به عکس العمل متقابل نشد و شرایطی را فراهم آورد تا حاکمیت بتواند با نوعی حفظ ظاهر که همراه با ادعاهای عاری از حقیقت بود، زمینه را برای کم کردن تنش و پایان دادن به بحران خطرناکی که میتوانست از دست خارج شود و موجودیتش را به مخاطره بیاندازد، فراهم سازد.
ترور سلیمانی اگرچه در کوتاه مدت احساسات عامه پسند و افکار عمومی را به نفع حاکمیت وعلیه آمریکا تقویت خواهد کرد، ولی با انتخابات پیش روی مجلس که قرار است در تاریخ دوم اسفندماه جاری برگزار گردد، بی شک قتل چنین چهره نمادینی، فرصت مناسبی را برای دستگاههای دولتی به منظور دستکاری و تحریک افکار عمومی با هدف تشویق بیشتر مردم برای مشارکت در پروسه انتخاباتی را مهیا خواهد کرد.
البته نباید فراموش کرد که قبلا پیش بینی بیشتر تحلیلگران بر این مبنا استوار بود که به علت خشم گسترده مردم و سرخوردگی کامل آنها از دولت روحانی از یکسو و تمام منتقدان او ازاصولگرایان گرفته تا دیگر نیروهای تمامیت خواه از سوی دیگر که انتظار میرود کنترل مجلس بعدی را به دست گیرند، انتخابات مجلس با کمترین میزان مشارکت مردم برگزار گردد.
تاخیر در دیپلماسی؟
حوادث مختلفی که در هفتههای اخیر با قتل سلیمانی به اوج خود رسید، شاید برای اولین بار باعث ایجاد توقف در تلاشهای بی سرو صدای دیپلماتیک گردید که از سوی میانجیهای مختلف برای رسیدن به یک توافق جدید و جامع هستهای، به ویژه با ایالات متحده، در جریان بوده است. اما این واقعیت نیز قابل انکار نیست که منهای رسیدن به یک توافق کارساز دیپلماتیک در سطح منطقه و عرصه بین المللی، حتی در صورت عدم هر نوع درگیری نطامی حاکمیت با آمریکا، سال جدید میلادی اوضاع داخلی ایران را با مشکلات پیچیده تر اقتصادی همزمان با تظاهرات و ناآرامیهای بیشتر درسراسر کشور مواجه خواهد کرد. تشدید این وضعیت در زمانی است که به گفته خود رئیس جمهور، ایران در حالت جنگ قرار دارد و فشارهای مختلف باعث گردیده تا دولت، علیرغم تمام قولهای قبلیاش، از برداشتن قدمهای لازم برای رفع مشکلات عدیده مردم که از اعمال تحریمهای اقتصادی آمریکا سرچشمه میگیرد، کاملا عاجز بماند.
گرچه تحمل عمومی به سرآمده از نارسائیهای مختلف ممکن است برای مدتی کوتاه به لحاظ فضای تبلیغات کنونی به سمت نظام منحرف گردد، ولی در صورت عدم پیدایش راه حل هائی کارساز و موثر برای پایان دادن به بحران اقتصادی موجود، ناآرامیهای ماههای اخیر و تظاهرات ضد حکومتی مجددا و این بار، به احتمال زیاد، با شدت خیلی بیشتر از سر گرفته خواهد شد. همه شواهد حاکی از آن است که عوامل و مقامات منتصب اردوی رهبری که به علت وقایع اخیر در حالت «شوک» به سر میبرند ازبه کار گرفتن هر امکان موجودی که در اختیارشان باشد برای سرکوب هر نوع مخالفت درنگ نخواهند نمود. آنها همچنین بیش از هر زمان دیگر تمام هوش و حواسشان را متوجه این امر خواهند ساخت تا مانع از آن شوند که سازمانهای اطلاعاتی کشورهای متخاصم بتوانند اعتراضات عمومی را به ویژه با فقدان چهرهای مجرب و قاطع چون سلیمانی، تبدیل به ابزاری برای بهره برداری از مقاصدشان علیه نظام حاکم در ایران نمایند.
البته تمام تلاش نظام بر این خواهد بود تا با به درازا کشاندن مدت مراسم سوگواری برای سلیمانی، از محبوبیت او و احساسات مردمی به هر صورت که ممکن باشد به نفع خود استفاده نمایند و آنرا به نوعی تائید حاکمیت و سیاستهای ضد آمریکائیاش قلمداد کنند. اما به محض پایان هیجانات طراحی شده، هیچ مانور دیگری نخواهد توانست توجه مردم را از ادامه تلاش برای دستیابی به حداقل مطالبات مشروعشان منحرف سازد.
ضمنا باید در نظر داشت که تظاهرات مردمی که در آبانماه امسال با خشونت بی سابقهای سرکوب گردید، در زمانی صورت گرفت که حاکمیت با چالشهای جدی دیگری در داخل، به لحاظ شکافهای بیشتر میان رهبر و نزدیکاناش (شامل مقامات ارشد در سپاه، قوه قضائیه و برخی ارگانهای اطلاعاتی) و بسیاری دیگر از نیروهای قبلا وفادار و مطیع در صفوف اصلاح طلبان و حتی اصولگرایان نیز مواجه بوده است. گرچه مرگ سلیمانی برای مدتی کوتاه باعث ایجاد نوعی وحدت میان تمام نیروهای منتسب به هیأت حاکمه در ایران که همگی نسبت به «عملکرد جنایتکارانه آمریکا» معترضند، خواهد شد. اما با پایان دوران سوگواری، یکبار دیگر چالشهای اساسی نسبت به شیوه مدیریت خامنهای با شدت بیشتر و این بار با فقدان فرد صاحب طرفدار و قدرتمندی چون سلیمانی در کنار او، از سر گرفته خواهد شد.
همچنین باید در نظر داشت که در ماههای اخیر، تهدیدات داخلی علیه حاکمیت همزمان همراه با اعتراضات وسیع مردم در کشورهائی چون عراق و لبنان نیز روبرو بوده که در قلب آن تظاهرات، ضدیت با حضور و مداخلات جمهوری اسلامی در امور داخلی آن کشورها، نقش پر رنگی و محسوسی داشته است. مقامات جمهوری اسلامی، بویژه خود مرحوم سلیمانی، در واکنش، با این برداشت که اینگونه اقدامات و تظاهرات مردمی در این کشورها (که تاکنون فقط در عراق منجر به مرگ بیش از ۵۰۰ نفر شده) بخشی از توطئه و برنامه ریزیهای ضد ایرانی است که از سوی دشمنانی چون آمریکا، اسرائیل و عربستان سعودی به منظور مقابله با نفوذ روزافزون ایران در منطقه تدارک، تغذیه و سازمان یافته است.
با این حال، علیرغم تمام مشکلات داخلی و تمام فشارهای بین المللی که مشروعیت و حضور نظام را در منطقه به چالش کشیده است، این تصور که نظام در آستانه سقوط قرار دارد فرضیه غلطی است، بویژه با توجه به این واقعیت که امروز هیچ نیروی منسجم و سازمان یافتهای نه در داخل و نه در خارج، قادر به چالش کشیدن جدی نظام نیست. البته تشدید و ادامه هرگونه درگیری نظامی با آمریکا میتواند وضعیت کنونی را به آسانی تغییر دهد و موجودیت نظام جمهوری اسلامی را با چالشهای جدی و جدیدی مواجه سازد.
در حالیکه ترور سلیمانی اینک تبدیل به یک درگیری لفظی و نظامی بی سابقه میان ایران و آمریکا گردیده، در واقع علائمی نیز به چشم میخورد که نه تنها طرفین بلکه به خصوص دولت و مردم عراق که ناگزیر و مجبور به تحمل جنگ نیابتی میان ایران و آمریکا در خاک خود شدهاند، علاقمند به آن نیستند که اختلافات موجود از دست خارج شوند و به جنگ و خونریزی تازهای در منطقه تبدیل گردد.
جنگ یا مصالحه؟
نمیتوان این واقعیت را نادیده گرفت که علیرغم شعارهای انقلابی و آشتی ناپذیرش، آیت الله خامنهای همانطور که قبل از آغاز مذاکرات برجام در سال ۲۰۱۵ نیز مشاهده شد سرانجام در صورت لزوم، آمادگی یک «نرمش قهرمانانه» را داشته و دارد. او به خوبی میداند که چاره برای جلوگیری از انفجار داخلی در اثر بدتر شدن اوضاع اقتصادی در کشور، تا زمانیکه تحریمهای اقتصادی به کنار رانده شوند وجود ندارد و کاملا واقف است که برداشتن تحریمها تنها در پی دیالوگ و رسیدن به یک توافق قابل قبول با آمریکا قابل دسترس خواهد بود. معلوم نیست تا کی آیت الله خامنهای با اعلام خروج عملی ایران از برجام که بی شک منتج به از دست دادن حمایت دیپلماتیک اروپا در این ایام حساس خواهد شد، کماکان به مواضع جسورانه و سازش ناپذیرش ادامه خواهد داد و یا اینکه با درک واقعیات غیر قابل انکار، اجازه خواهد داد تا پروسه تدریجی «مذاکرات پشت پرده» برای رسیدن به یک توافق قابل قبول modus vivendi مجددا از سر گرفته شود. جالب اینکه در پی تمام شعارها و تبلیغات و تحریکات ضد آمریکائی روزهای اخیر که حتی با حمله محدود موشکی ایران علیه پایگاههای آمریکائی همراه بوده است، این امکان کماکان وجود دارد که میانجیهای امتحان شده و قابل اعتماد مجددا وارد عمل شوند و در راستای تشنج زدائی میان ایران و آمریکا، با تاکید بر این واقعیت که جنگ تمام عیار یا ادامه تشنج و بحران بنفع هیچکس نیست، فعالیتهای قبلیشان را از سر بگیرند. در اصل، این یک واقعیت غیر قابل انکار است که حتی در صورت بروز جنگ تمام عیار هم طرفین بالاخره به نقطهای میرسند که باید به مخاصمات پایان داد و بنوعی صلح از طریق مذاکره رسید.
اما فعلا، آیت الله خامنهای تا زمانی که مجبور به رسیدن به آن نقطه نهائی و آغاز یک پروسه جدید دیپلماتیک نشده است، بی شک همچنان با آب و تاب تمام به همان شیوههای پیشین ایدئولوژیکیاش ادامه خواهد داد؛ شیوهای که در راس آن ممانعت از هر گونه مماشات و یا نزدیکی با آمریکا به منظور تحبیب قلوب هوادارانش در سیستم حکومتی است.
نکته پایانی اینکه تمام چالش هائی که اینک حاکمیت در ایران با آنها در حال دست و پنجه نرم کردن است در اوضاع و احوالی است که مسئولین نظام بی سر و صدا درگیر یک مبارزه جدی و سرنوشت ساز برای تعیین جانشین آیت الله خامنهای بعنوان رهبر بعدی جمهوری اسلامی هستند. در این «کمپین» که مجتبی خامنهای فرزند آیت الله خامنهای، به عنوان یک کاندید جدی مطرح است، همه رقبا و حامیانشان در درجه اول سعی بر این دارند تا راه را برای حریفان خود در راستای به ثمر رساندن هر موفقیت بالقوه موثر و چشمگیر مانند رسیدن به یک توافق عملی با آمریکا، مسدود سازند.
گرچه انتظار نمیرود که بطور عادی درگیریهای مربوط به مساله جانشینی تا زمان برگزاری انتخابات پیش روی مجلس و ریاست جمهوری به مرحله حساسی برسد، ولی یکبار دیگر فقدان وجود شخصی چون سلیمانی در صحنه سیاسی ایران، بی شک کمک به هموار ساختن شرایطی میکند تا نیروهائی که دارای دیدگاههای کاملا متفاوتی با سیاست گذاران فعلی برای آینده کشورند و ضرورت تغییرات اساسی در ساختار حکومتی برایشان محرز شده است، از اقبال بیشتر و احتمالا تعیین کنندهای بهرهمند شوند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
این مقاله در سایت [زیتون] منتشر شده است
.... زیرا که از تبارِ دروغید، رضا مقصدی
ولایت دروغ، رضا فرمند