آدم موقعی اعتراض میکنه که طاقتش تموم شده؛
موقعی میآد تو خیابان و فریاد میزنه که کارت به استخونش رسیده!
در این راستا، مدت هاست که: نابرابری، بی عدالتی، بیکاری، گرانی و دستمزد ناچیز؛ طاقتِ زنان و معلمان و بازنشتگان را تموم کرده و صبرشون را به سر رسانده است. در ضمنی که دانشجویان و کارمندان و کارگران و کشاورزان نیز، کارد به استخونشان رسیده و تحملشون تموم شده است.
حکایتِ زبانزد (ضرب المثل): "گُل بود به سبزه نیز آراسته شد" در اینجا صدق میکند. این همه تباهی کافی نبود، کم آبی و ویرانی محیط زیست که زائیدهی بی کفایتی و فساد گستردهی حکومتگران؛ و ارجحیتهای نادرست و غیر ایرانیِ دولت بوده، نیز به آن اضافه شد که تقریبن (تقریباً) تمام مردم و سراسر کشور را در بر گرفته است.
حضور میلیونی یا بقولی چند صد هزار نفری مردم برای تشیع جنازهی سلیمانی در تهران، برای برخی از ما که زندگی مان را در راه برقراری عدالت، کسب آزادی و برپائی مردمسالاری گذاشتهایم، شکننده و ناگوار بود. در ضمنی که برای رژیم فقاهتی که دشمن ایران و ایرانی است، راه فراری شد از بن بست و بی آبروئی؛ و شانس و امیدی برای سرپوش گذاری روی جنایات و کشتار آبانماه.
رژیم تمام اهرمهای ثروت و قدرت را به کار گرفت تا با تشویق و تهیج احساسات مذهبی مردم، آنان را به خیابان بکشاند و کسب آبرو کند. خوشبختانه، اعتراضات گستردهی سه چهار روزِ گذشته نشان داد که حضور در تشیع جنازه، نه به احترامِ قاسم سلیمانی بود؛ و نه برای پشتیبانی از رژیم فقاهتی. بل که عکس العملی بود به تهدید احمقانه و سخنان نسنجیدهی ترامپ، که گفته بود مراکز فرهنگی ایران را بمباران خواهد کرد. این تهدید که نشانهی کم دانی، و بی توجهی ترامپ به رابطهی تنگاتنگ مردم ایران با تاریخ و فرهنگ سه هزار سالهاش میباشد؛ ملت ایران را به خشم آورد و به خیابانها کشاند. نتیجهی سخنان نسنجیدهی ترامپ، هدیهی بزرگی بود به ملاهای حاکم تا بتوانند تمرکز را از روی سرکوب وحشیانه و خونین آبانماه بردارند و روی ترور سلیمانی متمرکز نمایند.
برای درک خشم مردم، باید دانست که ما ایرانیان نه تنها به فرهنگ و تاریخ میهن مان افتخار میکنیم، بل که زرتشت را پدر معنوی مان، و کوروش را پدر تاریخی ایران میدانیم. پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک که زمانی الگویِ زندگی پدرانمان بودند، برای مان بسیار ارزشمند هستند. پاسارگاد، آرامگاه کوروش، کعبهی ایرانیان بیدار و آگاه میباشد. در ضمنی که ما ایرانیان، دانشمندان و شعرا و نُخبگان میهن مان را گنجینههای علم و دانش، انسانیت و تمدن میدانیم.
تصور نمیکنم یک ایرانی بیابید که با فردوسی و خیام و باباطاهر و حافظ و سعدی آشنا نباشد، و یا چند شعری از آنان نداند. کمتر ایرانی پیدا میکنید که به نُخبگانی مانند قائم مقام و امیرکبیر و مصدق که برای دفاع از منافع ایران در مقابل روس و انگلیس ایستادند، قدرت شاه و دربار را در حد توانائیشان کمرنگ تر کردند؛ و در این راه به شهادت رسیدند و یا تبعید و منزوی شدند، افتخار نکند. با اینکه روحانیون قرنها با جعل حقایق و و انکار واقعیتها، تلاش کردهاند که ما از اصل مان دور کنند؛ رابطهی تنگاتنگ ما، با فرهنگ و تاریخ مان، همراه با ملی گرائی و عشق به ایران؛ ما را یکپارچه و یکدست نگهداشته است.
با کمال تأسف، ما طی دو قرن گذشته، پیوسته مجبور بودهایم در سه جبهه مبارزه و مقابله کنیم: مبارزه با دشمنان خارجی،؛ و با دشمنان داخلی یعنی شاه و شیخ؛ و مقابله با "کم دانی" و خرافاتِ تودهی مردم. شاه و شیخ در اکثر موارد با هم، مستقیم یا غیر مستقیم، در محدود کردن دانش و بینش و گسترش سیستم ارباب - رعیتی؛ و امام - اُمتی؛ همکاری و تبانی داشتهاند. زیرا برای کنترل اهرمهای قدرت و ثروت، مردم میبایستی گرفتار نادانی و خرافات باشند تا به آسانی تسلیم سرنوشت و مذهب گردند. این پدیده، همراه با مقبولیت زور که در فرهنگمان جاسازی شده، مردم را گوسفندوار در اختیار شاه و شیخ قرار داده است.
طی دو سال گذشته چندین بار نوشته و گفتهام که: "خوشبختانه امروز، دوران نادانی سپری شده، و ملت ایران از خواب خرگوشی بیدار شدهاند. بخش عظیمی از هم میهنانمان از آگاهی نسبی و شناخت شرایط، برخوردار میباشند. طی چند روز گذشته، معترضین در ایران، این بیداری و آگاهی را روشن و شفاف در شعارها به نمایش گذاشتند: "مرگ بر ستمگر، چه شاه باشه چه رهبر". یک شعار دیگر ژرفا (عمق) این بیداری و آگاهی را نمایان میسازد: "اصلاحات، رفراندوم رمز فریب مردم". یعنی مردم هم دشمنان (شاه و شیخ) را شناسائی کردهاند و هم راه و روش فریبکارانهی (اصلاحات و رفراندوم) آنان را.
یک حرکت دیگری که دانشجویان دانشگاههای ایران در اعتراضات روزهای اخیر به نمایش گذاشتن، احتراز از پا گذاشتن بر پرچم آمریکا و اسرائیل بود. این حرکت را اضافه کنید به شعاری که طی دو سال گذشته چندین و چند بار تکرار شده: "دشمن ما همینجاست، دروغ میگن آمریکاست"؛ یعنی هم در شعار و هم در عمل نشان میدهند که میدانند دشمن کیست و کجاست. اهمیت این موضوع اینجاست که رژیم، چهل سال است شعارِ مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیل میدهد؛ و بجای مسئولیت پذیری با فرافکنی، همهی کاسه کوزهها را سر استکبار جهانی میشکند!؟
هم میهنان مان میدانند که آمریکا قاسم سلیمانی را ترور کرد؛ و عدهای از آنان میدانند که اسرائیل محرک و مشوق اصلیِ آمریکا در این ترور بوده است. بنابراین، احتراز دانشجویان از پا گذاشتن بر پرچم آمریکا و اسرائیل، یک دهن کجی علنی و پاسخ نه، به جمهوری اسلامی است. پرسش من از هم میهنانمان اینستکه: آیا با این پدیده هم باور هستید و میپذیرید که "دوران نادانی سپری شده، ملت ایران از خواب خرگوشی بیدار شده و بخش عظیمی از هم میهنانمان از آگاهی نسبی و شناخت شرایط، برخوردار میباشند"؟
چنانچه پاسخ مثبت باشد، باید دانست که این پدیده، ما را یک گام به هدفِ "رهائی و نجات" نزدیک تر کرده است. پس زمان آن فرارسیده که بیآموزیم برای ساختن یک جامعه سالم:
- نیاز به اهدافِ مشخص و شفاف داریم که پاسخگوی خواستهای مردم و نیازهای جامعه باشند؛
- نیاز به مسئولانی داریم که دنبال منافع شخصی نباشند، دنبال عدالت باشند.
- نیاز به راهبرانی داریم که دنبال مطرح بودن نباشند، دنبال آدم بودن باشند؛ و
- رهبرانی که با پاکی و راستی و از خود گذشتگی و بدون کوچکترین چشم داشتی گام بر میدارند.
رهائی مردم و نجات ایران در گروی حکومت مردمسالار ملی است
یعنی بر پائی
جمهوری دمکراتیک و لائیک ایران
امیرحسین لادن
دیماه ۱۳۹۸
ahladan@outlook. com
پیش نوشت: راه جوییم، راه استقلال خویش، مزدک عبدی پور
دماوند همّت، هادی خرسندی