شاید قیاس مع الفارق باشد، ولی به هر حال موقعیتی ست برای مقایسه کردن.
خیلی از ما خیلی از کلمات را می شنویم یا به کار می بریم بی آن که بدانیم پشت آن کلمه چه چیزها نهفته است.
مثلا می گوییم آزادی، ولی تا زمانی که طعم آزادی را در یک کشور آزاد نچشیم، تصور درستی از این کلمه نخواهیم داشت.
زندان هم از این نوع کلمات است. می دانیم که تعداد زیادی از عزیزان ما، به خاطر کار سیاسی در زندان محبوس هستند.
هر وقت کسی را که می شناسیم به زندان می افتد، هف هش روزی از او در نوشته های مان یاد می کنیم، ولی بر اساس طبیعت بشری، آرام آرام او را از یاد می بریم.
او اما همچنان در زندان است.
ما اگر چه از زندانی شدن او مطلع یم اما مطلقا از درد و رنجی که او می کشد خبر نداریم.
حالا در این جا به شکنجه و آزار و اینها کاری ندارم و فقط موضوع حبس را با شما در میان می گذارم.
الان چند روزی ست که شما در قرنطینه و حبس خانگی و خودخواسته به سر می برید.
شکایت ها در همین چند روز بالا گرفته و گلایه از این خانه ماندن اجباری صفحات اینترنت را پر کرده است.
زن و شوهر ها به جان هم افتاده اند و بچه های نوجوان شروع به پرخاشگری کرده اند.
حالا به برخی از زندان ها و سلول های وحشتناک حکومت نکبت که با اندازه ی دو متر در یک و نیم متر به قبر می ماند اشاره نمی کنم.
شما سلولی را در نظر بگیرید به اندازه ی سه متر در دو متر.
شما در این سلول تنها هستید؛ برای یک مدت نامعین؛ یعنی نمی دانید یک ماه دو ماه شش ماه یک سال، در این تنهایی خواهید ماند یا شما را به جایی که دو نفر دیگر باشند منتقل خواهند کرد.
شما تنها هستید. تنهای تنها. نه تلویزیونی هست، نه رادیویی، نه تلفن همراهی، نه رایانه ای، و نه کتاب و روزنامه ای. «کارشناسان» پرونده ی شما خیلی که لطف کنند یک جلد قرآن یا مفاتیح الجنان در اختیارتان قرار می دهند.
شما هستید و در و دیوار این سلول. و شما حتی اجازه ی پا بیرون گذاشتن از این سلول ندارید چه برسد به پارک سر محل رفتن و هوا خوردن.
و شما که امروز در منزل خود با تمام وسایل ارتباطی با تمام مشغولیت های موجود در کنار عزیزان تان هستید، و هر وقت هم بخواهید می توانید بیرون بروید، در حال رنج کشیدن هستید.
حالا تصور کنید شما را به اتاق های عمومی زندان می برند. اتاق هایی که سیاسی و غیر سیاسی قاطی هم و در کنار هم زندگی می کنند و حبس می کشند.
شما امکانی برای انتخاب افرادی که می خواهید در کنار آن ها باشید ندارید. شما مجبورید همه جور آدمی را تحمل کنید. اصلا خلافکاران را کنار بگذارید و فکر کنید همه زندانیان، سیاسی هستند و همه هم همفکر و همنظر شما.
در میان این ها آدم هایی هستند که تحمل یک لحظه ی آن ها هم برای شما دشوار است. شما از خیلی ها حال تان به هم می خورد و در وضعیت عادی حاضر نیستید پنج دقیقه همنشین شان بشوید.
در زندان اما مجبورید؛ مجبورید این ها را نه یک روز نه دو روز نه یک ماه نه یک سال بلکه سال ها تحمل کنید.
و شما که امروز در حبس خانگی کورونایی در کنار همسر و فرزند و پدر و مادر و خواهر و برادر و کسانی که جزیی از وجود شما هستند تحمل تان را از دست داده اید، شاید اندکی، و فقط اندکی، و دقیقه ای، و فقط دقیقه ای بتوانید وضع یک زندانی سیاسی را درک کنید.
کورونا خیلی از نگاه های ما به اطراف مان را تغییر داده است. شاید این تغییر نگاه در مورد زندانیان سیاسی، حُسنی باشد که این ویروس منحوس، بی آن که خود بدانیم به ما هدیه کرده باشد.