به یاد و احترام خانم هاله سحابی که در مراسم خاکسپاری پدرش در خرداد ماه 1390 جان باخت
چرا هاله؟
چرا هاله تو گامی برنداری؟
مگر زخمی تو اندر سینه داری؟
از این جمع بسیجی در لواسان
عیان شد دشمنی پرکینه داری
ربودند مُرده را از دوش یاران
چنین بی حرمتی در یاد داری؟
چرا زد ضربه ای بر پیکرِ تو
تو که خُود و زره بر تن نداری
فرو دِه دردِ خود، از خاک برخیز
اگر توش و توان در بُنیه داری
به همبندان بی تقصیر اندیش
مبادا چشم شان بر در بداری
کشیدی سختی این شامِ تاریک
دو گامی تا سحر راه داری
تو که خونِ دلی چون لاله داری
چرا رنگ و رخی پژمرده داری؟
از آن دادی که آمد از عزیزان
بدانستم که سیمرغی، سر پرواز داری
نگیرد خامُشی این شعله تو
که از مِهرِ برین سرمایه داری
نشد آگه فقیهِ بی بصیرت
چرا در قلب ملت خانه داری