روزهای گذشته فیلمی کوتاه در شبکه های مجازی پخش شد که موضوعاتی چون وضعیت بد زندانیان سیاسی، قتل نوید افکاری و ... بر آن سایه انداخت و کمتر مورد توجه قرار گرفت. نسخه کامل این فیلم که به نظر می رسد بدون اطلاع گوینده پخش شده است را در شبکه آپارات می توانید مشاهده کنید.
در فیلم بالا (لینک داده شده) جوانی به نام "علی احمدنیا" در کمال صراحت کار شرم آور خود را شرح داده و با بیان این که "... من هم خرج دارم ... پول پوشک بچه ام را چه کسی میده ..." آن را توجیه می کند. این فیلم دریچه ای از فساد رخنه کرده در فضای مجازی را بر ما می گشاید و چشم ما را برای دیدن حقایق "پشت پرده سیاسی" بازتر می کند. علی احمدنیا برای مخاطبی که گویا قصد ورود به گروه آنها را دارد شرح می دهد: " ... فضای مجازی دست ماست ... همین الان با کسانی که دارن میرن مجلس بستم. از لیست ۳۰ نفره، ۱۶ نفر دست ماست ... ما جریان سازی می کنیم. پروژه اصلی ما مجلس نیست، ریاست جمهوری است ..."
این فیلم مربوط به کدام دوره مجلس و کدام رئیس جمهور است؟
در فیلم مشخص نیست که از کدام یک از ادوار مجلس و کدام یک از انتخابات ریاست جمهوری سخن می گوید، اما وقتی می گوید: "... من خود مسوول فضای مجازی آیت الله هاشمی هستم ..." با توجه به تاریخ فوت آیت الله هاشمی در دی ماه ۱۳۵۹، بنابراین مسلما تاریخ گفتگو باید قبل از این تاریخ باشد و چون انتخابات دوره دهم مجلس شورای اسلامی در اسفند ۱۳۹۴ صورت گرفت و در حوزه انتخاباتی تهران، شمیرانات، ری و اسلامشهر، اصلاح طلبان و حامیان دولت هر سی کرسی را تصاحب کردند، لذا لیست سی نفره که در گفتگو مطرح می شود همگی نشانی از مجلس دهم دارد.
دلیل دیگر هم ارزش و قدرت خرید پول است که در آن زمان پنج میلیون تومان مبلغ قابل توجهی بود. دلیل دیگر آن که می گوید "...من برای آقای عارف دارم کار می کنم ..." پس بدون شک این گفتار مربوط به اوائل سال ۱۳۹۵ است و شروع مجلس دهم شورای اسلامی.
حالا دقت کنید که می گوید: "...پروژه اصلی ما مجلس نیست، ریاست جمهوری است ..." پس انتخابات ریاست جمهوری باید بعد از این گفتگو باشد و در این جا می رسیم به انتخابات دوره دوم ریاست جمهوری "حسن روحانی" که در خرداد ۱۳۹۶ اتفاق افتاد و همگی شاهدیم که علی رغم نارضایتی اکثر مردم از عملکرد حسن روحانی بسیاری از شهروندان از ترس انتخاب شدن کاندیدای دیگر یعنی سید ابراهیم رئیسی سراسیمه پای صندوق رای رفتند تا مطابق معمول بین "بد" و "بدتر" با انتخاب "بد" مانع از آمدن بدتر یعنی ابراهیم رئیسی شوند که نامش یادآور اعدام ها و جنایات دهه ۶۰ شمسی است.
مهمترین عامل پیروزی حسن روحانی در این دوره آن بود که همگان می دانستند که ابراهیم رئیسی نظر کرده و محبوب خامنه ای است و با انتخاب خود در حقیقت به خامنه ای نشان دادند که دیگر به افراد مورد اعتماد او علاقه ای ندارند و خود را پیروز انتخابات می دانستند. اما آیا کسی توجه کرد که حسن روحانی هم محبوب رهبر بوده و فرقی بین او و رئیسی نیست؟
شرح عکس: جمعی که ظاهرا کار رسانهای میکنند در کنار
وزیر اطلاعات وقت و در میان آنها علی احمدنیا نیز حضور دارد.
آن جنجال و هیاهو باعث ایجاد فضایی شد که گویی رای دهندگان را متقاعد ساخت که باید به حسن روحانی رای بدهند. البته ممکن است عده ای شک کنند که این فرد و گفتارش ارتباطی با حسن روحانی ندارد اما عکس زیر که این فرد را در کنار وزیر اطلاعات نشان می دهد، حجت را تمام می کند ونشان از رابطه تنگاتنگ هم منفعت بودن این فرد با اصحاب قدرت دارد. چنین افرادی در سایه حمایت حکومتیان سعی در "مدیریت اطلاعات و افکار عمومی جامعه" داشته و آن را به هر شکلی که دستور دارند هدایت می کنند.
یک نمونه از شیرینکاریهای این فرد، اعلام تغییر جنسیت محمدرضا فروتن، هنرپیشه محبوب ایرانی است که هنگام بالا گرفتن کمپین هشتگ « #نه_به_اعدام» مطرح شد و باعث جلب توجه بسیاری از جوانان کشور گردید که خوشبختانه با تکذیت فوری "فروتن" به آن خاتمه داده شد.
نمونه های بسیاری را می توان نام برد و متاسفانه این فرد تنها هم نیست، افرادی نظیر او کم نیستند که به چنین کثافتی آلوده شده اند. این فرد نه تنها وجدان حرفه ای ندارد بلکه بوئی از جوانمردی و انسانیت هم نبرده و صراحتا می گوید: " ... اگر بیائی توی ساختار ما، هزینه ای که بشه من احمدنیا قبول نمی کنم ... قبلا از تیم ما چهار نفر را در سال ۸۸ گرفتن و بردن ..." یعنی تا زمانی که فردی با این تیم کار می کند، پولی در ازای فروش قلم و وجدانش به او خواهند داد و در زمان دستگیری و یا هر نوع مشکل دیگری که ایجاد شود این گونه افراد نیست و نابود شده و کلا همه ارتباط خود را قطع می کنند.
و وقتی که صحبت از نرخ وجدان است می گوید "... من گفتم پنجاه میلیون تومان می گیرم. گفت ندارم من اصلاح طلبم. گفتم خوب پنج میلیون بده اما از همه پول گرفتم ..." البته با توجه به ارزش پول در سال ۱۳۹۴ باید به مبلغ هنگفتی دست یافته باشد و مهمتر از همه گویا "اصلاح طلب" هم هست که به آنان تخفیف هم می دهد!
در همین جا باید یادآور شوم که هستند خبرنگاران شریفی که تحت هیچ شرایطی حاضر نیستند "قلم و فکر" خود را فروخته و پا در راهی گذارند که بخشی از آن را افرادی نظیر این فرد پیموده اند.
مشکل کجاست؟
سوال اصلی آن است که مشکل ازکجا سرچشمه می گیرد؟ این فساد چگونه وارد شریف ترین صنوف شده است؟ مسلما هر پدیده اجتماعی محصول عوامل متعددی است که مهمترین آن عبارت است از:
۱) سانسور
سانسور مطبوعات و فضای بسته ای که وزارت اطلاعات و سایر نهادهای امنیتی بر نویسندگان و خبرنگاران تحمیل کرده اند بدون شک باعث پوسیدن ریشه آزادی و آزادی خواهی در این طبقه است. به یاد آوریم بهار کوتاه مطبوعاتی که تبدیل به خاطره ای دور شده.
نتیجه بهار کوتاه مدت، تعطیلی ۹۰ روزنامه و رسانه، توسط قاضی مرتضوی معروف به جلاد مطبوعات شد. اما سانسور و فشار به مطبوعت نه با دادگاه بلکه با هجوم طرفداران انقلاب به بهانه "اسلامی کردن" و پاکسازی افراد باسابقه و خوشنام مطبوعات و با دستور خمینی که گفت "بشکنید این قلم ها را" شروع شد.
هم نسلان من آن دوران سیاه را به خاطر دارند و البته دنباله آن شکستن قلم ها که امروز هم ادامه دارد منجر به راندن خبرنگاران و نویسندگان بسیاری شد که یا در زندان یا در تبعید خود خواسته قلم را شکستند و کار گل را ترجیح دادند بر فروش قلم و وجدان. به خاطر دارم دوست خبرنگاری داشتم که می گفت در یک سال چهار بار با تعطیل رسانه هایی که کار می کرده مواجه و بیکار شده است. در چنین شرایطی چه می توان کرد؟
۲) وابستگی مالی به حکومت
عامل دیگری که نتیجه غیرمستقیم عامل اول است، سوبسید پنهان و آشکارا و کمک های مالی است که به رسانه های مورد نظر حکومت پرداخت می شود. در چنین فضائی مسلما رقابت برای رسانه های مستقل سخت می شود.
حکومت با پرداخت وجوه نقدی و غیر نقدی عده ای را جیره خوار و گوش به فرمان خود کرده است. محل رقابتی برای رسانه های مستقل و خبرنگاران با وجدان باقی نمی ماند. یک رسانه با کمک های مالی حکومت می تواند سه برابر دستمزد یک رسانه مستقل پرداخت کند و طبیعی است که عده ای ناچار می شوند برای گذراندن امور به کار در چنین رسانه های پولداری تن دهند.
۳) نبود صندوق حمایت و نهادهای صنفی مستقل
هم زمان با هجوم انقلابیون وقت و شکستن قلم ها، سندیکای خبرنگاران و نویسندگان مطبوعات که با همت جمعی از خبرنگاران خوشنام و باسابقه تشکیل شده بود، تعطیل و مدتی بعد با غصب ساختمان سندیکا و صندوق کمک های مردمی، انجمن صنفی مطبوعات را راه انداختند البته این نهاد نیمه مستقل هم تحمل نشد و بعد از حوادث ۱۳۸۸ به سرنوشت سندیکای خبرنگاران مبتلا شد و پس از کشمکش های فراوان چند سال بعد انجمن صنفی بازگشایی شد.
اما باید پرسید وقتی یک رسانه توقیف و خبرنگاران و کارمندانش بیکار می شوند چه کاری از آنها بر می آید؟ چگونه از اعضای خود حمایت می کند؟ کجا صدای اعتراضی در حمایت از آزادی بیان و مخالفت با وضعیت آشفته فعلی بلند شده است؟ جز سکوت البته که خبری نیست.
۴) دادگاه مطبوعات
از همه مسخره تر به ظاهر دادگاه مطبوعات تشکیل داده اند اما ترکیب هیات منصفه و انتخاب آن به صورتی است که هموارده همان نتیجه ای بیرون می آید که صاحبان قدرت می خواهند. ضمن آن که اگر مقاله یا نوشته ای به مذاق مامورین امنیتی خوش نیاید نویسنده را به اشاعه فساد و افساد فی الارض و .... متهم و روانه بی دادگاههای انقلاب می کنند. چقدر خبرنگار و نویسنده می شناسیم که کارشان به زندان کشیده شده؟
اینها همه و همه دست به دست هم داده اند تا افرادی مانند علی احمدنیا زمینه رشد یابند و بتوانند با سایه انداختن بر رسانه ها و شبکه ها اجازه نشو و نما به افراد پاک نهاد این رشته را ندهند.
سالمسازی فضای رسانه و ریشه کن کردن فساد نهادینه شده در آن جز با اطلاع رسانی صحیح و تاباندن نور بر چهره کثیف افراد آلوده به فساد و دست های پشت پرده امکان پذیر نیست و این وظیفهای است بر عهده افراد دلسوز این حرفه که هنوز با وجدانی آگاه هرچند به سختی راه را ادامه داده و مایل نیستند به چنین آلودگی هایی تن دهند.
منبع: کانال رسمی شیرین عبادی
https://t.me/shirinebadiofficial
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* «بشکنید این قلمها را» - صحیفه خمینی، جلد ششم