نمیدانم که آیا این پیام و پیشنهاد، نیاز به پاسخی دارد یا ندارد؟ آنچه میدانیم اینستکه هر از گاهی، آقا رضا، پیامی میفرستند، بیانیه یا پیشنهادی میدهند. هشت سال پیش، چندی پس از آنکه مهدی کروبی از زتدان پیام فرستاد که: "این حکومت دیگر نه جمهوری است و نه اسلامی"، و مشاورش، طیِ چندین مصاحبه، نیاز به تشکیل کنگره ملی را برای برقراری رفراندوم اعلام کرد؛ رضا پهلوی کنگره ملی خود را پیشنهاد کرد و تشکیل داد.
با کمال تأسف این تشکل مانند دیگر تشکلهای چهار دههی گذشتهی آپوزیسیون؛ و مانند تمام پیامها و پیشنهادهای رضا پهلوی، نافرجام ماند. کنگرهی ملیِ رضا پهلوی، پس از چند دیدار و گفتگو؛ گرفتار کشمکشهای درون گروهی گردید و آرام آرام از هم گسیخت و پایان گرفت. پس از مدتی "آبها از آسیاب افتاد" و ماجرا از یادها رفت!
برای یادآوری، چند فقره از این نوع پیامها و درخواستها و پیشنهادهای رضا پهلوی را، از نوشتهای که ۱۴ ماه پیش منتشر کردم، مرور میکنیم:
پس از ناکامی و شکست کنگره ملی؛
- فَرَشگَرد، بر پا شد.
گروهی در نشستی با رضا پهلوی، به نام شبکهی فَرَشگَرد، اعلام موجودیت کرد. آنها میگویند چهل تن هستند، و شاهزاده رضا پهلوی برایشان نقش محوری دارند. شعارشان نیز همان شعار نظام خودکامهی آریامهری است: مبارزه با "ارتجاع سرخ و سیاه". جالب است که این گمراهان، نه تنها چیزی از گذشته نیآموختهاند و در رفع مشکلات آن رژیمِ شکست خورده، بر پا نخواستهاند، بلکه با این باور که "همه چیز" در حکومت شاه "کامل و درست" بود، و رژیم شاه نه کوچکترین مشکلی داشت و نه هیچ کم و کسری؛ "بجز مردمی نمک نشناس" که خوشی زده بود زیر دلشان؛ - وارد صحنه مبارزه شعاری شدند!؟
فَرَشگرد یعنی بازسازی، بازگشت به گذشته!؟
- کنفرانس ورشو (شلبی سازی)، برنامه یِ دولت ترامپ، جنگ طلبان آمریکا، و تندروهای اسرائیل بود. هدف از بر پائیِ کنفرانس ورشو، از یکسو نمایشِ توانمندی مثلث اسرائیل-آمریکا و کشورهای سنّی؛ و از سوی دیگر، تشکیل جبههای مشترک با مشروعیت بین المللی برای مقابله با جمهوری اسلامی بود.
سلطنت طلبها و طرفداران رضا پهلوی که طیِ ۴۰ سال گذشته، کنفرانس گوآته لوپ را نفرین میکردند؛ با کله شیرجه رفتند تویِ کنفرانس ورشو! همان کسانی که به کارتر و ژیسکار و سالیوان و هویزر فهش میدادند، با تمام توان زیر پرچم اسرائیل و برای پولهای عربستان سینه زدند، و دستهای رئیس جمهورِ کم دان و خود شیفتهی آمریکا را برای تَبَرُک به چشمهایشان مالیدند!؟ انگار بوی مقام و منصب و منافع شخصی، کور و کر و خرشان کرده بود!؟
سپس پروژه قنوس سر بلند کرد!
- ققنوس پرندهای افسانهای است که قرنها زندگی میکند، سپس دست به خودسوزی میزند، و از میان خاکستر دوباره سر در میآورد. انتخاب نام ققنوس، جالب است، زیرا بی شباهت به سلطنت هایِ دیکتاتوری، خودکامه و فردی در مینهمان نیست. حکومت هائی که مانند ققنوس قرنها، همه چیز را در اختیار داشتند تا در پایان، خودکامگی و مطلق گرائی، نابودیشان را رقم زد. تنها ارمغانشان برای ایران و ایرانی نیز، همان خاکستری است که از ققنوس بجا میماند، یعنی کشوری عقب مانده، ملتی درمانده و فرهنگی آسیب دیده!
پروژهی ققنوس، از آغاز، با یک تضاد و دوگانگی شدید روبرو بود: نخست، جلسهی رسمی و معرفی سازمان از طرف رضا پهلوی انجام گرفت. رئیس پروژه ضمن صحبتهایش گفت: ما یک سازمان "علمیِ مستقل" هستیم. ولی در پاسخ به این پرسش که رابطه شما با رضا پهلوی چیست؟ گفت: شاهزاده رضا پهلوی مبتکر ققنوساند، *سرچشمهی این برنامه هستند، و سالهای سال به این فکر بودند.... در ادامه میگوید ما همیشه از رهنمودهای ایشان بهره مند خواهیم بود!! باید از این عُلمای مستقل پرسید، رضا پهلوی چه تخصصی دارد که دانشمندان و متخصصین ایرانی باید همیشه از رهنمودهای ایشان بهره مند شوند؟!
پشتیبانی از شورای مدیریت گذار
رضا پهلوی، حتی از شورای مدیریت گذار، با فرستادن پیامی پشتیبانی کرد و گفت: "بسیاری از مردم از من میپرسند که آیا اپوزیسیون برای نجات مملکت متحد خواهد شد؟ من فکر میکنم چنین اقداماتی (شورای مدیریت گذار) گامی است مثبت در جواب دادن به این سوال". این پشتیبانی، نیم بند است ولی پشتیبانی است.
لیست پیامها و بیانیهها و پبشنهادها، بلند و طولانی است ولی نتیجهی تمامی آنها، ناکامی و شکست و در پایان، فراموشی بوده است. رضا پهلوی، بدونِ بازبینی و بررسیِ این ناکامیها و شکستها، بار دیگر، از گروههای سیاسی دموکراسی خواه خواسته: "با کنار گذاشتن اختلافات" برای "گذار از جمهوری اسلامی" متحد شوند. این پیشنهاد، متین و مقبول و منطقی است، ولی کاری از پیش نخواهد برد! زیرا پشتیبانان رضا پهلوی، مانند بقیهی فرقه گراهای یک بُعدی (چپ و راست)، کم دان و انعطاف ناپذیر هستند. آنها بجای گفتگوی آگاهانه، مستند و منطقی، مانند رهبر و مرشد بی مُخشان (شعبان تاج بخش)، با توهین و تهمت و فهاشی رفتار میکنند!؟
پرسشی که برای رضا پهلوی مطرح است: چنانچه شما قادر نیستی و نمیتوانی "پشتیبانانِ خودت" را متحد کنی، چگونه میخواهی گروههای سیاسی (با دیدهای گوناگون) را همراه و همگام نمائی؟ پشتیبانان شما، با الهام از سخنان و نوشتههای جنابعالی، هنوز تکلیف خود را با انقلاب مردمی ۵۷ مشخص نکردهاند! هنوز میلیونها ایرانی را که برای استقلال ایران، عدالت اجتماعی و آزادی سیاسی بر پا خواستند، زیر پرسش میبرند و دشمن میخوانند.
برای مثال یکی از این گمراهانِ کم دان مینویسد: ۵۷ تیون، این پسران لبوفروش، این فسیلهای سیاسی،...!؟ خُب، با چنین دیدِ مغرضانه و یک بُعدی، و بر این پایه و اساس، چگونه میخواهید اتحاد بوجود بیآورید؟ با کوچک کردن و تو سرِ مردم زدن و به آنان به خاطر شغلشان (لبوفروش، نظافتچیِ طویله) توهین کردن؛ با جعل واقعیتها و وارونه نشان دادن و تمسخرِ باورها (استقلال، عدالت اجتماعی و آزادی سیاسی)؛ و با تهاجم به هم میهنان مان، تنها بخاطر کهنسال بودن؛ میخواهید اتحاد و اتفاق بوجود بیآورید؟! یا منظور و هدف اصلیتان: "حذفِ دگراندیشان" است و بس؟ این نوع اندیشه، اوجِ کم دانی و تبعیض گرائی است. تمام شغلهای مورد نیاز مردم و جامعه، و همهی کسانی که برای امرار معاش، تلاش میکنند را باید محترم شمرد.
تعدادِ قابل توجهی از اشخاصی که در انقلاب شرکت داشتند، کسانی بودند که از مشکلات میهن مان، آگاهی داشتند و بجای بی تفاوتی و تماشاچی بودن، بپاخواستند و برای نجات کشورشان تلاش کردند. این بهترین نشانهی شعور و شهامت آنها است. اینکه انقلاب از سویِ آخوندها غصب شد، به کژراههی مذهب کشیده شد و به چاه فقاهت، سقوط کرد؛ ربطی به درستی و حقّانیتِ انقلاب ندارد. در ضمنی که پس از گذشت ۴۲ سال، اکثریت این هم میهنان در حدود هفتاد سال سن دارند. در کشورهای پیشرفته، از دانش و بینش اشخاص سالخورده را گرامی میدارند و برای آموزش و تربیت نو جوانان بهره برداری میکنند. این نوع اشخاص را برای کارهای مهمِ مملکتی، به مشورت میطلبند و از آگاهی و تجربیات آنان بهره گیری میکنند. آیا فرح دیبای ۸۰ ساله را نیز فسیل میبینند و حذف میکنید؟
رضا پهلوی، هفت سال پیش در پیام نوروزی خود گفت: "سی و چهار سال از وقوع انقلاب سیاه ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ میگذرد... " در نوشتهای که در پاسخ به آم پیام منتشر کردم، پرسیدم: "آیا این انقلاب سیاه، همان انقلابی است که میلیونها ایرانی برعلیه خودکامگی رژیم، نابرابری در مقابل قانون و فقدان عدالت اجتماعی؛ ماهها در اعتصابات و اعتراضات سراسری شرکت کردند، کتک خوردند، زخمی و بازداشت شدند و تعدادی نیز به شهادت رسیدند؟
یا این انقلاب سیاه، زمانی است که محمد رضا شاه، خطاب به ملت ایران، اذعان کرد که "من صدای انقلاب شما را شنیدم"؟ شاه گفت: "من آگاهم که بنام جلوگیری از آشوب و هرج و مرج این امکان وجود دارد که اشتباهات گذشته و فشار اختناق تکرار شود. من آگاهم که ممکن است... بنام مصالح و پیشرفت مملکت... سازش نا مقدس فساد مالی و فساد سیاسی تکرار شود و اما من بنام پادشاه شما که سوگند خوردهام که تمامیت ارضی مملکت، وحدت ملی و مذهب شیعه اثنی عشری را حفظ کنم، بار دیگر در برابر ملت ایران سوگند خود را تکرار میکنم و متعهد میشوم که خطاهای گذشته هرگز تکرار نشود،... بلکه خطاها از هر جهت نیز جبران گردد. متعهد میشوم که پس از برقراری نظم و آرامش در اسرع وقت یک دولت ملی برای آزادیهای اساسی و انجام انتخابات آزاد، تعیین شود تا قانون اساسی که خونبهای انقلاب مشروطیت است بصورت کامل به مرحله اجرا در آید، من نیز پیام انقلاب شما ملت ایران را شنیدم. "
آقای رضا پهلوی، شما در این پیام نوروزی گفتید: "من همبستگی میان هموطنانم را کلید رهایی ایران میدانم، باور من این است که استقرار حکومت مردم و قانون و شایسته سالاری ملت در گرو و تاکید بریک تفاهم ملی امکان پذیر است. "
سخنان زیبائی که هیچگاه از حدّ "حرف" پیشتر نرفت!؟ پس از سالها پیام و بیانیه و تکرارِ مکرراتِ بی نتیجه، فکر نمیکنید که شاید باید راهِ دیگری را انتخاب کنید؟ منظور این نوشتار تنها "ذکر مصیبت نیست"، همراه با پیشنهادی است، در مورد "چه باید کرد؟ "
چنانچه به سخنانتان در مورد اتحاد و همبستگی باور دارید، چنانچه نجات ایران برایتان ارزش و اهمیت دارد، باید اتحاد و اتفاق را از پشتیبانان خودتان آغاز کنید. برای انجام موفقیت آمیز چنین کاری، باید تکلیف خودتان را با برخی از واقعیتهای تاریخی میهنمان، مشخص کنید. حقایق مستند را بپذیرید و به زبان بیآورید تا بتوانید از اعتبار سیاسی و وجههی ملی برخوردار شوید.
مولانا کردار آدمیان را گواه باور ایشان میشمارد نه گفتار، که لاف و گزاف بیهوده تواند بود.
با تلاش برای رهائی مردم و نجات ایران
امیرحسین لادن
چهارشنبه ۹ مهرماه ۱۳۹۹
ahladan@outlook. com
مقاله "فَرَشگَرد، کنفرانس ورشو، و پروژهی ققنوس"، نگارنده
*سرچشمهی این برنامه هستند، - این جمله مرا به یاد گفته شاه در جلسهی هیئت دولت میاندازد که گفت: "من سرچشمهی تمام قدرت در کشور هستم".
مقاله "رژیم فقاهتی یا بازگشت به رژیم سلطنتی؟! "، نگارنده