به لطف دوست نازنینى کتاب تازه منتشر شدهاى از تهران بهدستم رسید که سخت چشمانتظارش بودم: "اخبار عارف قزوینى در مطبوعات از دوره قاجار تا عصر حاضر" به کوشش مهدى نورمحمدى.
دوستانى که با نوشتههاى من آشنایند مىدانند که پیش از این چندین مطلب در مورد عارف قزوینى، این عاشق دلسوختهى وطن، نوشتهام. نمایشنامهاى هم در رابطه با او و ایرج میرزا و کلنل پسیان با عنوان "اُپرتِ عارف و کلنل" نوشتهام که گرچه شانس اجرایش را نیافتم اما چهارسال پیش به همتِ "انتشارات فروغ" منتشرش کردم.
خط داستانى نمایشنامهام در ارتباط با پرآوازهترین کنسرت عارف در "گراند هتل" تهران است که "کنسرت جمهورى" نام دارد. نمایش با هجوم پلیس به یک قهوهخانه در همدان در سال ۱۳۱۰ شمسى و دستگیرى فتحعلی، قهوهچى جوان، و شکستن گرامافون او آغاز میشود. جرم قهوهچی پخش سرودِ "مارش جمهورى" ساختهی عارف قزوینى با صداى قمرالملوک وزیرى است؛ سرودى که اول بار، هشت سال پیش از آن، توسط خودِ عارف در "کنسرت جمهورى" اجرا شده بود.
در طول نمایش درمىیابیم که مارش جمهورى که پخش آن پنجسال پس از تاجگذارى رضاشاه ممنوع اعلام شد، بهخواست خود او در سال ۱۳۰۲ شمسى توسط عارف ساخته شده بود، وقتى که رضاخان به عنوان سردارسپه طرفدار پرقدرت جمهورىخواهى بود!
بخشی از تابلوی سیویکم، مرتبط با تنها دیدار عارف قزوینى با سردارسپه، را از متن نمایشنامهى خودم در اینجا مىآورم با این توضیح که جریان این دیدار تاریخی را بر مبنای "خاطرات عارف بهقلم خودش" نوشتهام.
کاخ سعدآباد
(پائیز ۱۳۰۲)
[پلاتفرم ۳] شش تن از بازیگران به همراه عارف جوان و ناصرالاسلام در صحنهاند. رضاخان وارد مىشود و بیاعتناء به جملات تملقآمیز مقامات، یکی یکی را از نظر میگذراند تا به عارف که چون وصله ناجوری در کنار ناصرالاسلام ایستاده میرسد. ناصرالاسلام و عارف تعظیم کوتاهی میکنند و رضاخان نگاهی به سراپای عارف میاندازد و بیآنکه به سلامشان پاسخی بدهد به راهش ادامه میدهد. تا پایان صف مدعوین میرود و در بازگشت جلو ناصرالاسلام میایستد.
رضاخان:
ایشان کی هستن؟
ناصرالاسلام:
حضرت اشرف، ایشان عارف قزوینی هستند که فرموده بودید شرفیاب شوند.
رضاخان:
دیدم یک همچو هیکلی اینجا ندیده بودم!
رضاخان به عارف و ناصرالاسلام اشاره میکند کنارش روی نیمکتی بنشینند. ناصرالاسلام یک طرف و عارف در طرف دیگر سردار سپه مینشینند.
رضاخان:
بار اولتان است در چنین جمعی حاضرین؟
عارف:
خیر قربان. ولی بار اول است در خدمت حضرت اشرف هستم. البته اگر تا کنون تقاضای شرفیابی نکردم نخواستهام بیعقیده و به صورت ظاهرسازی آمده باشم. ولی حالا که آمدهام با دلی مملو از محبت، عظمت شما را برای عظمت ایران از خدای جهان خواستارم.
رضاخان به نشانهی امید به خداوند به آرامی سری به سوی آسمان میگرداند.
رضاخان:
چند شب پیش در مدرسه نظام اُپِرتی دیدم که سلطان ابراهیمخانِ موزیک، ترتیب داده بود و به صحنهی تماشاگاه گذاشته بود. من گفتم خوب است عارف را خواسته این کار را از او بخواهیم.
رضاخان بیآنکه منتظر پاسخ عارف شود به ناصرالاسلام رو میکند.
رضاخان:
حالا باید یک منزلی در مدرسه نظام یا قزاقخانه برای عارف ترتیب دهید. به صاحب منصبها میسپرم هرچه لازم داشته فراهم کنند تا ایشان مشغول ساختن اُپرت شوند. یکی از مظاهر ترقیات اروپا همین تاتر و اپرا و اپرت است.
عارف:
حضرت اشرف، همین قدر اجازه میخواهم در این خصوص فکری کرده، بعد برای اطاعتِ اوامر حاضر خواهم بود.
اتاق عارف [ادامه]
[پلاتفرم ۲] با فروکش کردن نور در پلاتفرم ۳، نور پلاتفرم ۲ که نیمه تاریک بود مجددا روشن میشود.
عارف تا تاریک شدن پلاتفرم ۳خیره به صحنه نگاه میکند. سپس از جا برمیخزد و بیتوجه به فتحعلی که همچنان پشت میز نشسته به سوی در راه میافتد. در جلو در، لَختی صبر میکند تا پلاتفرم ۳ از بازیگران خالی و نور آن روشن میشود. عارف تا زیر درخت پیش میآید و گوئی دارد فقط با خودش حرف میزند خاطره شب بعد از دیدار با رضاخان را به زبان میآورد:
عارف:
آن شب تا چهار از نیمه شب رفته، بیدارخوابی کشیدم. وقتی اولین رگهی نور به سرشاخهی درخت انارِ خانه افتاد به خودم گفتم حالا که اساتید شعرای ایران تو را شاعر نمیدانند برای موسیقیدانی و آهنگ سازی تو که بازی نمیتوانند درآورند. مگر نگفتی: "تو شاعر نیستی تصنیف سازی!؟ " خوش گفتی! حالا که در تصنیف سازیِ تو انکار ندارند، پس "سکه تو زَن تا دگران کم زنند! "
سالن گراند هتل
[پلاتفرم ۱] گروه موزیک پیش درآمد را مىنوازد و عارف جوان مارش جمهوری را میخواند.
عارف:
(آواز)
سلطنت کورفت، گو رو
نام جمهورى است ازنو
دور باید شــد ز اوهام
بایدى برچیدن این دام...
اتاق عارف
[پلاتفرم ۲]
عارف:
مثل نمایشات قبلی این نمایش هم با شکوه هرچه تمامتر برگزار شد. قریب سه هزار تومان بلیت به فروش رفت. از موجودی، هفتصد هشتصد تومان خرج عکسهای سردار سپه و چراغهای الکتریک اطراف آن شد. نزدیک به هزار تومان نقد و نسیه هم برای من ماند که بازار همیشه کساد من آبرو و رونقی از نو یافت. بعد یک عده وقت پیدا کرده گفتند عارف این کار را به طرفداری سیدضیاء و دشمنی با شما کرد. دیگر از آن به بعد اسم مرا با هزار زادالمعاد، قرآن و چکمه و شمشیر پیش سردار سپه نمیشد برد.
بدبخت اگر مسجد آدینـه بسـازد
یا سقف فرود آید و یا قبله کج آید!
فتحعلى:
و این همانوقت بود که روحانیون و بسیارى از دموکراتها با جمهورى مخالفت کردند.
عارف:
بله، دقیقا.
جمهوریت به هنّ و هن رفت
ســردارسپه به رودهن رفت!
بعد وقتى راى ایشان هم از جمهورى برگشت پشت من یک بار دیگر خالى شد. روز تاجگذارى اعلیحضرت از پایتخت رفتم مبادا توقعى از من داشته باشند؛ توقع شعرى، تصنیفى.
چو دیدم چنین است، با حال زار
به سوی در و دشـت کردم فرار!
*
براى من که سالها سعی کردهام این صحنههای ثبت ناشده در تصویر را از طریق توصیفشان در کتابها در ذهنم مجسم کنم دیدن گراور آگهىهاى مربوط به این کنسرت استثنائی و بازتاب آن در مطبوعات آن دوران، سخت چشمگیرند و سپاسم را از زحمتى که آن دوست مهربان براى تهیه و ارسال کتاب کشیده دو چندان مىکند.
یک نمونه از اعلانها که عکسش را در کنار جلد کتاب آوردهام، و چند جمله از بارتابِ "کنسرت جمهوری" را بازنویسی میکنم تا تصوری از این مجموعهی ارزشمند داشته باشید. زبان به کار رفته در این نوشتهها به اندازهی محتوای آنان برایم جذابند.
یک نمونه از اعلانات از روزنامه ستاره ایران - ۱۲ اسفند ۱۳۰۲
"کنسرت جمهوری
میل طبیعی و تمایل فکری شاعر حساس ملی ما آقای عارف به اصول جمهوری و اصرار مبرمانه جمعی از آزادیخواهان و دوستان معظمله، ایشان را به سرودن دو غزل و یک سرود هیجانانگیزی وادار نموده است.
این اشعار احساسپرور، از غیظ و کینه ملی نسبت به دودمان قاجاریه و از افکار عمومی نسبت به اصول جمهوریت سیراب است.
این کنسرت در شب چهارشنبه ۲۲ حوت در سالون گراند هتل داده میشود.
هیئت مدیره نمایش" ص ۱۸۶
این هم چند جمله از بازتاب اجرای "کنسرت جمهوری" در روزنامههای آن زمان:
"کثرت ازدحام و جمعیت خوشبختانه مبرهن نمود که مرام جمهوریطلبانه متفکرین و مصلحین اوضاع مملکت توقفپذیر نیست...
ناله عارف، آن شاعر حساس و مظهر عواطف ملی در میان نغمههای دلکش و با موافقت نوازندگان، با هلهله و شادی بینظیری تلقی گشت... " ص ۱۹۲
"سرود جمهوری حضرت عارف که با قدرت مضراب مرتضی خان [نی داوود] توام میشد جمعیت حاضر در سالون را تکان میداد که بعضی از شدت غیظ نسبت به سلطنت سلسله آغامحمدخان بیاختیار گریه کرده و...
یکی از مسائل جالب توجه این کنسرت موضوع نظم و ترتیب بود که در ایران سابقه نداشت که جمعیتی با آن غلیان و تهییجات عمومی بتواند با آن آرامش اداره بشود". ص ۱۹۳
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
برگرفته از [سایت عصرنو]، از دور بر آتش، گاهنوشتهای رضا علامهزاده