بدبختانه حکومت اسلامی ایران تنها سیاست و مملکتداری را به لجن نکشیده و کشورداری و طرز حکومت و مراتب اداری را به قهقرا نبرده است، بل زبان شیرین فارسی یادگار فردوسی، سعدی، حافظ و دیگر اساتید گذشته و حال ادبیات ایران را نیز اندک اندک در اثر بی توجهی و عدم وجود افراد دلسوز در میان مدرسین فارسی، و عدم احساس مسئولیّت آنان به فضاحت کشانده است.
من در ایران نیستم و از وضع تدریس دبیران و آموزگاران زبان پارسی آگاهی چندانی ندارم و حتی نمیدانم که به طور مثال دبیران فیزیک و یا شیمی و طبیعی چه اندازاه به ادبیات فارسی و مفهوم سخنی که در توصیف دانش خویش بیان میکنند واقفند و تدریس و گفتارشان در سر کلاس به چه نحو است و چه اندازه در ادای درست واژههای فارسی برای شرح و توصیف دانشهای تجربی دقت و مراقبت میکنند. اما توقع من از دبیران لیسانس ادبیات فارسی است که مسئول تدریس و یادگیری زبان فارسی بوده و این کار خطیر به عهده آنان است. این بزرگواران گویا خود دقت زیادی در درستی و صحت کلمات ندارند و یا کمی حقوق ماهانه که واقعاً در برابر مخارج روز افزون مبلغی ناچیز است، آنان را از مطالعه شبانه در وهله نخست و در دقت و درست گوئی و درست خوانی در مرحله بعد باز داشته و تنها برای گرفتن همان چندر قاز زنده مرگی زحمت رفتن بر سر کلاس به خود میدهند و وقت خود و دانش آموز را تلف میکنند.
خوشبختانه امروز پیشرفت دانش سبب گستردگی در بیان معلومات درونی افراد دانش آموخته شده و آنان به هر وسیله از قبیل: فیس بوک، اینترنت،ای میل و سایر وسائل ارتباطی میخواهند تمایل درونی و مکنونات خود را از راه این وسائل به آگاهی همگان برسانند. اما بدبختانه همین کار سبب میشود که دستشان رو شده و میزان فضل و دانششان را در هر زمینه به عموم بشناساند. که گاه مورد تحقیر خوانندهی آگاه میشوند. زیرا تعداد غلطهای املائی و مخصوصاً انشائی به اندازهای زیاد و چشمگیر است که این نویسنده ضمن دلسوزی برای نویسندگانی که به هر جهت و سبب خود را واجد شرایط میدانند و نوشتاری پخش میکنند، میسوزد. و به حال زبان فارسی یادگار آن استادان که شهرت جهانی داشتند نیز مجبور است بغضش را بترکاند و گاه به گریه و اشک ریزی روی آورد.
من بر این باورم و در باورم نیز مصرّم که مدرسین ادبیات به هنگام پرسش از دانش آموز، هیچ توجهی به باز گفتن درس دانش آموز خود ندارند و هنگامی که او انشای خود را که پر از غلط و نا رسائی است قرائت میکند؛ مدرس یا دبیر و آموزگار مربوط، در فکر تهیه نان و گوشت روز در ذهن خویش خاک بر سر میریزد و یاد ندارد کسی برای او متنی را قرائت میکند، مسئولش کیست و مسئولیّت این آموزگار یا دبیر در قبال گفته و نوشته آن دانش آموز چه باید باشد.
البته این طرز داوری برای موقعی است که دبیر یا استاد و آموزگار خود بر ادبیات فارسی چیره باشد و تنها خیالات مادی او را به کجراهه بکشاند. وگرنه اگر خود مدرس و استاد نیز پایش در ادب پارسی بلنگد و صحت و سقم واژهها و یا ارتباطشان را باهم درک نکند و معلوماتش اجازه این کار گران سنگ را ندهد، ناخوشی سهل است برای مرگ زبان و ادبیات پارسی باید اشک ریخت.
من دیپلم دانشسرای مقدماتی را دارم و برای معلمی تربیت شده بودم که چون شاگرد نخست بودم طبق قانون دانشسراها درس را ادامه دادم. اما پس از پایان دانشگاه و اخذ دکترای داروسازی در سنندج چند سالی دبیر شیمی و فیزیک بودم و درنتیجه به کار مدرسان ادبیات پارسی آگاهم. به حقیقت آن هنگام همگی دریائی از معلومات بودند و حتا در بین ساعات تدریس در دفتر دبیرستان به بحث و موشکافی و باز شناسی موارد و مسائل ادبیات پارسی در همان موقع استراحت مشغول بودند.
اما دریغا که در این چهل و چند سال گذشته، با نکبتی که انقلاب اسلامی را برسر مردم هوار کرد، آنچه در نوشتههای ایرانیان درون و برون کشور میبینم، همه نشان از بی توجهی به درست نویسی؛ و لاقیدی نسبت به ادبیات پارسی دارد. درست نویسی لغات به کل فراموش شده و نویسنده هرگونه که فکر و فهمش اجازه دهد واژه را مینویسد و به کل از غلط بودن نوشتهاش بی خبر است. زیرا غیر از آن را نمیداند.
من براین باورم و در باور خود نیز اصراردارم که آموزگاران و دبیران ادبیات در ایران کنونی هیچگونه مطالعه و تفحص در کتابها و متون ادبی را که برای تدریس فردایشان لازم است، شبانه انجام نمیدهند. و همانند مغازه داران و بقالهای محل، شب را با صرف شام آغازیده و سپس راحت و بی خیال میخوابند و صبح گاهان مغازه را برای جلب مشتری باز میکنند. یعنی برای تدریس روز بعد شبها را در خانه به خواندن و مطالعه هیچگونه کتاب و یا متنی که بر معلوماتشان بیفزاید، روی نمیآورند و از هرگونه مطالعه و حتی نگاه کردن به صفحات کتابهای ادبی خود داری میکنند. به این ترتیب خالی و با همان معلومات اندک چند دهه پیش تحصیلات خود که اغلب را از یاد بردهاند بدون مطالعهی تازه، در سر کلاس درس برای تدریس حاضر شده و خود را مضحکه میکنند.
جالب است که استادان با سواد زبان فارسی موجود در ایران نیز خود را وارد این معرکه نمیکنند و تذکری به دبیران و آموزگاران اندک مایه و نا آگاه نمیدهند! زیرا از واکنش تیز و سخت این بی سوادان واهمه دارند!
میتوانم مثالی بسیار جالب و دیدنی در چندین جا را برای دوستداران ادب بنویسم و آن شعر معروف رودکی است که در رثای یکی از دوستانش به نام «مرادی» سروده است و فضلائی که آن را نقل میکنند چون حاضر نیستند به کتاب رجوع کنند و تنها از روی حافظه ضعیف خویش به داوری مینشیننند بنویسم. شعر رودکی چنین آغاز میشود:
«مُرد مرادی، نه همانا که مرد*******مرگ چنین خواجه نه کاری است خُرد»
اما علمای ادبیات چنین مینویسند:
«گفت کسی خواجه سنائی بمرد*******مرگ چنان خواجه نه کاری است خُرد»
این سروران اصلاً به این مهم نمیاندیشند که رودکی یک قرن و نیم پیش از سنائی میزیسته است. پس رودکی نمیتواند از سنائی نقل قول کند!! اما چه میتوان کرد به میزان کم خواندن و مطالعه نکردن تا به درستی بیت را دریابیم و غلط ننویسیم.