رادیو زمانه - علی رسولی
رهبر سالخورده جمهوری اسلامی دیگر حوصله سابق را ندارد. در آستانه مرگ است و نمیخواهد وقت خود را تلف کند. نهادها را باید به دست کسانی بسپرد که تابع محض جهانبینی و اوامر او هستند. کسانی که به دنبال تجدیدنظرطلبی نباشند.
تشکیل «تمدن نوین اسلامی»؛ این وعدهای بود که در بیانیه «گام دوم انقلاب» داده شد. روز ۲۲ بهمن ۱۳۹۷، همزمان با چهلمین سال تشکیل حکومت اسلامی در ایران، خامنهای گذشته رو مرور و دستور کار آینده را مشخص کرد.
برای درک رویدادهای پس از آن در سیاست نظام، خواندن این بیانیه طولانی و پر از حرف های کلی، ضروری است. «دفاع ابدی» از شیوه حکمرانیای که جمهوری اسلامی تاکنون داشته است،
سازشناپذیری مطلق در نظام بینالمللی و عدم مذاکره با آمریکا و ایستادگی بر اصولی که او آنها را «بنیانهای جمهوری اسلامی» خواند، مبانی این بیانیهاند. راه حل خامنهای برای آینده چیست: «اگر زمام ادارهی بخشهای گوناگون کشور به جوانان مؤمن و انقلابی و دانا و کاردان سپرده شود، این امید برآورده خواهد شد.»
مطالب بیشتر در سایت رادیو زمانه
انتخابات ۱۴۰۰ شروع اجرای وصیتنامه سیاسی علی خامنهای بود. قدرت خامنهای به شکل بلاتکلیف به میراثخواران نخواهد رسید.
رویدادهای پس از این بیانیه، همگی برای تحقق امید علی خامنهای برای «حفاظت ابدی از میراثش» است. انتخابات مجلس شورای اسلامی در اسفند ۹۸ و انتخابات ریاستجمهوری ۱۴۰۰ در خرداد ماه امسال، صحنهای مهندسیشده و از پیش آماده برای اجرای منویات علی خامنهای بود. پیام هم روشن بود: اگر مردم جاهلاند و نمیدانند از میان نیروهای درون نظام کدامشان با معیارهای رهبر جمهوری اسلامی هماهنگند، نهادهای زیر نظر خامنهای کار را آسان میکند و تنها همانهایی که او میپسندد را به نمایش انتخابات وارد میکنند.
انتخابات ۱۴۰۰، برکشیدن قاتل به صندلی دوم قدرت
ابراهیم رئیسی، عضو دائمی هیات مرگ جمهوری اسلامی است. نه فقط در تابستان خونبار ۱۳۶۷، او پیش و پس از آن هم قاضی مرگ بوده و هست. او مجری سیاستهای حذف مخالفان و معترضان بوده تا رهبر نخست و رهبر دوم جمهوری اسلامی را به شکل دادن به نظام حکمرانی مطلوبشان نزدیک کند. چه کسی بهتر از او میتواند «دفاع ابدی» از نظامی که خامنهای صورتبندی آن را مشخص کرده را برعهده بگیرد. نه اینکه دیگر نیروهای درون جمهوری اسلامی دستانی پاکیزه داشته باشند ولی موج تجدیدنظر در سیاستها چنان پرقدرت است که آنها را به این نتیجه رسانده که باید بیهزینهتر حکومت کرد.
ابراهیم رئیسی (عضو هیئت مرگ) نمیتواند با این موج همراه باشد. تمام سابقه او با کشتار و سرکوب عجین شده و حتی اگر دل در تجدیدنظر هم داشته باشد نمیتواند خود را در موج تغییرات بغلتاند. هر تغییر و تجدیدنظری در جمهوری اسلامی با حذف چهرههایی شبیه به او ممکن مینماید و همین تعارض منافع است که رئیسی را کاندیدای مناسبی برای علی خامنهای کرد.
صحنه انتخابات ۱۴۰۰ برای هیچ کس به اندازه علی خامنهای جدی نبوده است. او از روز ۱ خرداد ۱۳۹۸ و در دیدار با دانشجویان بسیجی وعده داد که برای «پایان غصههای من و شما» باید زمینه را برای روی کار آمدن «دولت جوان و حزباللهی» فراهم کنیم.
شاید عجیب باشد که رهبر خودکامهای که در بیش از سه دهه رهبریاش، قدرت بلامنازع را در جمهوری اسلامی در دست داشته و تقریبا همه فرآیندهای انتخاباتی را با مداخله مستقیم و غیرمستقیم تشریفاتی کرده است هنوز غصه و ملال بسیار از کارگزارانش داشته باشد. غصه خامنهای اما قابل درک است. او دیگر به کارگزارانی که هویت سیاسیشان در دوره رهبری او و با مساعدتش شکل نگرفته اعتماد ندارد. او یک بار در انتخابات ۱۳۸۴ خیز بلندی برداشت تا کارگزاران تراز خودش را شکل دهد. سیاسیون مطلوبش را بسازد. دولتی بسازد که ادامه دفتر و بیت رهبری است و مجری محض اوامر او.
تجربه ۸۴ برای خامنهای ناموفق بود. کوتاه زمانی بعد از آنکه محمود احمدینژاد به قدرت رسید، جامه عوض کرد و کوشید جایگاه خود را از «منشی و مجری رهبر» به رئیس جمهوری برکشد. همین سبب شد تا او را «انحرافی» بخوانند. انحراف از آن «تصویر زیبا و رویایی رهبر برای کارگزاران تراز جمهوری اسلامی».
حذف علی لاریجانی، اسحاق جهانگیری، محمود احمدینژاد و حتی چهره امنیتیای مانند محمد شریعتمداری و نهیب به محمدباقر قالیباف برای وارد نشدن به دایره انتخابات یک هدف روشن داشت: ابراهیم رئیسی باید رئیسجمهور شود.
علی خامنهای دیگر زمان و حوصله ندارد که با رئیسجمهوری روزهای باقیمانده از عمرش را بگذراند که ممکن است «ابدی» بودن آرمانٔهای او را پس از مرگش به چالش بکشد.
از این منظر انتخابات ریاستجمهوری برای علی خامنهای مهمتر از هر کس دیگری بود. هزینه بسیار مشارکت پایین مردم و نارضایتی کارگزاران خدومش را به جان خرید تا فقط کسی از صندوقها بیرون بیاید که او اراده کرده است.
پروژه انتخابات ۱۴۰۰ با برکشیده شدن یک قاتل به صندلی دوم قدرت انجام شد. ابراهیم رئیسی (عضو هیات مرگ) هیچ رقیب جدی نداشت. او در مناظرههای تلویزیونی هم به خود زحمت نمیداد تا شور و هیجانی ایجاد کند. مطمئن بود که رئیسجمهور آینده است و تنها باید روی صندلیاش آرام بنشیند تا ۲۸ خرداد فرابرسد.
اصلاحطلبان، در حاشیه ابدی قدرت
جریان سیاسی اصلاحطلبی حکومتی در این انتخابات از دایره فرایند سیاسی خارج بود. هیچ کدام از چهرههایشان نتوانستند از سد شورای نگهبان بگذرند و محسن مهرعلیزاده و عبدالناصر همتی هم حمایت کامل همه گروههای این جریان را به دست نیاوردند. رای حدود ۳ میلیونی به همتی، سبد رای کنونی اصلاحطلبی حکومتی است. این سبد رای ثابت نیست و در هر دوره می تواند تغییر کند.
اصلاحطلبی حکومتی در سه دهه گذشته تنها ابزار رای سلبی به آرمانهای رهبر جمهوری اسلامی بوده است. وقایع سه دهه گذشته این موضوع را روشن کرده است که اصلاح جمهوری اسلامی با روی کار آمدن اصلاحطلبان حکومتی به دست نمیآید.
در تحلیل انتخابات ۱۴۰۰ و سبد رای سه میلیونی اصلاحطلبان، گفته شد که این پایان اصلاحطلبی حکومتی است. این موضوع هم درست است و هم نادرست. رؤیای اصلاح طلبی حکومتی به عنوان جریانی که میتواند تغییراتی به نفع مردم ایجاد کند به پایان رسیده است. اما نیاز حکومت به نمایش یک دست نبودن قدرت چه؟ به نظر میرسد در پایان بحران جانشینی دوباره اصلاحطلبان اندکی به قدرت نزدیک شوند تا نقش ابدی خود را انجام دهند.
«ابدی بودن» در گام دوم انقلاب علی خامنهای، نکتهای کلیدی است. او مایل است که به صورتبندی قدرت در دوره خودش هم شکل ابدی دهد. در این صورتبندی قدرت در دست رهبر و نهادهای متصل به او است ولی سلولهای حاشیهای مانند رئیسجمهور و تعدادی از نمایندگان مجلس میتوانند در جایگاههای تشریفاتی «نمایش تکثر قدرت» را پیش ببرند.
«هارمونی» در نمایش ابدی علی خامنهای هنوز اهمیت خود را از دست نداده است. یک تصویر غیرهارمونیک می تواند تماشاگران داخلی و خارجی را دلزده کند. دلزدگی و نارضایتی همهجانبه با رویای ابدی خامنهای در تعارض است. اگر در این دوره از انتخابات به اقتضای شرایط این هارمونی کنار گذاشته شده است به این معنا نیست که در رویدادهای آینده هم چنین باشد.
گام دوم انقلاب؛ قدرت بلاتکلیف نمیماند
اگر روحالله خمینی بنیانگذار انقلاب اسلامی بود، علی خامنهای را باید معمار اصلی بنای جمهوری اسلامی دانست. در دوران رهبری او صورتبندی نظام سیاسی جمهوری اسلامی تعین یافت. نهادهایی که از پیش ایجاد شده بود با تغییرات مرحله به مرحله کارکردهایشان را به سمت مدل مطلوب علی خامنه ای تغییر دادند. شکل اعمال قدرت و رابطه «حاکمان و رعایا» دارای ساختارهای منسجم و چندلایه شد و اکنون رهبر جمهوری اسلامی میخواهد این ساختار را تا ابد ادامه دهد.
بیانیه گام دوم انقلاب، مقدمهای است بر وصیتنامه سیاسی علی خامنهای. او حتما وصیتنامهای مفصل از خود به جای خواهد گذاشت تا تصویر خود را در جمهوری اسلامی آینده ابدی سازد.
انتخابات ۱۴۰۰ هم شروع اجرای وصیتنامه سیاسی علی خامنهای بود. او مانند روحالله خمینی نفسهای آخرش را صرف ذکر و دعا و وحشت از مرگ نکرده است. قدرت خامنهای به شکل بلاتکلیف به میراثخواران نخواهد رسید. قدرتی که او خشت به خشتش را روی هم گذاشته است تنها به دست صاحبخانهای خواهد رسید که او تعیین کند. حکومتی که با مرگ و کشتار کارش را آغاز کرد، با مرگ و کشتار خود را تثبیت کرد در شرایطی قرار گرفته که بنیانگذارش به دنبال «ابدی کردن حکومت مرگ و کشتار» است و چه کسی بهتر از آنکه در ۴ دهه گذشته کارش ریسیدن طناب دار مردم ایران بوده است.