نقطه - هنوز چیزی نه به دار است و نه به بار، که اینگونه جوسازی و سمپراکنی میکنند! اگر فردا، در مصاف مردم ایران با این رژیم جنایتکار، درگیریهای شدید رخ دهد چه خواهند گفت و نوشت؟ تا بود، از اصلاحات شنیدیم، سپس از اینکه ایران سوریه نگردد گفتند و امروز که به اینجا رسیدهایم که «زورآزمایی خیابانی» تنها راه دیالوگ با خامنهای و نوچههای اوست، باید از نفوذ «تجزیهطلب» ها بهراسیم؟
زبان تشر، یا عتاب و تهدید و پرخاش، در ادبیات سیاسی همهی کشورها جای گرفته و کار میکند. زبان تشر با زبان محکوم کردن و امرکردن تفاوت دارد. کسی که از واژهها، گزارهها، زبانزدها، القاب و نامهایی که میتوانند مخاطب را ذم و سرزنش نمایند و در عین حال، مکافات و مجازات در راه را، به مخاطب گوشزد نمایند، از زبان تشر بهره میبرد. زبان تشر، هم میتواند دارای مصداق و گواه راستی باشد، هم میتواند ایجاد بدگمانی کرده و تهمت نادرست باشد.
همانند سازی با «شر»
در سیاست، و بویژه در کشورهای غیر دموکراتیک، که دستیابی به دانسنتیهای شفاف و بیکاستی کار دشواری است، زبان تشر بسیار کاربرد دارد. هر دو ولی فقیه جمهوری ولایی پس از انقلاب اسلامی ایران، در بهرهبردن از تشر و اتهام، ید بیضایی دارند. آنها با بیرون کشیدن واژههایی از فرهنگنامهی فقه اسلامی، از همان اوان انقلاب، با چسباندن انگی بر مخالفان و با پاشاندن گردی بر چشمان انقلابیون، راستی و درستی در ارزیابی از مخالفان را کاملا مخدوش کردند و سوار بر افکار عوام، تا به امروز بر دوش استر استبداد میتازند. واژههایی چون «مفسد فیالارض»، «طاغوت»، «منافقین»، ««محارب با خدا» و از این دست در گوش همهی ما زنگ میزنند. خامنهای از واژههای دیگری از جمله «هجمهی فرهنگی» و «فتنه» استفاده نمود. کوتاه اینکه، مخالفان باید بترسند، که از سوی دستگاه دادگستری جمهوری اسلامی، یکی از این القاب بر آنها نچسبد که کارشان با داغ و درفش خواهد افتاد.
اما داستان این زبان تشر و چسباندن القاب تنها به رژیم جمهوری اسلامی محدود نمیشود و در اپوزیسیون هم ما به «ادبیات تشر» معتاد گشته و از آن بهره میجوییم. هرگز ندیدهایم که کسی در اپوزیسیون (حتی بخش ساختگی و قلابی آن) از واژههای بالا استفاده نماید. زیرا این واژهها، دیروز، امروز و در تاریخ، واژههای منسوب و پیوسته به انقلابیون و دستگاه دادگستری جمهوری اسلامی ایران هستند. اما ما نیز از واژههایی برای همانند ساختن نگرشهای سیاسی با «شر» و دون انگاشتن آنها بهره میجوییم.
در اپوزیسیون، از واژههای دیگری استفاده مینمایند، که دارای دو سویهی معنایی هستند؛ هم دارای بار واقعی و عینی، و هم دارای بار مذموم و سرزنش شده هستند. برای نمونه میتوان از واژههای «تجزیهطلب»، «جداییطلب»، «نژادپرست»، «مجاهدین خلق»، «سلطنتطلب» و «فدایی» نام برد. و صد البته بخشی از این واژهها، در ادبیات مقامات و دستگاههای جمهوری اسلامی ایران هم، برای شبیهسازی و مانند سازی با «شر» و «ضد انقلاب» استفاده میگردند.
یک حاشیه
یک حاشیهی کوتاه را اینجا با هم مرور کنیم و به بحث نخستمان باز گردیم. در جهان دموکراتیک، ما نمیتوانیم هیچ کس را بخاطر «اندیشه» و سمت و سوی نگاه سیاسی او، محکوم بدانیم و با او برخورد نماییم. به بیانی، تنها بر این اساس که کسی دارای تفکر سیاسی «تجزیهطلبی» است، نمیتوان او را به «دادگاه» کشاند و محاکمه کرد. هیچ کس را در اروپا، بدین خاطر که او «نژادپرستانه» فکر میکند، نمیتوان به دادگاه کشاند. نمیتوان تجزیهطلبان ایالت کالیفرنیای آمریکا را، و نژادپرستان آلمان را، تنها بخاطر پخش و بیان کردن افکارشان، متهم و مجرم دانست و محاکمه نمود. این شرایط پابرجاست، تا جاییکه، این افراد قوانین حاکم بر کشور را، چه در زمینهی آزادی بیان و حقوق بشر، و چه در زمینهی امنیت شهروندان زیر پا گذارند! آنگاه با آنها برخورد قانونی خواهد شد. انتخاب، در پذیرش و یا ترد این اندیشهها، با من و شماست!
جو مسموم
در اپوزیسیون ایران، واژهی «تجزیهطلب» یا «جداییطلب»، امروز به کسی اطلاق نمیشود و به ایرانیی اشاره ندارد که در جمعبندیهای سیاسی خود، به این نتیجه رسیده است که آن بخش و خطهای از ایران، که این فرد و قوم و همزبانان او در آن میزیند، باید از ایران امروز جدا گردند و دارای یک کشور کوچکتر و مستقل باشند. بلکه، واژهی تجزیهطلب دستکم در اذهان عوام، اشاره به آدمی میکند که ابزار دولتهای خارجی، وطنفروش و آمادهی دامن زدن به حتی جنگهای داخلی در درون ایران است. گمان میرود که واژهی «وطنفروش» بیشتر مناسب این گونه و این دستهی آخر باشد. زیرا اینگونه کنش سیاسی، قبل از اینکه به ایران و رفاه مردم یا بخشی از مردم ایران بیاندیشد، به نابودی ایران بزرگ کمر بسته و خشم و کینه و نفوذ خارجی را بر سعادت و رفاه مردم ایران برتری میبخشد.
درد آنجاست، که بخشی از خواص (حتی دلسوز ایران و با خرد) اپوزیسیون، با شکلگیری هرگونه خیزش و جنبش در مناطق محروم مرزی ایران، کردستان، خوزستان، سیستان و بلوچستان، بدون نگاه گسترهبین سیاسی و بدون تامل در آنچه که عوام و انسانهای ساکن این مناطق میتوانند و دارند در زیر اوج سختی تجربه میکنند، دخالت و تبلور انگیزههای تجزیهطلبانه را ریشه و یا سهم مهمی از اعتراضات مردمی میبینند. به نوعی، با این ادبیات و اشارات خود، جو را مسموم میسازند.
بیهوده گویی
مسموم سازی جو، با این ادعاهای پوچ و کهنه، که در بین معترضین ایران، مسلحهای سازمانها و گروههای سیاسی دیده شدهاند، کی را به کجا میرساند؟! اگر در ایران کسی اسلحه بدست گرفت و از سوی سازمانی که مخالف جمهوری اسلامی است، و مقبول «اکثریت» مردم ایران هم نیست، تیری شلیک کرد، این چه ربطی به مردم شریف و شجاع و با کرامت ایران دارد؟ در حد کودکان خرد هم، به پسامدهای گفتههای خود نمیاندیشیم! آیا قرار است، امروز که امثال الهه هیکس، در بازگویی مهملات و هزیانهای شرایط سخت زندگی خود، به تشر و انگ، زبان میگشایند، مردم ایران نگران به خانهها بخزند و از اعتراض علیه ۴ دهه ستم، استبداد، جنایت و تبهکاری رژیم لب فروچینند؟ اینگونهها را از محسن اژهای باید شنید، اما از آنهایی که ادعای دفاع از حقوق بشر (بخوانید حقوق تشر) دارند، چگونه باید نگریست؟
هنوز چیزی نه به دار است و نه به بار، که اینگونه جوسازی و سمپراکنی میکنند! اگر فردا، در مصاف مردم ایران با این رژیم جنایتکار، درگیریهای شدید رخ دهد چه خواهند گفت و نوشت؟ تا بود، از اصلاحات شنیدیم، سپس از اینکه ایران سوریه نگردد گفتند و امروز که به انجا رسیدهایم که «زورآزمایی خیابانی» تنها راه دیالوگ با خامنهای و نوچههای اوست، باید از نفوذ «تجزیهطلب» ها بهراسیم؟
حقیقت، از جنس اشتباهات نیست
اگر گمان میکنیم که با این سوهان کشیدن بر اعصاب یکدیگر در خارج کشور، مردم ایران را فرمانبر خود خواهیم ساخت، سخت در ته گودال اشتباه و توهم نفس میکشیم. با نگاه به جنبشها، شعارها و اعتراضات مردم ایران، هر کسی میتوند در کند که اعتراضات مردم ایران از یک خواستگاه مسلح به نظم و همسویی آگاه و هوشیار، جریان مییابد. این را در آینده هم شاهد خواهیم بود. از سویی در درون ایران، کم نیستند کسانیکه بتوانند با آبروی مبارزات پاک و پیگیر خود، اعتماد مردم را جلب کنند و آنها را نظم مبارزه بخشند. هرچند که گرگهای شوم در بین وطنفروشان و دلبستهگان به استبداد بعدی، در بین مردم میخزند.
در بین تجزیهطلبان، وطنفروشان کدامند؟ شاید هرگز پاسخ این پرسش را ندانیم و حتی به طور نسبی هم نفهمیم که راست و دروغ گفتهها کجا هستند. با نفوذ ماموران رژیم جمهوری اسلامی، با باجگیریهای جمهوری اسلامی از مخالفین دیروز (مدافعین امروز نظام)، با لابیگریهای گسترده و سوار بر دلارهای لولههای نفت، اپوزیسیون خارج از کشور، بسیار آسیب دیده است. بیاعتبار شدن و مزدور گشتن تعدادی از افراد در میان اپوزیسیون، راههای شناختن درست از نادرست را برای بسیاری از ما مسدود کرده است. گذشته از اینها، از موارد دیگری هم، در تحلیل این مقولهها، رنج میبریم و باید زمانی به آسیبشناسی دقیق آنها پرداخت:
با افسوس فراوان، چند سال پیش، حتی در اپوزیسیون، شاهد بودیم که عدهای، تاخت و تازهای قاسم سلیمانی و سپاه قدس در مرز ایران و عراق را، با استناد به اینکه تجزیهطلبان را تار و مار کردند، مشروعیت بخشیدند. یعنی اینکه، اکراه و نفرت از «تجزیهطلبان» و وطنفروشان، ما را تا بدانجا برد که سلیمانی «قهرمان» ما شد!
سکوت اشتباه و دائمی و تک روندهگی بسیاری از سازمانهایی که ادعا دارند در راستای رفاه مردمان مناطق مرزی ایران، کنش و مبارزه سیاسی مینمایند، از معضلها و آسیبهای بزرگ وارده بر اپوزیسیون برونمرز هستند. در کنار دو کارزار بزرگ که از درون ایران در ماههای گذشته جان یافتند، سکوت احزاب و شخصیتهای کلیدی کرد، بلوچ و عرب کاملا بارز بود. تنها نام «ناهید بهمنی»، کفایت نمیکرد و نمیکند. اینگونه سیاستهای اشتباه را امیدواریم که امسال کنار گذارده و بتوانیم همصدا با مردم ایران بمانیم. که فردا دیر است!
شک نکنیم که با گسترده شدن جنبش اعتراضی مردم ایران، شهرهای کردستان، آذربایجان و سیستان و بلوچستان به همصدایی بر خواهند خاست، اینگونه که اکنون برخاستهاند.
نقطه
عامل اصلی جاسوسی در نیروهای مسلح و سپاه
پاسداری که در جنگ سوریه حضور داشت، قهرمان المپیک شد