در پی آن تک کلیدی از سِکندانم که نیست
آن کلیدی کو گشاید قفل ِ زندانم که نیست
گشته خوزستانْ خون ریزان ز ضرب تیشهها
اشک بر چشمان پی داروی ِ درمانم که نیست
جشن جنگلسوزی و مشعلبدستان سرخوشند
مایل باران بر آتشهای آنانم که نیست
مانده نه نیزار از دستش امان نه دشت و در
ذرهای آزرم در این خیل حیرانم که نیست
از غبار و ریزهگَردَش شهر تاریکست و محو
در شبستان در پی فانوس ِ تابانم که نیست
خاک خواهد آب و نور و مهربانْ دست ِ نسیم
از صمیم سینه من هم نیز خواهانم که نیست
ارج نگذارند بر مرزی که ما را پرورید
بر زمین ِ تفته خواهشمند ِ بارانم که نیست
سیمهسر بر باغ در افتادهاند با تیغ و تش
در هوای ِ چارهی ِ آزش، پژوهانم که نیست
عاقبت این شام ِ بیپایان به پایان میرسد
این زمان این لحظه من خواهان ِ پایانم که نیست
۴ امرداد ۱۴۰۰
۲۶ ژوئیه ۲۰۲۱
▪︎ سکندان یا اسکندان: جعبه نگهداری کلید