جامعه ایرانی بطور اعم در این صد و اندی سال بعد از مشروطیت و بطور اخص در این چهل و اندی سال با مسائل و مشکلات عدیدهای دست به گریبان است. ایران در این تاریخ دچار افت و خیزهای بسیاری شده است، اگر دوره طلایی ساسانیان را به کناری بگذاریم بعد از برآمدن اسلام تاریخ ما دگرگون شد و آن گذشته درخشان زیر تلی از باورها و خرافات مدفون شد و یاد و خاطرهای از آن بجا مانده است! با برآمدن صفویه در این پانصد سال اخیر جامعه ایرانی دوره رکود و افول را تجربه کرده است.، درویشان صفویه با سر سلسلهشان شاه اسماعیل صفوی مذهب شیعه را پایه گذاری کردند و جنگ سنی و شیعه تاریخ غم انگیز ما را رقم زده است و زن و مرد از حقوق برابر برخوردار نیستند تا سلسله قاجار و بعد انقلاب مشروطه که جامعه ایرانی هوا و نفسی تازهای در وجودش دمیده شد. بعد برآمدن رضاشاه کبیر و کشف حجاب وضع زنان بهتر شد و کشف حجاب نقطه عطفی بود و زندگی مردم را دگرگون کرد، رضاشاه ایران را وارد عصر جدید کرد و جامعه رفت بسوی صنعتی شدن.
رضاَشاه کبیر فقط دمکراسی و آزادی، یکی از سه اصل مهم مشروطه را وقعی و توجهای نکرد و پسرش هم ادامه راه پدرش را رفت و دیکتاتوری مدرن بود و زن و مرد در مجموع از حقوق جامعه مدرن برخوردار شدند، مشکل محمد رضا شاه ضعف و ترسش بود و بیش از اندازه خرافاتی و دست حضرات مذهبی را باز گذاشت و انقلاب پنجاه و هفت نتیجه افراط رضاشاه و تفریط محمد رضا شاه شد، اضافه بر ان از مشروطه یک کلمه رعایت نشد و آن "قانون "است. مشکل ما رعایت نشدن قانون است که ما صد و اندی سال درجا میزنیم. جامعه ما جامعه کلنگی است و قانونش هم کلنگی است، ساختار سنی و مدرن دارد، بیشتر متمایل به سنتی است، مشکل از رضاشاه و محمد رضاشاه تنها نیست، شرع اسلام است که تضادهای جامعه را چند برابر کرده است، و کسی که بقدرت میرسد، خدا را بنده نیست و ما هی درجا میزنیم! در دوران رضاشاه و محمد رضا شاه زنان از حقوق انسانی و دستاوردهای زیادی کسب کردند، ایران طاهره قره ا لعینها و فروغ فرخزادها و پروینها و سیمین بهبهانیها را در این تاریخ بچشم خود دید و. اگر ما در شاهنامه فقط گردافرید را تنها داریم با جامه مردانه بجنگ میرفت الان لشکری از گردآفریدها داریم که خواب را بر چشمان جامعه مرد سالار و خرافاتی حرام و ربوده است. آینده ایران را گردآفریدهای امروزی رقم خواهند زد، روح گردآفرید در تک تک زنان ایرانی زنده است و موج میزند.
نرگس اسکندری یکی از آن گرد آفریدهاست، زنی که با تمام محدودیتها، در عنفوان جوانی به زندان افتاد و آنجا وضع حمل کرد و شانس اورد زنده ماند و با بچه نوزادش به المان آمد و درس خواند و در حزب سبزها فعالیت کرد و به مقامی شایسته در خورش رسید و شهردار سومین شهر مطرح آلمان، فرانکفورت رسید. الان زنان میتوانند نرگس اسکندری را سرمشق خود قرار دهند و به آینده خوشبین باشند، انسان میتواند با خرد و عقل هر سدی را در گذرد و آینده خودش و دیگران را بسازد. طاهره قره العین صد و پنجاه سال قبل، ندای برابری و ازادی سرداد و الان زنان ایرانی به پیش میروند و میدانند هر چیز غیر ممکنی ممکن است و خون گردآفرید در رگهای نرگس اسکندری و زنان ایرانی از سحری خبر میدهد که تاریخ جدید ایران را رقم خواهند زد، نرگس اسکندریهای جدید در راهند و ما به آینده ایران و یک جامعه سکولار باور داریم، میتوانیم به خود بگوئیم چقدر خوش شانسیم در دوران طاهره قطره العینها و پروینها و فروغ فرخزادها و نرگس اسکندریها زندگی میکنیم. با گردآفریدهای تازه نفس دوباره وطن رنگ زندگی خواهد گرفت و بقول سیمین بانوی بهبهانی"دوباره میسازمت وطن"در پایان به نرگس اسکندری گردآفرید مان تبریک و تهنیت میگوئیم، به امید رسیدن به درجات بالاتر و افتخار هر ایرانی، در برابرش به پا میخیزیم و کلاه از سر بر میداریم، زنده باد انسان و انسانیت. در پایان شعر گردآفرید را به نرگس اسکندری و تمام زنان ایرانی، گردآفریدهای ایران زمین تقدیم میکنم.
تقدیم به نرگس اسکندری و گردافریدهای وطنم
گرد آفرید
در خوابم او را دیدم
خودش بود، در شکل و شمایل مدرن
یکهو، صحنه سهراب و گرافرید در برابر چشمم هویدا شد!
از لابلای اوراق تاریخ خوانده بودم
گردافرید زنی پهلوان در لباس مردانه
با سهراب تهمتن جنگید ه بود
او، با کلاه و شلوار لی و کاپشن در برابرم مجسم شد
لختی در چشمانش نگریستم
عینهو گردافرید، بااند ک تفاوتی بدون کلاهخود و لباس رزم
اما، قبراق و سرحال در چشمانش
آماده رزم بود!
نه با شمشیر بلکه با ذهنی اگاه و هوشمند
آمده بود تا ستم سالیان را بزداید!
گفت: منم خواهر گرد آفرید یا از نژاد ش هستم
چشمان زیبایش از زندگی سرشار
و لبانش زبان آشتی داشتند
پر از عشق و دوستی بود
جملهای را تکرار میکرد:
ما زنان در راهیم برای گرفتن حق مان
از خواب پریدم تا گردافرید را در اغوش بگیرم
او نبود، اما یادش با من به زندگی ادامه داد
گردافرید خواهد امد
تا رزم آخر را ادامه دهد!
تا رزم آخر را ادامه دهد!
امیر کراب
سهم گم شده زنان در فضاهای عمومی شهری، مهناز همدانیان