با تاسف فراوان و درد عمیق قلبی، خانم گلزار قباخلو (مادر حمید قباخلو)، از مادران دادخواه خاوران، دیروز بعدازظهر دوشنبه ۱۲ مهر ۱۴۰۰ در منزلشان در شهری نزدیک کلن آلمان از میان ما رفتند.
هنوز باورم نمیشود که مادر قباخلو از مادران جوان خاوران هم از میان ما رفت. با این که میدانستم به سرطان مبتلا شدهاند و روز به روز حالشان بدتر میشود، ولی مدام با خود میگفتم مادر زنی بسیار قوی است و میتواند تحمل کند و امیدوار بودم بماند تا شاید روزهای خوب را هم با همدیگر بتوانیم ببینیم. هفته پیش در بیمارستان و ۲ روز پیش در منزل با او صحبت کوتاهی کردم.
مادر قباخلو عزیز ما متولد شهریور ۱۳۲۱ بود و هنوز ۸۰ ساله نشده و سلامت و سرحال و زنی و مادری قوی، مهربان و توانمند و سرشار از شور زندگی بود و آرزو داشت که به سرانجام رسیدن دادخواهی را به چشم خود ببیند، ولی متاسفانه ابتلای او به سرطان در عرض حدود ۲ ماه تمام تواناش را گرفت و او را از پا انداخت و خیلی زود هم از میان ما رفت.
نه تنها زندگی در جهنمی که حکومت جنایت کار اسلامی ایران بر سر مردم آوار کرده و پسر مبارز و عزیزش حمید قباخلو را در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ در زندان اوین پشت درهای بسته و بدون پاسخگویی کشتند و او و خانوادهاش را برای دادخواهی بسیار آزردند، بلکه زندگی در تبعید و در این ناکجاآباد غریبی و نامهربانی، او و دخترش حمیده و نوههایش را هم بسیار آزرد.
ما سالها رفیق راه همدیگر در مسیر خاوران بودیم و در تبعید نیز از آن روزها و از تنهایی در تبعید با هم میگفتیم و قرار بود که در اولین فرصت به دیدارشان بروم که متاسفانه امکان پذیر نشد و این دنیای نامهربان و این ناکجاآباد غریبی را گذاشت و رفت. دیشب با حمیده و نوهاش هانا به تلخی با هم گریستیم. هانا میگفت از همان کوچکی همراهش بودم و مرا به منزل مادران میبرد. او هیچ گاه دردش را ابراز یا از کسی گلایه نمیکرد و بسیار مهربان، با گذشت و عاشق زندگی بود.
از صمیم قلب به حمیده عزیز و نوههای مهرباناش هانا و تارا که پروانه وار گرد مادر میچرخیدند و به دیگر اعضای محترم خانواده قباخلو و هم چنین به مادران و خانوادههای خاوران تسلیت میگویم و همدردشان هستم.
«باور نمیکند دل من مرگ خویش را
نه نه من این یقین را باور نمیکنم
تا همدم من است نفسهای زندگی
من با خیال مرگ دمی سر نمیکنم
آخر چگونه این همه عشاق بی شمار
آواره از دیار
یک روز بی صدا
در کوره راهها همه خاموش میشوند؟» بخشی از شعر سیاوش کسرایی
امروز هم چنین میخواهم یادی کنم از سیامک اسدیان عزیز (اسکندر) همسر خواهر عزیزم زهرا بهکیش، که درست چهل سال پیش در چنین روزی در ۱۳ مهر ۱۳۶۰، مزدوران حکومت اسلامی ایران او را در آمل کشتند و بعد به مراسم چهلم او حمله کردند و تعدادی از اعضای خانواده و فعالان سیاسی را بازداشت و برخی از آنها را اعدام کردند.
یادشان گرامی و عشقشان ماندگار باد!
منصوره بهکیش
۱۳ مهر ۱۴۰۰/ ۵ اکتبر ۲۰۲۱
رئیسی؛ پز عالی و جیب خالی، مهرداد خوانساری
مهشید امیرشاهی، از یک نگاه، مهدی استعدادی شاد