خدایا جنتی را جاودان کن
بقایش، غُصهِ سروِ چمان کن
چروکِ چهره ش همواره برچین
نصیبش جُفتکی جَلد و جوان کن
جمالش خوشتر از آن شاهِ کنعان
مزاجش چشمهِ جویِ روان کن
به او صوتی بده زیبا و دلکش
و گاهی نیِ زن شامِ شبان کن
ز لُکنت وا رهان زیپِ زبانش
شِکر خندی بران رقصِ لبان کن
درآور پنبهها از هر دو گوشش
به گوشش قصهِ آهنگران کن
الهی عینکی ری بُن به او بخش
بصیرت را به چشمانش وزان کن
دلارِ بیکران در دامنش ریز
حسابش پُر تر از دزدِ کلان کن
کمی بر قدرتِ هوشش بیفزا
کمالش برتر از آن خبرگان کن
درونِ مَحمِلی ایمن نشانش
مصون از ضربه و زخم و زیان کن
به این زودی ازین دنیا مگیرش
پرایدش مرکبِ صاحب زمان کن
کنون باید که بر صدرش نشانی
و گرنه لیدرِ حزبِ خران کن
آسیبشناسی یک جامعه کلنگی و خودبزرگبین! امیر کراب
دو سوگواری، یکی شوریده و دیگری خستهدل، نقطه