Monday, Dec 6, 2021

صفحه نخست » سهم روشنفکران در ویرانی ایران بعد از انقلاب، حنیف یزدانی

hanif_Yazdani.jpghanifyazdani@gmail.com
بر کسی پوشیده نیست که جمهوری اسلامی با بحرانهای پیاپی زندگی می‌کند. بحران ماهیت وجودی استبداد است. حکومتیان از بحرانها، اهداف مختلفی دارند؛ فساد و چپاولگری، بی نیاز شدن از پاسخگویی و مسئولیت پذیری، سرکوب مخالفان و مهمتر از همه دلیلی برای استقرار و ادامه حکومتشان.
بحرانها از ابتدای انقلاب تا کنون به صورت روزانه رمق ایران و مردمش را گرفته است. آنچنان که روزی نیست که یک ایرانی بدون شنیدن خبری نگران کننده روزش را آغاز کند. اما در این میان، پنج ابر بحران بیشترین نقش را در نابودی وطن و فلاکت هموطنان مان داشته است. گروگانگیری کارمندان سفارت امریکا، ادامه دادن جنگ بعد از فتح خرمشهر، سیاست نابخرانه اتمی، سیاستهای خانمانسوز منطقه ایی و در آخر سیاستهای مخرب محیط زیستی تا امروز بیشترین خسارت را به بار آورده است.

اگر حکومت جمهوری اسلامی نمی‌توانست این ابربحرانها را به صورت نسبی در جامعه توجیه کند هرگز نمی‌توانست آنها را با چنین خسارتهای عظیمی ادامه داده و یک بحران را به بحران دیگر پیوند دهد. اما آیا دولت استبدادی جمهوری اسلامی که از سالهای آغازین منفور بوده است می‌توانسته به تنهایی بخش بزرگی از مردم را راضی به تحمل چنین سیاستهای خانمانسوزی کند؟ قطعا خیر.

تسخیر سفارت امریکا و به گروگان گرفتن کارمندان آن به مدت ۴۴۴ روز اولین ابر بحرانی بود که جمهوری اسلامی برای استقرار قدرت و حذف نیروهای دموکرات در سال ۱۳۵۸ به وجود آورد. دولت موقت مهندس بازرگان بلافاصله سقوط می‌کند و ادامه این بحران به انزوای ایران، حمله عراق، شکست دولت کارتر در پی مذاکرات مخفیانه خمینی و ریگان، کودتا علیه بنی صدر، خسارتهای عظیم مالی و... منجر می‌شود. مسلم است که امریکا در آن زمان به دلیل انجام کودتای ۱۳۳۲ و حمایت از رژیم سرکوبگر شاه مورد تنفر بخش بزرگی از مردم بوده است. اکثریت مطلق روشنفکران به خصوص طیف چپ مذهبی و غیر مذهبی، در آن زمان به جای مخالفت با بربریت دانشجویان خط امام، به حمایت از این سیاست ویرانگر می‌پردازند. بسیاری از افرادی که بعدها به دگر اندیشان معروف شدند در مقابل ساختمان سفارت امریکا در موافقت با این اقدام سخنرانی‌ها کرده‌اند! در این میان معدود افرادی از جمله ابولحسن بنی صدر با تحلیل بی طرفانه می‌گوید که با این اقدام ایران به گروگان امریکا در آمده است. حال سوال این است که اگر روشنفکران به کمک خمینی و حزب جمهوری اسلامی در توجیح این خیانت بر نمی‌آمدند آیا سرنوشت ما بهتر نمی‌شد؟ البته مخالفت با این ابربحران در آن جو ضد آمریکایی هوشیاری، آگاهی و شجاعت در اقلیت ماندن را می‌خواست که اکثر روشنفکران فاقد آن بودند.

سیاست اتمی، مذاکرات با غرب و توجیح برجام، یکی دیگر از ابربحرانهایی است که در جریان آن روشنفکران به داد حکومت در فریب جامعه پرداختند. به عنوان کسی که دانش آموخته مدیریت انرژی هست و در صنعت انرژی کار کرده است باید بگویم، اساسا، ایران به عنوان یک کشوری که صاحب باد و آفتاب کافی و دریایی از گاز، نفت است نیازی حتی به انرژی صلح آمیز هسته ایی ندارد. حتی اگر این نیاز وجود داشته باشد باید همچون سایر کشورها توسط نهادهای دانشگاهی و تخصصی در زمینه استقلال انرژتیک مورد بررسی و تایید قرار بگیرد. حال آنکه سیاستهای اتمی رژیم جمهوری اسلامی بدور از عقلانیت، محاسبه سود و زیان اقتصادی بوده است واگرنه زندگی روزانه مردم فدای انرژی اتمی که کارایی در ایران ندارد نمی‌شد. از سوی دیگر انرژی اتمی، ایران را به غرب وابسته تر می‌کند و بر خلاف استقلال انرژتیک کشور است زیرا منابع اورانیوم کشور ناکافی است و بازار مواد اولیه راکتور اتمی در انحصار غرب است! متاسفانه در طول بیست سال گذشته، اکثریت مطلق روشنفکران ایران به جای مخالفت اساسی با سیاست انرژی هسته ایی با توجیهات خود به حکومت یاری رساندند تا شعار خانمانسوز «انرژی هسته ایی حق مسلم ماست» را جا بیاندازد. در بیاینه اتمی بسیاری از گروههای اپوزیسیون می‌خواندیم که «فناوری انرژی هسته ایی یکی از حقوق ملت ایران در کنار سایر حقوق همچون آزادی، عدالت، توسعه، امنیت، رفع تبعیض وغیره است.» غافل از اینکه اینگونه جملات دوپهلو است که به رژیم جمهوری اسلامی امکان می‌دهد سیاست مخرب خود را ادامه دهد. زیرا همانگونه که در بالا آمد انرژی اتمی برای تولید برق -انرژی صلح آمیز هسته ایی-، برای ایران مقرون به صرفه نیست و فناوری انرژی هسته ایی نیز سالهاست که در ایران وجود دارد. لذا این گونه مواضع تنها به سود سیاست نابودگر بوده‌اند تا این سیاست شدیدا مخرب را ادامه بدهد. لذا اصلا نباید تعجب کرد که نویسندگان چنین بیانیه هایی از توافق‌های زیانباری نظیر برجام تا آنجا دفاع کنند که در کمپنی از کنگره امریکا بخواهند آنرا تصویب کند گویی اعضای کنگره امریکا منتخابان ایشان هستند! در حالی که یک انسان وطن دوست و آگاه می‌دانست که چاره ابر بحران اتمی همانند سایر بحرانها در تحول نظام استبدادی به دموکراسی است. تنها دلیل رژیم برای ادامه آن، بحران مشروعیت و بهانه ایی برای حل تعارضات درونی‌اش می‌باشد و عدم ادامه استبداد.
بحران زیست محیطی نیز از ابربحرانهایی است که زیست فلات ایران را به مخاطره انداخته است. سیاست‌های آبی رژیم که از دوران ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی و خاتمی شروع شد از دلایل اصلی ایجاد این ابربحران است. مکانیزم نقش مخرب روشنفکران و به خصوص اصلاحطلبان در این ابربحران از یک سو با دور نگه داشتن توجه جامعه به این مسئله مهم و از دیگر سو با تشویق و ترغیب مردم به شرکت در انتخاباتهای بی حاصل شکل گرفت. آنها با طرح موضوعات بی معنی مانند «اصلاحات در همه حال بهتر از انقلاب است»، «انقلاب یعنی خشونت ورزی»، «در مبارزه باید هزینه سنجی کرد» و... عملا آنقدر به استبداد فرصت دادند که نه تنها زیست مردم و طبیعت را به خطر انداخت هاست که حتی تمدن ایران را با خطر نابودی روبرو کرده است! آنان در حالی از کاستن هزینه مبارزه می‌گویند که در قدرت بودن استبداد در هر لحظه مساوی با نابودی بخشی از ایران و سختتر کردن زندگی ایرانیان می‌باشد. درست است که این مافیا و رژیم بوده است که با سیاستهای احمقانه ایران را با خشکسالی مواجه کرده است ولی فضا و زمان کافی برای اجرای این سیاستها را بخشی از روشنفکران ایجاد کردند که مردم را به «امید» واهی و عبث وادار به تحمل کردند!

حال سوال این قلم از روشنفکرانی که در ابتدای انقلاب از خشونت دفاع کردند و یا به حمایت از گروگانگیران پرداختند و یا مردم را به اصلاحات بی سرانجام امیدوار کردند و باعث ادامه سیاستهای خانمان برانداز جمهوری اسلامی شدند، آنها که از برجام و سیاست اتمی دفاع کردند، این است که آیا نمی‌خواهند مسئولیت مواضع و عملکردشان را بپذیرند؟ اگر نه فرق ماهوی ایشان با کسی مثل خامنه ایی رهبر رژیم استبدادی در چیست؟ آیا داشتن نیت خوب برای عملکرد بد کافی است؟
پیشنهاد این قلم به این هموطنان این است که با نقد عملکرد خود الگویی برای مردم شوند و در عمل نشان دهند که راه درست برای خروج از دایره پایان ناپذیر ابربحرانها چیست.



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: info@gooya.com تبلیغات: advertisement@gooya.com Cookie Policy