بنیانگذار روزنامه "ملانصرالدین"، جلیل محمد قلی زاده، صد و چهارده سال پیش نوشت:
" اگر با این نیروی مخرب جامعه و تاریخ کهن (یعنی روحانیون) تسویه حساب نشود، خواه انقلاب مشروطه بشود یا نشود، این میکروبها میمانند، و من میترسم در آینده نزدیکی چشم باز کنید و ببینید، هشتصد ملا همه امور مملکت را بدست گرفته، همه ثروت شما را بر باد داده، شما را به امان خدا سپرده، و افسارتان را به بیگانگان رها کردهاند!
این ایرانی آگاه و خرد گرا، یک قرن پیش، بزرگترین فاجعهی تاریخ میهن مان را به درستی پیش بینی کرد. با یک تفاوت کوچک، او تعداد ملاهای غاصب را هشتصد تن برآورد کرده بود ولی حجت الاسلام محمدرضا حسینی در اجلاس سراسری مدیران کل فرهنگ و ارشاد گفت: "بیش از ۱۳۰ هزار روحانی در کشور داریم. " در اینصورت، امروز عوامل تخریب، بیش از ۱۶۰ برابر دورانی است که ایشان پیش بینی کردند!؟
پاراگراف زیر از مقاله "بدَلِ فین اسلامگرائی در ایران، لائیسیته" است را که چند ماه پیش منتشر کردم، مرور میکنیم:
"فاجعهای که اسلامگرایانِ فرقهای - فقاهتی، طی چهل سال گذشته در ایران بوجود آورده اند؛ زیانش صدها بار از چپاول نجومی ثروتهای ملی، و خسارات ناشی از دزدیها و ملاخور کردن اندوختههای مردم، و پایمال کردن حقوق کارگران و کارمندان؛ بیشتر و شدید تر میباشد. چنانچه این مصیبت بزرگ، جبران ناپذیر نباشد؛ جبرانش حد اقل نیاز به دو نسل زمان دارد. فاجعهی تخریبی و عواقب بازدارنده یِ چهار دههی گذشته، تنها با چهار قرن دخالتِ جامعهی روحانیت در امور زندگی مردم، و آموزش و پرورش میهن مان قابل مقایسه است. " دخالتی که فرهنگمان را چنان آلودهی خرافات و موهومات کرد، که کمتر کسی در میهن مان از آسیب آن در امان ماند و توانست از این دایرهی منحط بیرون باشد!
مشکل ما با رژیم فقاهتی، از حق کشی و بیدادگری گذشته، و از دزدی و چپاول فراتر رفته است. ضعف، ناتوانی، بی لیاقتی و بیکفایتیهای ویرانگر و ایران سوز حکومت گران؛ همراه با سیاستهای فرقهای و غیر ایرانی شان؛ کشور را به مرز نابودی و سقوط رسانده است. در گذشته در نکوهشِ غارتگران میگفتند: از میخ دیوار تا فرش روی زمین را میدزدند؛ دست اندرکاران رژیم، روی غارتگران را سفید کردهاند! آنها پس از چهل سال به یغما بردنِ منابع ملی و تاراج ثروتهای کشور، امروز برای ادامهی حیات رژیم منحوس، نفت و گاز کشور را، برای ۲۵ سال آینده به چین - پیش فروش کردهاند - ماهی گیری در خلیج فارس، و کنترل بنادر کشور را در اختیار حکومت آنکشور قرار دادهاند. در شمال کشور نیز، بخش بزرگی از دریای خزر (ماهی گیری، منابع نفت و گاز) را به روسیه باج داده و واگذار کردهاند.
مصیبت بزرگ و جبران ناپذیر این بی وطنها، بی پایان است. آب رودخانه کارون را تا حد نابودی محیط زیست خوزستان، به حراج گذاشتند و فروختند؛ و مدتی است که درختهای نخل جنوب، و حتی "خاک کشور" را به شیخ نشینان خلیج فارس میفروشند. استفاده از واژهی بی وطن، در رابطه با اقرار ملاها است که میگویند، ایران را اشغال کردهاند و باید فرهنگ اسلامی (عربی) جایگزین فرهنگ ایرانی شود! آنها خودشان را ایرانی نمیدانند، نمیتوانند فرهنگ ایرانی را بپذیرند و سالهاست که در کمرنگ کردن و حذف فرهنگ مان در تلاش هستند.
در رابطه با فروش نخلهای جنوب ایران، سازمان جهاد کشاورزی استان بوشهر اعلام کرده که با مجوز سازمان، نخلهای منطقه به قطر و دیگر شیخ نشینان به فروش میرسد! "صدا سیمای بوشهر فروش نخلها را تأئید کرد. کشاورزان درمانده و مستأصل منتظر هستند تا همه نخلهایشان را... قبل از خشک شدن بفروشند... نخلها قبلها هر۹ روز آب میخوردند، اما حالا هر ۱۰۰ روز هم آب نمیخورند. " (رادیو فردا)
خاکم به سر، ز غصه به سر خاک اگر کنم خاک وطن که رفت، چه خاکی به سر
محیط زیست و حکومت
محیط زیست رابطهای مستقیم دارد با:
- اهداف و ارجحیت هایِ حکومت؛ و
- کارائی و توانائیهای دست اندرکاران.
عدم نگهداریِ هوشمندانه از محیط زیست، کم دانی، ارجحیتِ مطلقِ منافع مالی دست اندرکاران بر منافع جمعی و ملی؛ بی برنامگی و عدم کفایت مدیریت، همراه با روش سنتی و عدم استفاده از دانش نوین؛ محیطِ زیستِ کشور را در مسیری بس بحرانی قرار داد. آنچه آنرا تبدیل به یک فاجعه کرد:
- سد سازیهای بی رویه و بدون شناخت؛
- همراه با سیاست ویرانگر ازدیاد جمعیت رژیم فقاهتی بود.
در رابطه با ازدیاد جمعیت، خمینی گفت ما امروز، ۳۳ میلیون جمعیت داریم؛ در ایران اسلامی ۱۵۰ تا ۲۰۰ میلیون جمعیت میتوانند در رفاه زندگی کنند. جمعیت یک و نیم برابر شد. سیاست جاهلانه (بدون بررسی و برنامه ریزی خرد گرانه) خمینی، بعداً بوسیلهی خامنهای نیز تأئید و تأکید شد. خامنهای گفت، "جمعیت ایران باید افزایش یابد و فرزند آوری باید به فرهنگ تبدیل شود. " جمعیت بار دیگر دوبرابر شد!
عیسی کلانتری، رئیس سازمان محیط زیست جمهوری اسلامی، در مورد "افزایش جمعیت و کم آبی" در ایران میگوید: از زمان هخامنشیان تا چهار دهه پیش، برداشت اضافه از منابع آبی کشور نداشتیم. در این چهار دهه فقط ۱۲۰ میلیارد مکعب آبهای شیرین فسیلی صدها هزار ساله که حدود ۷۵٪ آبهای شیرین زیر زمینی بود را مصرف کردیم که حدود ۷۵ میلیارد متر مکعب آن در ۸ سال گذشته بوده است یعنی منابع را تاراج کردیم! جمعیت را افزایش دادیم غافل از اینکه این جمعیت باید در یک کشور آباد زندگی کند. بدون توجه به نیازهای جمعیت، منابع کشور را برای رفع نیازها به تاراج گذاشتیم.
"امروز هیچ تالاب درون سرزمینی، آب ندارد، از بختگان تا هورالعظیم، گاوخونی و ارومیه آبهای زیرزمینی ما در حال شور شدن است. ادامه این روند یعنی تخلیه ایران از جنوب البرز تا دریاهای آزاد و از شرق زاگرس تا مرزهای شرقی کشور. ما امانتدار بسیار بدی برای این تمدن ۷۰۰۰ ساله بودیم. کاری که ما با آبهای زیر زمینی میکنیم یعنی دزدی از نسل بعد. یعنی نسل کشی. نه تنها آب شیرین را تمام میکنیم، همه کشور را بیابان میکنیم. اگر سیاستهایمان را عوض نکنیم این کشور را همراه نسل خودمان خواهیم کشت. "
چگونه به اینجا رسیدیم؟
تغییرات طبیعی اقلیمی در همهی نقاط جهان وجود دارد. باید دید طی چهار دههی گذشته در سرزمین مان، چه رویداد؟ چه عواملی این آب و خاک را به این روز انداخت؟ کارشناسان پاسخ را در سوء مدیریت منابع طبیعی میدانند، منابعی که در گذشتهای نه چندان دور بسیار غنی بودند.
مینا اسدی کارشناس اکوسیستم جنگل، مینویسد: "اکوسیستم جنگلی طی هزاران سال شکل گرفته و قدرت نفوذ پذیری خاک آن فوق العاده بالاست و از هرز آبها و روان آبها جلوگیری میکند. به این ترتیب هر قطره آبی وارد این سیستم میشود، جذب خاک شده و وارد منابع آبهای زیرزمینی میشود. اما زمانی که جنگل را تخریب، سوء مدیریت کرده و بهره برداری بی رویه میکنیم و پایداری اکوسیستم را در نظر نمیگیریم، در واقع کل اکوسیستم را تخریب میکنیم. در این حالت خاک به عنوان زیربنای این اکوسیستم و عامل اصلی در جاری شدن آب و سیل، دستکاری و تخریب شده است، از اینرو قدرت نفوذ پذیری خاک فوق العاده پائین آمده و در نهایت به جاری شدن سیل منجر میشود.
این کارشناس بر این باور است که "هیچ برنامهای برای این روان آبها در نظر نگرفتهایم، این آبها به صورت سیلاب به تخریب اکوسیستم، مناطق شهری و روستائی، صنایع و زیر بناهائی که.... " عدم نگهداریِ هوشمندانه از محیط زیست، همراه با "کم دانی" مزمن، سوء مدیریت و ارجحیت منافع شخصی و کوتاه مدت در رژیم فقاهتی؛ این چالش را، تبدیل به یک فاجعه ویرانگر و خانمان برانداز کرده است. مینا اسدی در ادامه مینویسد: "نکته تلخ در این مسأله این است که هیچ گونه هماهنگی بین دستگاهها و بخشهای مختلف وجود ندارد،... از سوی دیگر مدیریت منابع طبیعی ما فوق العاده ضعیف و کوتاه مدت را مدیریت میکنیم.... "
در رابطه با چپاول ثروتهای ملی، ایران، پیش از انقلاب شصت میلیارد دلار ذخیره ارزی داشت. اوضاع اقتصادی و درآمد نفت، در حدی بود که ایران، یک کشور بستانکار بود. یعنی به کشورهای دیگر پول قرض میداد و در شرکتهای چند ملیتی در آمریکا و اروپا، سرمایه گذاری میکرد. آنزمان، دولت میگفت که باید صدور نفت خام را کاهش داد و بیشتر روی صدور فرآوردههای پتروشیمی، تمرکز کرد.
و اما چرا، باید رژیم فقاهتی را، سرنگون کرد؟
زیرا، همانطور که میبینیم،
- شیرازه مملکت از هم گسیخته شده و در حال فرو ریزی است؛
- ایران به شدت آسیب پذیر و در معرض تعرض قرار گرفته؛ و
- مردم، هم گرفتار بیکاری و تورم و فقر و درماندگی شدهاند، و هم از تمام حقوق انسانی محروم هستند.
رئیس مؤسسه عالی پژوهش تأمین اجتماعی، اعلام کرد: "شمار افرادی که در ایران زیر خط فقر زندگی میکنند به ۲۵ میلیون تن رسیده است. " این گزارش که به مراکز مهم تصمیم گیر کشور ارائه شده؛ زیر خط فقر بودن را چنین شرح میدهد: "امکانات مادی فرد یا خانواده تکافوی نیازهای اولیه آنها را نمیکند. دسترسی به خوراک، آب آشامیدنی سالم، سرپناه مناسب، آموزش اولیه و خدمات بهداشتی ضروری را ندارند. " در ضمنی که ایران مابین ۱,۵ میلیون تا ۲ میلیون ۷۵۰ هزار کودک کار دارد؛ که نیروئی بی سر و صدا، ارزان و بی درد سر، در سراسر کشور هستند؟!
بنیانگذار روزنامه "ملانصرالدین"، به درستی روحانیون را به میکروب تشبیه کرده بود. زیرا مانند میکروب که از موی سر تا ناخنهای پا را آلوده میکند؛ روحانیون، خرد و اراده و احساس انسان را آلودهی خرافات و موهومات و عوامل غیبی میکنند، و او را در گمراهی مطلق، گوسفندوار به دنبال خود میکشانند. برای رهائی از چنگال این پلیدیها باید پس از سرنگونی رژیم، تمام وسایل ارتباط جمعی و آموزش و پرورش در خدمت شهروند سازی و برپائی جامعهی مدنی انسانی قرار گیرند و با برنامهای خرد گرا، هوشمندانه مردم را به آگاهی مورد نیاز برسانند.
ما نمیتوان و نباید به مشکلات خودمان و میهن مان یکطرفه نگاه کنیم و تمام مسئولیتها را به گردنِ رژیم بیاندازیم!؟ زیرا ما مردم نیز در این فاجعه سهم داریم. آیا زمان آن فرا نرسیده که گرد اهدافی مشترک، برای رهائی خودمان و نجات میهن مان همراه و دست به کار شویم؛ و تکلیف خودمان را با رژیم ضد انسانی و غیر ایرانی، مشخص کنیم.
ما در اندیشکده آگاهی و شناخت بر این باور هستیم که طی چهار دههی گذشته، رژیم یک بُعدی - فرقهای، ماهیت درونیاش را روشن و شفاف به نمایش گذاشته و همه مان نیز به باطن پلید آنان پی بردهایم. با شناختِ واقعیتهای رژیم و حقایق درونی آخوندها، شک و تردیدی نباید داشت که ادامه جمهوری اسلامی، برابر است با نابودی ایران. رهائی و نجات در گروی براندازی رژیم خودکامهی خداسالار و برپائی حکومت مردمسالار ملی ایران است.
امیرحسین لادن
پنجشنبه ۱۸ آذر ۱۴۰۰
ahladan@outlook.com
از زاینده رود من کو تا ایران من کو؟ ناهید حسینی