ابراهیم رییسی: موسس آنگوزمان من و پاکستانی ها بودیم
از پدر پرسید خُردی با فغان
کی برایم می خری آنگوزمان؟
اصغری در مدرسه خواهد همین
بهترینش آمده از هند و چین
چشمِ بابا از تعجب گِرد گشت
پس لبانش مَخرجِ هر وِرد گشت
مردِ دانا در تفکر غرقه شُد
عاجز از این خواهش بیگانه شُد
خاطراتِ کودکی آمد به یاد
خالی از بوی بد و از نفخ و باد
ما بگفتیم از هنر، و از هوش مان
نی ز بادِ اندرون، نی گوزمان
شعر ما از کوزه ها و از خاکِ رُس
خطبه آقا چرا باشد ز چُس؟
چون بنازد رهیری بر گوز خود
برتر از ماش و عدس گشته نخود
جای آن دارد که بعد از رفتنش
گوزمانی تن کُند پیراهنش
شعری برای آرامش دوستدار، امیر کراب
میدان از آن توست خانم گوهر عشقی، ابوالفضل محققی