Saturday, Dec 25, 2021

صفحه نخست » معصومه، نیلوفر است، نوشته‌ی خروسه

تازگی ها فهمیده ایم اسم واقعی معصومه، نیلوفر است. این کارش یک نمه خلافِ جهت کار شهره و شهرام و مسیح و نوش آفرین بود. خوشمان آمد. آفرین!

1111.jpgیک دوره آن اوایل هم، خواهرماری بود. آن موقع که قهرمان آکروبات بود. دیوار راست را می گرفت می رفت بالا. خوب است کمال یک فیلم دیگر بسازد به اسم ماری مارمولک. آنوقت ها ما فکر می کردیم خواهر ماری، یک نوکیش مسیحی انقلابی ست که قبلا در سیرک عقاب کار می کرده. و در جریان ماجرای لانه جاسوسی، ازعشق محمد، در آن لانه، دوباره به اسلام گرویده. مادرش را که دیدیم، تئوری سفر در زمان برایمان به واقعیت نزدیک تر شد. آخر به تیپ ژیگول مادرش نمی آمد چادر سرِ دخترش بکند، اسمش را معصومه بگذارد و بلند شود برود آمریکا درس بخواند. یک کم خارج می زد به گوش.

یکی از ابتکارات معصومه این بود که کار را به جایی رساند که الآن حتی نَن جون مهدی هم نگران محیط زیست ایران شده. و هدیه از غصه ده سال پیرتر. این را پرویز گفت. کتایون و میترا و بقیه بچه ها خیلی فعال شدند. نیکآهنگ که کلا تغییر رشته داد و رفت دکترِ آب شد. تازه چو افتاده نصرالله خامگیاهخوار شده. حالا از بچه های محیط زیست که کنج قفس گیر افتاده اند و آنهایی که مرغ باغ ملکوتشان کردند، نگوییم (این دو مورد آخر را از ترس، رمزی نوشتیم، گرفتی؟). خوب شد کاوه دررفت وگرنه معلوم نبود الآن در کدام باغ ملکوت داشت توییت می زد. البته اینها چکیده ایی از نتایج ابتکارات معصومه، این یوزپلنگ ایرانی است. ناقلا برای خودش پلنگی ست در میان زنان نزام با آن تیپ و روسری های گل گلی. دیدی آنروز که رضا تو برنامه سلام خورشید پرسید پسرت را چرا فرستادی آمریکا، پیچاندش؟ جواب داد: بدتر از آن! خودم هم آمریکا درس خواندم ها ها ها. چه زبل! الهی که موش کور بخوردت.

خلاصه ما از شدت وحشت، داریم به خودمان می آییم. واین یعنی قدم اول در راه توسعه پایدار بلکه هم ابدی. بیایید با خودمان رو راست باشیم. چقدر نزامِ مقدس خودش به تنهایی بار محیط زیست را به دوش بکشد؟ اگر معصومه اینها نبودند ما هم ملتی نبودیم که دوزاری مان بیفتد. هنوز داشتیم از شیشه ی ماشین آشغال می ریختیم وسط اتوبان همت.

ما به این وحشت نیاز داریم تا چهار ستون بدنمان بلرزد بلکه زباله هایمان را جدا کنیم. بلکه با آب شیلنگ در حالیکه شست مان را روی جریان آب شیلنگ فشار می دهیم، حیاط را جارو نکنیم. بلکه موقع مسواک زدن شیر آب را ببنیدیم. بلکه مصرف کیسه پلاستیکی را کم کنیم. بلکه هی هندوانه نکاریم. بلکه فرت و فرت چاه نزنیم. بلکه هی سد نسازیم. بلکه مثل اسفندیار و برو بکس تراکم عمودی نفروشیم. بلکه باغ ها رو قتل عام نکنیم که برج بسازیم. اصلا باغی هم مونده؟ بلکه کوههای لواسان را نبلعیم. بلکه نزام را تغییر دهیم چون دیگر نمی شود با بستن شیرآب و اینها، وسط زاینده رود فوتبال بازی نکرد و یا توی خوزستان خرفه کاشت.

من به نوبه ی خودم از معصومه تشکر می کنم که چهارستون بدن ما را لرزاند تا ما به خودمان بیاییم و قدم اول را برداریم. به هر حال هر راهی با یک قدم شروع می شود. چهارده تا از این معصومه ها داشتیم، الان در دنیا حرف اول را در توسعه پایدار می زدیم. حتی داشتیم نیکآهنگ هایمان را به اسراییل صادر می کردیم. البته منصف باشیم. همه کردیت ها را به خواهرماری ندهیم. این وسط عیسی و بقیه هم در ایجاد این لرزش هیچ کم نگذاشتند. اشتباه نشود. عیسای نبی را نمی گویم. منظورم برادرِ موسی است. همان عیسی که محمدِ آنوقتها خندان، وسط مجلس و پخش زنده صداش کرد آقای کشاورزی. و ما خندیدیم و قند توی دلمان آب شد که چه رئیس جمهور تو دل برویی گیرمان آمده. تازه خبر نداشتیم که قرار است سقّا هم بشود. حالا واقعا راست بود؟ به همسایگان دوست و برادر، آب می فروخت؟

اینستاگرام:

Khoorooseh



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: info@gooya.com تبلیغات: advertisement@gooya.com Cookie Policy