در قسمت هشتم وعده داده شده بودکه به تبعات این غارتگری که انواع و اقسام غارتگری و تخریب کشور در پی خواهد داشت، پرداخته خواهد شد. در هر کشوری وقتی حق حاکمیت مردم به غارت برده شد، غارت سایر امکانات کشور را در پی خواهد داشت.
در چرخه دیوانسالاری کشور به مرور میلیونها استعداد ایرانی با انواع و اقسام روشهای ایجاد و ترس و وحشت و امید های واهی و توخالی دادن، آن ها را مریض و فرسوده واز خود تهی کرده و در نهایت این نیروهای فرسوده را به شرکت در فرایند غارت و تخریب متقابل کشانده اند. و چون غارت و ویرانگری نظام ولایی یک عمل خاص در یک زمان و مکان نیست بلکه یک فرآیند است که پیوستگی و همچنان بشدت ادامه دارد، این است که تا ریشه و هسته این نظام بر جاست هیچ اصلاحی امکان پذیر نیست، زیرا تا وقتی این حصار تخریب و غارتگری شکسته نشده باشد، غارتگران قادر به فهم غارتگری خود و دیگران نیستند و آن را طبیعی می پندارند بویژه که در زرادخانه خشن فقه موجود، انواع و اقسام توجیه های شرعی وغارتگری را در دست دارند و برای تسلای خاطر خود از آن مشروعیت می گیرند و آن را به جامعه و دیوانسالاران تزریق می کنند. زاردخانه خشن فقه موجود را می شود در اشعار زیر خلاصه کرد:
قدرتی را که خدا هرگز روا بر خود نداشت // لیک آن آخوند بی دین مطلق آن را بساخت
در سپاه فقها، بمب خطرناک قوی است // بمب تحمیق و خرافات، عجب بمب قوی است
معنی دین را تو برخوان اندر آغاز کتاب // گویدت: توحید و بعثت، القیامه و الصراط
دین قرآنی همین باشد تو نیک آن را بدان // دین فقهی قدرت است و شرک در دنیای ما
فقه قرآنی تدبّر باشد اندر متن دین // فقه آخوندی است قدرت از برای حاکمین
فقه قرآنی بود حرّیت از بهر بشر // فقه آخوندی است تکلیف و حقارت بر بشر
فقه در قرآن بود آزادی نوع بشر // فقه در دست فقیهان بند بر پای بشر
فقه قرآنی تدبّرنامه است و اختیار // فقه آخوندی است تکلیف و صِغارت بهر ما
دین که تو امروز می بینی در ایران ما // شد وسیله ی کسب قدرت دست افقه فقها
صادق! اینها را که تو گفتی همه عریان بود // گر که چشمها باز باشد بتر از بدها بود
آدمیان معمولی شاید فکر کنند کسانی که دست به این جنایات و غارت و تخریب می زنند، چه نوعی از آدمها هستند؟ فکر می کنند، شاید اصلاً از جنس آدم نباشند؟ و یا شاید از جاهائی دیگر و یا کرات دیگر آورده شده باشند؟ نه چنین نیست! آدمی وقتی در حصار تو در توی قدرت تخریب و غارت گرفتار آمد، دیگر متوجه نیست و اگر دست به غارت نزند آن را خلاف حقیقت می پندارد. این است که آدمی نباید در حصار قدرت گرفتار آید که اگر آمد، بیرون آمدنش تا پاشیدن آن حصار ادامه پیدا می کند. وقتی آن حصار شکسته شد، شاید تازه بفهد که دست به چه جنایات و غارتی زده است و اغلب آن وقت هم نمی فهمند و همچنان خود و اعمال خود را حق می پندارند.
آدمی نباید از از قانون قدرت غافل شود. که اگر غافل شد، اول قدرت او را در چنبره خود می گیرد و بعد او را به پیش می برد تا او را به یک جنایتکار واقعی تبدیل می کند، و هر عملی را برای حفظ قدرت خود توجیه می کند و غافل می شود که عاشق قدرت خود شده است.
جای بحث نیست که آدمی مصون از خطا نیست، و هر کسی در بعضی از مواقع و برخی شرایط ممکن است خطای کوچک و یا بزرگی آگاهانه و یا نا آگاه از او سر بزند. اما اگر بخواهد آن خطا را بپوشاند و یا بدتر آن را حسن جلوه دهد، یعنی اینکه چنین آدمی به سمت نوعی از قدرت درغلطیده است.
آقای خمینی که موافق اسناد موجود و تصریح مرحوم منتظری، تا قبل از رفتن به عراق بشدت مخالف ولایت فقیه بود اما وقتی قدرت به دستش افتاد، نه تنها ایران را کشوری فتح شده و آنچه به دست آمده را غنائم می خواند، و در خوردن و بردن دست اعوان و انصار خود را بر جان و مال و ناموس مردم باز می گذارد، بلکه موافق نظر و عمل، آقای خمینی به هیچ دین و قرار و قاعده ای جز تصاحب مطلق قدرت مطلقه فقیه باور نداشت و به هیچ قول و قراری پایبندی نشان نداد. و آن را به اعوان و انصار خود آموزش داد:
من به یارانم نشان دادم همه دوز و کلک را // کشتن و زجر و شکنجه قلع و قمع مردمان را
من نشان دادم که تقلید و عقیدت قدرت است // مابقی در دست ما توجیه شرع انور است
و خامنه ای هم مو به مو آموزه های او را به عمل در آورده و اگر هم آشکارا از فتح کشور و غنائم صحبت نمی شود، ترس و حشت از مردم است. اما همان را عمل می کنند. البته آقای خمینی بارها آنچه به دست آمده را غنائم می خواند یعنی اینکه کشور به دست او فتح شده است و بر همین اساس است که اولین و مهمترین کارش غارت حق حاکمیت مردم شد.
وقتی حق حاکمیت مردم غارت و از آن ها سلب شد، تبعات خطرناکی را پی خواهد داشت:خطرناکترین تبعات آن دیکتاتوری مطلقه است که آن را در پی خواهد آورد و قدرت در انحصار یک فرد و حلقه اطرافیانش قرار خواهد گرفت. و بویژه اگربنام دین باشد به قول نائینی استبداد دینی خطرناکترین استبداد ها است. «از آن قوای ملعونه که بعد از جهالت ملت از همه اعظم و علاجش هم بواسطه رسوخش در قلوب و از دیانت محسوب بودن از همه اصعب و در حدود امتناع است، همان شعبه استبداد دینی است» (77) و درجای دیگر آمده:
« لهذا همان شعبه استبداد دینی باقتضای همان وظیفه مقامیه خود که حفظ شجرۀ خبیثۀ استبداد باسم حفظ دین قدیماً و حدیثاً متکفل بوده و هست و خطاب مستطاب وَلَا تَلْبِسُواْ ٱلْحَقَّ بِٱلْبَٰطِلِ وَتَكْتُمُواْ ٱلْحَقَّ وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ (بقره/40) را مانند مخاطبین اولین آن پس پشت انداخت و این دو اصل سعادت و سرمایه حیات امت را ( که دانستی حفظ حقوق ملیه و مسئولیت ولاة و غیره ها همه مترتب بر آنها است) محض تنفر و صرف قلوب و پی نبردن ملت بمطلوب بصورتهای زشت و قبیح جلوه گر ساخت» (78)
و چه زیبا وضعیت امروز ایران را به تصویر کشیده شده است: « لکن دستۀ گرگان آدمی خوار ایران چون برای ابقاء شجره خبیثۀ ظلم و استبداد و اغتصاب رقاب و اموال مسلمین وسیله و دست آویزی بهتر از اسم حفظ دین نیافتند، لهذا نسبت ملعونه فرعونیه که : «اخاف ان یبدل دینکم»(غافر/26) گفت از این اسم بی مسمی و لفظ خالی از معنی رفع ید نکرده با فراعنه ایران همدست و کردند آنچه کردند!!» (79)
و این شجرۀ خبیثه بنام ولایت مطلقه، خود در طبقه فراعنه قرار گرفتند. اگر به قران مراجعه شود، مشکل نیست فهمیده شود که این شجره در زمینه هایی گاه بدتر از فرعونیان عمل کرده اند. (80)
در سیستمهای دیکتاتوری، استبداد سیاسی و استبداد دینی تقلیدی هر دو توأم و به هم مرتبط هستند. در بین مسلمانان از شیعه و سنی، فقها و علمای دین بخشی از حاکمیت محسوب میشدهاند، اگر چه خود، شاه و حاکم نبودهاند، ولی بخشی از حاکمیت در دستشان بوده و تا حدودی شاهان و حاکمان را تحت نفوذ خود داشتهاند و شاهان و حاکمان از آنها حساب میبردهاند و اگر شاهی و یا حاکمی میخواسته از نفوذ آنها جلوگیری کند، به نحوی توده عوام را بر آنان میشورانیدهاند و لذا شاه و فقها، لازم و ملزوم یک دیگر بودهاند. چون دولت نیازمند مشروعیت بوده، روحانیان در ازاء دادن این مشروعیت و نقش واسطه میان دولت و رعیت (= مردم)، بخشی از حاکمیت را تصدی میکردهاند. بنابراین، احکام دین را با ایجابات قدرتمداری سازگار مینمودهاند. در هر دوره بخش بسیار ناچیزی از علما، فقها و مراجع دینی درحکومت دخالت نداشته و یا سهیم نبودهاند، با این وجود، استبداد تقلیدی دینی تا حدی خود را جدا از استبداد سیاسی نشان می داده و می دهد اما گهگاهی هم با توجه به نوع تفکر و تابعین خود به نفع مردم و خود عمل می کند. اما روزگار سیاه وقتی است که دین و دولت هر دو یکجا در دست فرد و یا افرادی متمرکز بشود و حکومت سخنگو و بیانکننده دین مردم هم بگردد، به عبارت دیگر هر دو استبداد یعنی سیاسی و دینی تقلیدی یکی شود و در دست علمای دین قرار بگیرد.
هر كجا قدرت همه يك كاسه شد // دين و ايمان رفت و جايش قدرت ويرانه شد
ميشود قدرت خدا در جان آن قدرت پرست // چونکه شیطان لانه کرده در دِماغش مستمر
در این حالت مردم به کلی حقوق و آزادی ها وحق حاکمیت خود را از دست می دهند و این چیزی است که در این عصر و زمان ملت ایران دچار آن شده است و چون حق حاکمیت مردم به دست استبدادیان و غارتگران دینی حذف و سلب شد، امنیت اجتماعی که شامل امنیت مالی، جانی، فکری، جنسی، خانوادگی، اعتقادی و دینی است هم غارت و از بین می رود و جامعه وارد عصر بی ریشه گی و نا امیدی از زندگی حال و آینده می شود، در نتیجه
1-آزادی و اختیار و حق انتخاب از آدمی سلب می شود و آدمیان را به آدمهای چاپلوس و خوار و خفیف تیدیل می کند.
2-و آدمها خوار و خفیف برای اینکه دست خودشان هم از این نعمت باد آورده باز باشد خود را مطیع و فرمانبردار نشان می دهند.
3-در نتیجه خوار و خفیف شدن مردم، استعدادها از شکوفا شدن و ابتکار و عمل باز می ماند و کشور به لحاظ استعداد نیروی انسانی به سمت سراشیبی می رود زیرا که:
4-ابتکار و عمل و رشد و شکوفائی استعدادها در عرصه های مختلف، لازمه اش آزادی و استقلال و حق انتخاب در زمینه های فردی و اجتماعی است. بعضی ها شاید مدعی باشند که با نبود آزاد و استقلال فردی و اجتماعی هم اگر فرد قدرتمندی کشور در دستش باشد، می تواند کشور هم شکوفا گردد و به راه رشد برود. و مثلهائی هم می آورند که مثلاٍ فلان و یا بهمان کشور با داشتن حکومت دیکتاتوری و شخص قدرتمند ببینید تا کجا کشور پیشرفت کرده است و یا مثلا ایران ما در زمان فلان و بهمان دیکتاتور چه پیشرفتهای خارق العاده ای کرده است.
اینان غافل از این حقیقت هستند و نمی توانند درک کنند که اگر همین کشورها در همان زمانها بر مدار آزادی و استقلال فردی و اجتماعی بود، به کجاها می توانست دست پیدا بکند و ثانیاً آدمی زمانی آدم است که بتواند آزاد مستقل و زیست کند و مستقل و آزاد تصمیم بگیرد و آن را به اجرا بگذارد. از دید من اگر آزادی از آدمی سلب شد، هر بهشتی که برایش ساخته شود، جهنمی بیش نیست، زیرا آدمی را تبدیل به حیوان و چهارپایان می کند، که در چمنزار بهشتی که برایش ساخته شده می تواند چرا بکند و فربه شود. اما همین حیوانی که در این بهشت زیست می کند، آن قدرتمدار که بهشت ساخته شده در دست اوست، هر گاه اراده کند سرش را بریده و نابودش می کند. ثالثاً شکوفائی کشور را به ساختن پل و ساختمانهای زیبا و حتی چند مدرسه و دانشگاه به امر خلاصه کردن، ظلم به آدمیان است. که اگر چنین است من گمان نمی کنم که بنائی که در عرصه های مختلف در این چهار دهه بعد از انقلاب با پول غارتگری ساخته شده، در هیچ دوره ای نظیر داشته باشد.
اگر ما بخواهیم مثالی از بنیانگذاری تمدن و شکوفائی نسبتآً واقعی در کشور خودمان بزنیم، دوره هخامنشیان است. در این دوره است که بزرگترین تمدن بشری را موجب گشته و در این دوره تا حدود قابل ملاحظه ای آزادی های مختلف آدمیان درعرصه های مختلف با داشتن هر دین و مذهب و مرامی نسبی تأمین گردیده است. البته این بدان معنی نیست که تمدنی که هخامنشیان موجب گشتند، دیگران نتوانستند آن را حفظ کنند و به آن غنا ببخشند.
« تمدّنی است که جذر و مدّ هولناک هجومهای مقدونی و عرب و وحشیگریهای وصف ناپذیر مهاجمان مغول و ترک و تاتار را تحمل کرده است، بی آنکه مانند بسیاری از تمدنهای دیگر برافتد، بلکه در پی این ترکتازیها پیروزمند بیرون آمده ، و در هر بار و در آخرین حساب تمدّن ایرانی بوده است که برجای مانده و پیروز شده است: این اسکندر است که «ایرانی می شود» ، همان گونه که نخستین و بزرگترین فرمانروایان عرب، یعنی عبّاسیان، و پس از ایشان جانشینان چنگیز و تیمور نیز ایرانی شدند.» (81)
و باز در استمرار و «اهمیت تمدن ایرانی همین بس که از زرتشت تا غزالی و از رازی تا ابن سینا خرد مقام بسیار ولایی دارد. » (82)
از حکیم ابوالقاسم فردوسی که نگهدارنده زبان پارسی است تا حافظ که قویترین غزل سرای سیاسی است که بسیاری از نشانه های وضعیت امروزین علما و فقهای عصر ما را در آن می توان یافت. از عطار و سنائی و جلال الدین مولوی, سه قله بلند شعر و عرفان پارسی که مکمل یکدیگرند و مولوی به قول محمد رضا شفیعی کدکنی کوهموج و بلند ترین قله است. (83)
و همچنین است سعدی و دیگران و دیگران که پاسدار تمدن و فرهنگ ایران زمین اند.
درقسمت اول این سلسله مقاله ها که فهرست مختصری بود از انواع غارتگری و تخریب کشور به دست حکومت غارتگر ولایت مطلقه که مهمترین و خطرناک ترین غارت، غارت حق حاکمیت ملت است که وقتی این حق به غارت برده شد، غارت سایر امکانات کشور را در پی خواهد داشت. در بند چهارم آن که صحبت از تخریب و غارت سرمایه اجتماعی و انسانی کشور در میان بود،آمده بود:
«4.2- به مهاجرت کشاندن و یا وادار به مهاجرت کردن میلیونها ایرانی زن و مرد متخصص و در خدمت منافع غرب قرار دادن استعدادهای آنها؛» (84)
در توضیح این بند به ضرس قاطع باید گفتن که بیش از 80 در صد متخصصین و فارغ التحصیلان بهترین دانشگاه های کشور به خارج مهاجرت کرده اند. آقای خمینی از همان اول پیروزی انقلاب برای قبضه کردن دانشگاه و دانشگاهیان و ساختن دانشگاهی گوش به فرمان به عناوین مختلف آنها را مورد تحقیر و ارعاب و تهمت قرار داد و هر کسی هم که توصیه و یا سفارشی برای بهبود وضع کرد آنها را هم غیر مستقیم و بدون ذکر نام مورد حمله و توهین قرار گرفتند، منتها وی به نحوی سخنان خود را بیان می کرد که اولاً برای توده غیر دانشگاهی و به قول معروف عوام جذاب و قابل قبول باشد و حمایت آن ها را به خود جلب و جذب کند و ثانیاً به روش خود آن ها را چنان بصورت حق به جانب که بله اینها ضد اسلامند یا از اسلام می ترسند و اصلاً و عقب ماندگی ما به این علت است که دانشگاها در زمان گذشته آدم متخصص تربیت نکرده بیان می کرد که آنها هم برای توده عوام و بخشی از روشنفکران نابخرد و روشنفکران و دانشگاهیان مسلمان قدرت طلب و قدرت دوست را هم به خود جذب کند. به ترتیب تاریخ بعضی از آن گفته در زیر قابل مطالعه است:
«میگویند مغزها فرار می کنند! این مغزهای پوسیده بگذار فرار کنند. این مغزهائی که برای اجانب کار کردند. این مغزهائی که جزو سازمان امنیت بودند بگذار فرار کنند. شما برای آنها خیلی افسرده نباشید، این مغزها باید فرار کنند.» (85) در همانجا در مورد تصفیه دانشگاهیان و ادارات و خارج کردن آن از رژیم گذشته سخنرانی را ادامه می دهد:
« ما باید این مملکت را عوض کنیم، این افکار را عوض کنیم. دانشگاه ما باید عوض بشود، از این افکار عوض بشود. این مغزهائی که بچه های ما را سی سال، چهل سال به تباهی کشیدند بگذار فرار کنند، یک مغزهای صحیح بیایند روی کار. حالا که می خواهند تصفیه بکنند، و اشخاصی خیرمند می خواهند تصفیه کنند شما نشسته اید غصه می خورید که چرا تصفیه می کنند، غصه می خورید که چرا اعدام می کنند، کی ها را اعدام کردند؟ برای کسی غصه می خورید؟... ای مغزهای پوسیده! ای انسان های از بین رفته! بیدار بشوید یک قدری چرا اینطور بحث می کنید، چرا اسلام را تخطئه می کنید؟ چه شده که شما را که اسلام را تخطئه می کنید؟ جوان های ما بیدار بشوید. ای جوان های برومند! ای خواهران ما! ای برادران ما ! بیدار بشوید ! ای شمائی که با دست شما نهضت به اینجا رسید و این آقایان که حالا اشکال می کنند در کنار نشسته بودند و یا کمک می کردند و یا بی تفاوت بودند و حالا آمده اند در میدان ... باید ادارات تصفیه بشود، باید فرهنگ تصفیه بشود، باید دانشگاه ها تصفیه بشود باید به دست اشخاصی بیفتد که پیوندی با رضاخان پهلوی و با محمد رضاخان پهلوی در سال های طولانی نبود.» (86)
باز در همانجا غیر مستقیم به آنها می فهماند که بهتر است فرار کنند و به خارج بروند
«میگویند مغزها فرار کردند! بگذار فرار کنند، جهنم که فرار کردند. این مغزها! مغزهای علمی نبودند این مغزها، مغزهای خیانتکار بودند، و الّا کسی از مملکت خودش فرار میکند به آمریکا؟! از مملکت خودش فرار میکند به انگلستان و زیرِ سایه انگلستان میخواهد زندگی بکند؟! پیوند میکند با بختیار و امثال بختیار که مملکت ما را به تباهی کشیدند؟! این مغزها بگذار فرار کنند، بهتر است که فرار کنند، غصه نخورید برای اینها، برای اینها که کشته شدهاند غصه نخورید این قدرها. برادرها خودتان بیدار باشید... اگر شما هم می دانید که در اینجا جایتان نیست شما هم فرار کنید. راه باز است مملکت ما آدم می خواهد حالا، نه مغزهایی که می روند زیر پناه انگلستان و زیر پناه آمریکا » (87)
و یا اینکه خطر دانشگاه از بمب خوشه ای بدتر است:
« باید همۀ اشخاصی که علاقه دارند به این کشور، علاقه دارند به اسلام، علاقه دارند به این ملت توانشان را روی هم بگذارند برای اصلاح دانشگاه، خطر دانشگاه از خطر بمب خوشه ای بالاتر است. » (88) در ادامه همین سخنرانی می گوید تمامی فسادها از دانشگاه و دانشگاهیان است:
« دانشگاه دو راه دارد: راه جهنم و راه سعادت، راه ذلت و مسکنت و نوکرمآبی و امثال اینها و راه عظمت و عزت و بزرگ منشی، دانشگاه، همین دانشگاه را تا - دانشگاه - ما داریم فایده ندارد، ما دانشگاه50 سال است داریم و از دانشگاه هرچه فساد توی این مملکت پیدا شد از این اشخاصی بود که در دانشگاه تحصیل کرده بودند، تخصصش هم شاید داشتند» (89)
و در سال 60 و بعد از کودتا علیه منتخب ملت ایران که ظاهراً قدرتمند تر شده بود، توهین به دانشگاهیان را از حد می گذراند و می گوید، اینکه در گذشته چه حیواناتی از دانشگاه در گذشته بیرون آمده است:« اینها از مملکتی که همه چیزش اسلام باشد می ترسند. نسل هائی که از مدارس و دانشگاه ها بیرون می آیند، اگر اینطوری (اسلامی) تربیت شده اند.، باید بروند. وقتی دانشگاه ها بسته شد، چه افراد مهم مخالفت کردند. سابق وقتی دانشگاه دست ما نبود، دیدید چه حیواناتی بیرون آمد. در همین دانشگاه ها اگر کسی می خواست نماز بخواند، رویش نمی شد و در پنهان نماز می خواند.» (90) به آنچه در بالا آمد باید افزود که آقای خمینی با اینکه بارها ایران را کشوری فتح شده و آنچه هم که به دست آمده را غنائم خوانده است(91) . اما آنچه وی در آذر ماه 59 در جمع استانداران کشوربیان کرده بسیار گویا است . بعد از اینکه می گوید ایران فتح شده است، ناگهان میگوید اینهائی که اموالشان مصارده شده - بدون اینکه حتی هیچ بحثی از دادگاه های فرمایشی بکند، می گوید : اینهائی که اموالشان مصادره شده، بیشتر از اینها بدهکارند.
«یک مملکتی که دو سال است با آن زحمتها و رنج ها فتح شده است و یک مملکتی که گذاشته اند که این همه عیب دارد. آنهمه عیب را گذاشتند و فرار کردند اصلاً مال مردم را ، مال ملت را برداشتند غارت کردند و رفتند. اینهائی که زمین هایشان و نمی دانم چه شان مصادره شده، بیشتر از اینها بدهکار هستد.»(92)
اصلاً با چنین گفتمانهایی متخصص، کارشناس با تجربه، کارخانه و سرمایه دار می توانند در کشور باقی بمانند؟
سعی شد که فرازهای فوق کمی بیشتر و کاملتر آورده شود تا سلسله سخن از هم گسیخته نگردد و خوانندگان خود به نحوه برخود و حیله های بکار برده شده در آنها بیشتر واقف شوند و کسانی هم مدعی نشوند که در نقل قول تحریفی صورت گرفته است. محاسبه خسارت مادی و معنوی فرار مغزهای و متخصصین دانشگاهی در زمینه های مختلف از کشور تحقیق جداگانه و جدی تری می طلبد. از کجا معلوم شاید این هم جزو ارتباطاتی بوده که قبل از پیروزی انقلاب با غرب به سرپرستی آمریکائیان گرفته شده است:
گر حمایت خواه من باشید و من حاکم شوم // حفظ خواهد شد منافع شما در مَنطقه
شاه را بردند و من شاهنشه شاهان شدم // قدرتم شد مطلق و ایران فتاده بر درم
بعضی از محققین می گویند:« سالانه حدود ۱۵۰ تا ۱۸۰هزار نفر از ایران خارج میشوند. در سالهای جنگ تعداد از این کمتر نبود. این چند میلیونی که الان در خارج زندگی میکنند خیلیهاشان در آن سالها از ایران رفتند هر مهندس، هر دکتر، هر وکیلی که از ایران خارج میشود، معادل نزدیک به یک میلیون و نیم تا دو میلیون دلار است که از ایران خارج میشود. وی میافزاید فرار مغزها در چند سال اخیر ۳۰۰ برابر جنگ ایران و عراق به اقتصاد ایران صدمه زدهاست. » (93)
« زعمای جمهوری اسلامی، خسارت مادی وارده در طول جنگ 8 ساله را ١۰۰۰ ميليارد دلار ذکر کرده اند. » (94) که 300 برابر آن می شود 3 بیلیارد دلار یعنی عدد 3 و پانزده صفر جلوی آن . و اگر ما فرض بگیریم بطور متوسط سالانه فقط 100000 متخصص مهاجرت کرده اند و هر شخصی از ابتدای طفولیت تا متخصص شود، مخارجش برای کشور یک میلیون دلار خرج بردارد، در طول چهل سال 4 بیلیون دلار یعنی عدد 4 و 12 صفر جلویش.
و اگر ما حد اقل نصف این رقم را یعنی سالانه به طور متوسط 50000 در طول این چهل و چند سال در رشته ها و زمینه های مختلف از ایران مهاجرت کرده اند، 2 بیلیون دلار می شود، که البته این تنها دو بیلیون دلار نیست زیرا هر نفر متخصص، سرمایه دار، و یا... که از ایران مهاجرت کرده بطور متوسط یک میلیون دلار با خود برده باشد - درست است که بخشی از آن ها پولی همراه نداشته اند - اما قطعاً بسیاری از آنها چندین و چند میلیون با خود برده اند. که این نیز می شود 2 بیلیون دلار یعنی اینکه 4 بیلیون دلار مفت و مجانی در اختیار غرب قرار داده شده است. سودی بالا تر از این می شود تصور کرد؟
اینها تنها خسا رتهای مادی است که به ایران رسیده، خسارت معنوی که از ناحیه فرار مغزها ایران متحمل شده غیر قابل محاسبه و غیر قابل جبران است؟ زیرا میزان فوایدی که یک متخصص، کارشناس و... در زمینه های مختلف می تواند در توسعه و پیشرفت کشوری مؤثر باشد و برساند و دست به خلق آثار بزرگی در زمینه های مختلف بزند،اظهر من الشمس است. وقتی کشوری از افراد متخصص، کاردان - و نه مدرک دار چون ایران کشوری است که در تولید انواع و اقسام مدرک تحصیلی تقلبی و غیر تقلبی بس توانمند است - سرمایه دار در زمینه های مختلف از دست داد، به فقر فرهنگی دچار می شود، و جای همۀ افراد کاردان و با تجربه را افراد چاپلوس، متملق وعاری از کارهای بزرگ پر می کند و کشور دچار فقر و بیچارگی می شود. وقتی چنین شد به قول محسن رنانی «نظام تدبیر چنان از اندیشمندان واقعی و انرژی خِرد جمعی تخلیه شده و چنان در محاصره رانتخواران قرار گرفته است که دیگر توان ایجاد تغییر ندارد.» که «بدون تغییرات ساختاری و افقگشایی، امکان برون رفت از این باتلاق برای حکومت وجود ندارد.» (95) وضعیتی که ایران درگیر آنست و اگر وطن پرستان و علاقه مندان به کشور به هر چه زودتر به دادِ آن نرسند، آن ته مانده ای هم که هست با دست این غارتگران از بین خواهد رفت و کشور به زمین سوخته ای تبدیل می گردد.
آیا این سئوال برای شما مطرح شده است که چرا وقتی دو دسته افراد: سرمایه دار و متخصص از کشورهای غربی تقاضای مهاجرت می کنند، بدون هیچ مانع و رادعی و با کمال خشنودی پذیرفته می شوند. روشن است که دو دسته فوق موجب پیشرفت رشد و شکوفائی در کشور می شوند. تمامی شکوفائی و خلق آثار بزرگ و ارزشمندِ صنعتی، علمی، اقتصادی، مدیریتی و.... در گرو داشتن مغزهای با تجربه و متخصص است. بویژه که این نیروی توانا مفت و مجانی به دستش برسد، چه سعادتی از این بالاتر؟
اما افرادی که در کشورهای خود حتی جانشان در خطر است، با هزاران اما و اگر مواجه می گردند و بعضی از آن ها جان خود نیز از دست می دهند؟ فکر می کنم پاسخ این سئوال برای هر کسی باید روشن باشد و خود می تواند به آن پاسخ مناسب بدهد.
و فرار مغزها بویژه در ارتش شاید بتواند مصداق این اشعار دست و پا شکسته باشد
هجرت افراد دانا و مدبّر سوی غرب // نفع خواهند داشت از بهر شکوفائی غرب
دشمنی با کاردانی و تخصص سود دارد بر شما // کوچ مغزهای مزاحم سودِ ما دارد عیان
نه فقط ما هر چه داشتیم ازطلا و از جوان // همه از کشور برفت و سوی غربِ شد روان
شد خزانه ها همه خالی، از ارز و طلا // همه چون سیل خروشان سوی غربند روان
هاشمی جانی و طراح جنایتهاست او // خاطراتش همه گویایِ حکایتها است او
یاد داری حرف رفسنجانی درآن جمعه نماز // گفته آمد، ما نخواهیم کرد اشتباهِ شاه
فقر و ناچیزی ملت سدّ جنبش ها بود // ماندگاری در حکومت، حکمتش اینها بود
او اشتباه فهمیده بود، همچنانکه جانش را هم به دلیل همین اشتباه از دست داد و استخری شد. اما همیشه راه حل وجود دارد و اجمالاً راه حل فعلی به نظر می رسد، همان رهنمود حکیم ابوالقاسم فردوسی است:
پرچم کاوه بود راه نجات ایرانیان // آن حکیم شاهنامه حق بگفت این را به ما
بنظر می رسد که تا بدینجا آشکار شده باشد که ما دچار چه سیستم دیکتاتور و غارتگری هستیم بنابراین قبل از اینکه به سایر مسایل و از جمله داشته های عظیم خود پرداخته شود، مناسبت دارد که برای خروج از بن بستی که درگیر آن هستیم، راه حل آن حکیم بزرگ ایران زمین، مورد بررسی و مداقه قرار بگیرد و یا حد اقل تیری بر تاریکی ها افکنده شود. در قسمت دهم این مهم مورد بحث قرار خواهد گرفت.
محمد جعفری
نمایه و یادداشت:
77-تنبیه الامّه وتنزیه المّله یا حکومت از نظر اسلام، آیتالله علامه محمد حسین نائینی، ص 108.
78- تنبیه الامّه وتنزیه المّله یا حکومت از نظر اسلام، آیتالله علامه محمد حسین نائینی، ص 36.
79- تنبیه الامّه وتنزیه المّله یا حکومت از نظر اسلام، آیتالله علامه محمد حسین نائینی، ص 5-4.
81- یونانیان و بربرها اثر: امیر مهدی بدیع، جلد 1 و 2، چاپ دوم 1364 نشر پرواز، ص 20.
82- یونانیان و بربرها ج 1 ص 20 .
83- منطق الطیر عطار مقدمه و تصحیح محمد رضا شفیعی کدکنی، مقدمه ص 21.
84- https://news.gooya.com/2020/10/post-44288.php
و
85- صحیفه نور 18جلدی وزارت ارشاد، ج 10، ص 82، سخنرانی تاریخ 8/8/58
86- صحیفه نور 18جلدی وزارت ارشاد، ج 10، ص 83، سخنرانی تاریخ 8/8/58
87- صحیفه نور 18جلدی وزارت ارشاد، ج 10، ص 84، سخنرانی تاریخ 8/8/58
88- صحیفه نور 18جلدی وزارت ارشاد، ج 13، ص 209، سخنرانی در تاریخ 27/9/ 59.
89- صحیفه نور 18جلدی وزارت ارشاد، ج 13، ص 210، سخنرانی در تاریخ 27/9/ 59.
90- صحیفه نور 18جلدی وزارت ارشاد، ج 15، ص 36، ، سخنرانی تاریخ 4/4/ 1360.
91-
https://news.gooya.com/2020/09/--2.php
و
92- صحیفه نور 18جلدی وزارت ارشاد، ج 3، ص 193 ، سخنرانی در جمع استانداران 15/9/59.
93-
94- گروگانگیری و جانشینان انقلاب، محمد جعفری، ص 299، چاپ دوم در سایت 386؛ بنا به گفته مجری برنامه خبر جام جم مورخ ١٤ آبان 1385، ساعت ٦ بعد از ظهر بوقت لندن، گفت: سازمان ملل ٢٠٠ ميليارد از رقم فوق کم کرده و خسارت وارده بر کشور را ٨٠٠ ميليارد دلار ارزيابي کرده است. به هر حال بر کسانيکه اطلاعات و ارقام لازم را در اختيار دارند، فرض است که به اين مهم بپردازند و خسارت وارده به کشور را تا جائيکه ممکن است دقيق تر در اختيار اين نسل و نسلهای آينده قرار دهند تا معلوم شود، جهت استقرار ديکتاتوری و قبضه کردن قدرت، چه خسارت عظيم مادی و معنوی بر کشور وارد کرده اند در صورتيکه روش ديگری بکار می برند، همه اينها قابل جلوگيری بود.
95- محسن رنانی : 22/دیماه 1400 ؛
انحطاط در آبکشی تا آبکشی انحطاط، اکبر کرمی
موج جدید تروریسم و سودای مُلایان، عرفان قانعی فرد