Friday, Mar 11, 2022

صفحه نخست » در سوگ و به یاد استاد حمید ایزدپناه (صفای لرستانی)، غزلی از‌ م. سحر

M_Sahar_2.jpg*

*

*

در استقبال غزلی با مطلع زیر از وی:

دم از چه می‌زنی‌ای دل جهان دمی باشد
حباب عمر در این باغ شبنمی باشد
..........................................................

چنین که طبع جهان تابع دمی باشد
زعمر، آه و دمی سهمِ آدمی باشد
اگرچه آمدن از حسن اتفاق بوَد
حضورِ مرگ، حدیثِ مُسلّمی باشد
eizadpanah.jpgچو پا به راه نهادی، گذار باید کرد
که غنچه هم سفرِ اشگِ شبنمی باشد
همان حکایت هجران که عاشقان گفتند
حقیقتی ست که معلومِ عالمی باشد
خوشا کسا که درین سیرِ پنج روزۀ دهر
رفیقِ همره و همرازِ همدمی باشد
به ذوقِ عشق، گرایندۀ دلی گردد
به لُطفِ مِهر، گُسارندۀ غمی باشد
روانِ خسته دلان را ـ به دوستی سوگند
نه غیرِ مِهر، مُرادیّ و مرهمی باشد
مگر به لوحۀ نامی که می‌نهی بر جای
گمان مدار بهشت و جهنمی باشد
غزل خوشست که در وصف عاشقان گویند
به شرطِ آنکه نیوشنده، محرمی باشد
صفای آینه بودی و این سرودِ سحر
به یادِ چون تو وجودِ مُکرّمی باشد
که در نهادِ تو مِهرِ وطن حدیثی نیست
که نزدِ زنده دلان، رازِ مُبهمی باشد
بدان هنر که ترا بود، بین دانش و ذوق
کم اوفتاده که پیوندِ مُحکمی باشد
بدان صفت که ترا مِهرِ بوم و بر می‌بُرد
کم اوفتاده که گامِ مصممی باشد
به پیشواز کلام تو آمد این غزلم
مگر که یاد تو را خیرمقدمی باشد
صبا به خاک عزیزان اگر گذار کنی
ز چشمِ دوست فروچین اگر نمی‌باشد

‌م. سحر

پاریس/ ۱۲. ۴. ۲۰۱۶



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy