مراجعه به بیگانگان برای نجات هرگز -۵
«همه چیز و همه راهها بر آقای خامنهای تیره و تار گشته و فقط راه کشت و کشتار و داغ و درفش و دشمن دشمن مانده است.»
قبل از هر چیز این نکته را که بارها یادآورشدهام، باز هم یادآور میشوم که اینجانب در آن حد و اندازه نیستم که برای مردم نسخه بپیچم و یا تعیین تکلیف کنم. آدمی در هر اندازه و حدی هم که باشد، فقط باید آنچه را که میداند و یا میفهمد به اطلاع دیگران برساند، اینکه بدان عمل میشود و یا نمیشود به ملت که صاحبان اصلی کشورهستید بستگی دارد ولی مایلم که تجربههای آموختهام را برای هموطنان خود بیان کنم. اما اراده تغییر و تصمیم با شما مردم، کاوهها و فریدونهای زمان است و امرهم امرِ شما است.
در بخشهای پیشین حکیم ابوالقاسم فردوسی با زبان سمبلیک و راز و رمز و در لباس داستانسرائی به ماهیت حکومتهای جبّار و ضحاک گونه - منتها در هر دور و زمانی و با شرایط موجود آن زمان - که همه در مکیدن خون جوانان و غارت هست و نیست ملت، آنها را برده خود کردن، عمل میکنند را به تصویر کشید و برای آگاهی مردم ایران زمین در هر زمان و مکان و به حیطه شناسائی در آوردنِ دردی که مردم در چنین حکومتهایی گرفتار آنند پرداخت و گفت زمانی ضحاک و ضحاکیان از تخت قدرت به زیر کشیده خواهند شد که کاوهها، مردم و فریدونها که نیروی لایزالی را تشکیل میدهند به هم پیوسته گردند. و هر شخص مدیر و مدبّر، خود فریدون زمان خود است و ایجاد پیوستگی این نیروی لایزال بر عهده کاوهها بویژه فریدونها است.
سپس نقشه راه و یا کاربرد اصلی و پایهای و یا استراتژیک را برای رهائی یاد آور شد. و استراتژی، کاربرد اصلی و پایهای و یا شاه کلید را که لباس ترس از تن به درآوردن است را تشریح کرد و آن را با دو اصل مهم دیگر یعنی پرهیز از انتقام و انتقام جویی و به کار گیری روش عدم خشونت نقشه راه خود را کامل گردانید.
جمشید در ابتدا کمر به شکوفائی و آبادانی وایمن سازی کشور بست و متخصصین، هنرمندان روحانیان، کشاورز و صنعتگران و لشکریان کشور از هر دسته را در جای لایق خویش قرار داد و آنچه را که نیاز کشور و مردم بود بساخت و خرافات، دیو و دیو صفتی و مفت خوری را باطل کرد و همه را به کار و کوشش و خلاقیت واداشت. وقتی از همه این امور فارغ گشت، مردمان بر او گوهر افشانی کردند و جشنی بر پا شد و آن روز، نوروز نامیده شد. یعنی روزیکه همه مردم دارای رفاه و آسایش و آزادی و حقوقمندی و عدالت، شدند.
بدین اندرون سال پنجاه رنج // ببرد و از این چند بنهاد گنج
دگر پنجه اندیشهٔ جامه کرد // که پوشند هنگام ننگ و نبرد
ز کتّان و ابریشم و موی قز // قصب کرد پر مایه دیبا و خز
بیاموختشان رشتن و تافتن // به تار اندرون پود را بافتن
ز هر انجمن پیشهور گرد کرد // بدین اندرون نیز پنجاه خورد
گروهی که کاتوزیان خوانیاش // به رسم پرستندگان دانیش
جدا کردشان از میان گروه // پرستنده را جایگه کرد کوه
بدان تا پرستش بود کارشان // نوان پیش روشن جهاندارشان
صفی بر دگر دست بنشاندند // همی نام نیساریان خواندند
ازین هر یکی را یکی پایگاه // سزاوار بگزید و بنمود راه
که تا هر کس اندازهٔ خویش را // ببیند بداند کم و بیش را
پزشکی و درمان هر درد من // در تندرستی و راه گزند
همان رازها کرد نیز آشکار // جهان را نیامد چون او خواستار
همه کردنیها چو آمد به جای // ز جای مهی برتر آورد پای
به فرّ کیانی یکی تخت ساخت // چه مایه بدو گوهر اندر نشاخت
جهان انجمن شد بر آن تخت او // شگفتی فرومانده از بخت او
به جمشید بر گوهر افشاندند // مر آن روز را روز نو خواندند
سر سال نو هرمز فرودین // بر آسوده از رنج روی زمین
در آن دوران مردم در خوشی و نعمت بودند و هر دسته و گروهی هم به کارهای خود مشغول بود و جمشید هم صدای مردم را میشنید و به خواستههای آنان میرسید و چون از او جز از عدل و داد سر نمیزد، همه مردم در برابر او سر خم کرده و بفرمانش گوش فرا میدادند. جمشید بعد از نوروز به اطراف خود که نگاه کرد، و دید در جهان کسی را یارای برابری با او نیست غرور و تبختر به او دست داد. جمشید که تا آن روز ایزد را میپرستید، وقتی گرفتار کژراهه و منیت و کیش شخصیت شد و خود را خدایگان و جهان مدار نامید. خطاب به بزرگان و تمامی مردم کشور گفت: آسایش و راحت شما از منست، و مرگ را از شما برداشتهام و آنچه در جهان است از من پدید آمده است و چون چنین است باید مرا خداوند بخوانید و کسی که به ستایش من نپردازد، او اهریمن کیش و کافر است و چنان استبدادی بر قرار کرد که کسی را یارای سخن گفتن نماند و همه و بویژه موبدان - نظیر قریب به اکثریت روحانیون ما در دوران خمینی و خامنههای - سر به زیر افکندند و خاموش شدند.
یکایک بتخت مهی بنگرید // بگیتی جز از خویشتن کس ندید
منی کرد آن شاه یزدان شناس // ز یزدان بپیچید و شد ناسپاس
گرانمایگان را ز لشگر بخواند // چه مایه سخن پیش ایشان براند
چنین گفت با سالخورده مهان // که جز خویشتن را ندانم جهان
هنر در جهان از من آمد پدید // چو من نامور تخت شاهی ندید
جهان را به خوبی من آراستم // چنان است گیتی کجا خواستم
خور و خواب و آرامتان از من است // همان کوشش و کامتان از من است
بزرگی و دیهیم شاهی مراست // که گوید که جز من کسی پادشاست
همه موبدان سرفگنده نگون // چرا کس نیارست گفتن نه چون
همه موبدان سرفگنده نگون // چرا کس نیارست گفتن نه چون
وقتی غرور و منیت در جان جمشید رخنه کرد و روش خدایگانی و مطلق العنانی را در پیش گرفت و موبدان (= روحانیون بلند پایه سر به زیر افکنده و در تأیید عمل جمشید از یکدیگر سبقت جستند) دقیقاً نظیر روحانیون ما در دوره خمینی و خامنهای، فرّه ایزدی از او رخت بر بست و در پی آن همه چیز بر او تیره و تار گشت. همچنانکه همه چیز و همه راهها بر آقای خامنهای تیره و تار گشته و فقط راه کشت و کشتار و داغ و درفش و دشمن دشمن مانده است. و در نظر بیش از ۸۵٪ مردم منفور و مغضوب گشته است و این همان فرّه ایزدی است که از آقایان خمینی و خامنهای رخت بربست.
آیا تا بدین جا آنچه در فوق آمد وضعیت و وصف الحال آقای خامنهای را به روشنی بیان نمیکند؟ آیا آقای خمینی که بنام دین و خدا و تقدس و اینکه هدفش آزادی استقلال و شکوفایی و حکومتی برخاسته از اراده مردم است به وی روی آوردند و او را رهبر انقلاب خود قرار دادند. وقتی وی بر اریکه قدرت سوار شد و با زجر و شکنجه و کشتار و داغ و درفش و غوغاسالاری خیابانی پایههای حکومت ضد مردمی خود را با تحمیق و تهدید و وعده وعید استوار ساخت، کوس لمن الملکی نزد؟ و نگفت اگر سی و پنج ملیون بگویند آری! من میگویم نه! یا نگفت که حفظ حکومت اوجب واجبات است و برای حفظ آن جاسوسی کردن، دروغ گفتن و شراب خوردن هم واجب میشود. که حکومت مطلقه است و میتواند اگر لازم باشد، نماز و روزه و حج و یا هر چیز دیگر را تعطیل کند؟ و یا وقتی همین آقای خامنهای در لباس ریاست جمهوری وقتی گفت که در دولت میتواند در چهارچوب احکام و قوانین پذیرفته شده اسلامی عمل کند، آقای خمینی به او سخت توپید و گفت: تو ولایت فقیه را نشناختهای و «حکومت یکی از احکام اولیه اسلام است و مقدم بر تمام احکام فرعیه حتی نماز و روزه و حج... آنچه گفته شده ناشی از عدم شناخت ولایت مطلقه الهی است» واختیارات حکومت اسلامی خیلی بالاتر از این مسائل است. وقتی آقای خامنه از ترس خود گفت: بله حق با شما ست. آقای خمینی در جواب گفت: «... از جمله افراد نادری هستی که چون خورشید روشنی میدهید» با اندکی دقت مشخص میشود که آقای خمینی حکومت را فرعونی و خود را خدا خوانده است و این به تنهایی نشان از این دارد که آقای خمینی خدا را جبّار و ستمگر مطلقی به مانند فرعون، نرون و سزار، سیسرون و یا هیتلر معرفی کرده و خود را هم خدای جبّار نامیده و حکومتش را حکومتی مطلق و ضحاک فرعون منش. اما زمان لازم بود تا ملت ایران با گوشت و پوست خود درک کند که این چه خونخوار و بی دین و بی ایمانی بوده است. آقای خامنهای هم از خمینی تجربه آموخت و بر همان روش و منش عمل کرده و میکند.
این رژیم ضحاک و فرعون منش با روشهای مختلف که جای بحث آن اینجا نیست، به خوار و خفیف و زبون کردن و نابودی ملت ایران از هر طبقه و صنف حتی به خودیها، و نزدیکترین آنها پرداخت. از باب مثال چند نمونه برای صاحبان درد و اهل خرد کافی است:
مثال اول: «روزی چند نفر از دوستان و همکاران آقای بنیصدر برای کمک و مساعدت در حل مشکلی از آیتالله پسندیده، در منزل پسرش آقا رضا در نیاوران خدمت ایشان رسیدند و بعد از بحث و طرح مسئله، آیتالله پسندیده به عکسی از دکترمصدق که در پیشخوان اطاق بود نگاه کرد و گفت: من چه بگویم، من همان زمان هم پیرو این مرد (مصدق) بودم و برادرم پیرو سید کاشی (منظور آیتالله کاشانی. ن) بود. وی قریب به این مضمون ادامه داد گویا قرار بر این است و یا بنابراین است که هر عزتمندی هست خوار و خفیف بشود، هر ریشهای هست کنده شود، هر عمران و آبادی هست خراب شود، هر مال و ثروتی هست غارت شود و هر زبانی هست بریده شود. بله مثل اینکه چنین است.» (۱)
مثال دوم: دو نمونه از دو رهبر ضحاک منش ولایت مطلقه آورده میشود:
نمونه اول: آقای خمینی که برای تحمیق مردم میگفت نمایندگان مجلس: «عصاره ملت» هستند، هنگامی که در رابطه با مک فارلین هشت نماینده (۲) از وزیر خارجه توضیح میخواهند که در مجلس حاضر شود و به سؤال آنها در باره جریان مکفارلین پاسخ بدهد، با یک حمله شدید اللحن آقای خمینی روبرو میشوند که: «ولو بعضیشان در نظر من پوچاند،... لحن شما در آن چیزی که به مجلس دادید، از لحن اسرائیل تندتر است، از لحن کاخ نشینان آنجا تندتر است.» (۳)
نمونه دوم: گل سر سبد وزیران در جمهوری اسلامی وزیر خارجه آقای محمد جواد ظریف دیپلماتی برجسته، کاردان و با تجربه در کار خویش و در خط آقای خامنهای است. اما همین آقای ظریف در مصاحبهای که ظاهراً قرار نبوده منتشر شود (۴) و برای ثبت در تاریخ بعد از حیات بوده و در آن به نکاتی حساس و نقدهایی اشاره شده بود، آن هم با صد احتیاط و تعریف و تمجید از این و آن. (۵) به خاطر اینکه وی انتقادی کرده و نکاتی را از پرده برون انداخته بود. از جمله گفته بود: «در جمهوری اسلامی میدان حاکم است» و یا اینکه او «هیچکاره بوده است» یا «قدرت تک ساعتی است و میدان حاکم بر همه چیز است» و یا من که وزیر خارجه بودم وقتی بشار اسد را «آوردنش به ایران به من نگفتند و من از تلویزیون دیدم و دیدم دارند نشان میدهند عکس همه را به جز عکس مرا و من آن روز فهمیدم که اگر من استعفا نکنم دیگر وزیر خارجه کشور نیستم و کسی تو دنیا باقلا بارم نمیکند تا چه رسد با من مذاکره بکند» و... بعد هم به روش خاص رژیم مطلقه ضحاک منش تحقیر و از کار برکنار شد و هنگامی که این مصاحبه در بین خودی و بیگانه جنجال آفرید، آقای خامنهای در سخنرانی خود آقای ظریف را هدف حمله مستقیم تیر خود قرار داد و گفت: «حرفهائی شنیده شده که برای انسان مایه تعجب و تأسف است. شنیدیم رسانههای دشمن و مخالف جمهوری اسلامی هم اینها را پخش کردند. بعضی از این حرفها تکرار خصمانه حرفهای دشمنان ما، تکرار حرفهای آمریکا است... در هیچ کجا دنیا سیاست خارجی توسط وزارت خارجه تعیین نمیشود و وزارت خارجه فقط مجری است. در کشور ما هم همینطور است. نباید جوری حرف بزنیم که انگار سیاست کشور را قبول نداریم.» (۶)
آقای ظریف بعد از این سخنان تند آقای خامنهای توبه کرد و در اینستاگرام خود از آقای خامنهای عذرخواهی کرد و نوشت: «بسیار متأسفم که برخی نقطه نظرات شخصی که صرفاً برای انتقال صادقانه تجربیات و بدون قصد برای انتشار بیان شده بود، دزدانه منتشر و بصورت گزینشی مورد بهره برداری و دستمایه خصومت ورزی بدخواهان کشور و مردم و انقلاب گردید و اسباب تکدّر خاطر شریف مقام معظم رهبری را فراهم آورد. امید وارم به یاری خداوند اینجانب و همکارانم بتوانیم در کنار دیگر خدمتگزاران در اجرای بی کم و کاست منویات مقام معظم رهبری برای پیشرفت ایران عزیز یکدل و یکصدا باشیم.»
عمل فوق و سخنان آقای خامنهای دقیقاً مشابه عملی است که آقای خمینی در سال ۱۳۶۵ در مورد هشت نماینده مجلس انجام داد. و آنها را خوار و خفیف ساخت. شما مشاهده میکنید چگونه در نظام ضحاکی آدمیان خود را خوار و خفیف میسازند. آقای ظریف میگوید «نشان میدهند عکس همه را به جز عکس مرا»، یعنی اگر عکس او را نشان داده بودند و یا به او اطلاع داده بودند که سردار سلیمانی اسد را به تهران خدمت رهبر میآورد، این رژیم از همه عیوب پاک و مبری بود. این چند نمونه که در فوق آورده شد، آشکار میکند که رونوشت برابر اصل است.
اگر اندکی به روش و منش و اعمال چهل و اندی سال آقای خمینی و خامنهای نگاهی انداخته شود، در مییابیم روشی را که آقای خمینی پی افکند، همان روش ضحاکی و فرعونی است و شاید هم با توجه به این دور و زمان بدتر از روش فرعون. زیرا خودکامگی فرعون و فرعونیان در بیش از سه هزار سال پیش است ولی رژیم ولایت مطلقه امروز و در این عصرهمان اعمال و بد تر از آن را مرتکب میشود.
فرعون بر اینکه بنی اسرائیل را به بردگی بکشاند و ادعای خدائی کند، مردم را خوار و خفیف زبون ساخت «فاستخف قومه فاطاعوه انهم کانوا قوما فاسقین» (۷) فرعون مردم خود را ذلیل و زبون داشت و در نتیجه اطاعتش کردند، به عبارت دیگر برای اینکه مردم به اطاعت از ضحاک و یا ولایت مطلقه غارتگر در آورند، راهکار زبون و خوار و خفیف کردن مردم است و آقای خمینی هم درست دست به چنین عملی زد و آن را به روحانیون تحت امرش آموزش داد و نشان داد که از طریق خوار و خفیف و زبون کردن باید مسئولین تحت امر را وادار به خدمت خدمتگزاری بی چون و چرا کرد. و هر از گاهی اگر یکی از آنان چون و چرا کرد و یا خواست که از خود شخصیتی نشان بدهد، او را باید به دور انداخت، چون قرار است که در این رژیم ولایت مطلقه، همه شخصیتها، توانائیها، استعدادها، برجستگیها، امر و نهیها و حل و فصل امور حول محور یک شخص و آن هم رهبر ضحاک منش باشد و مابقی از عالی و دانی و یا کوچک و بزرگ فقط فرمانبر و مطیع باشند.
به منظور خوار و خفیف و زبون کردن افراد در چنین رژیم هائی متناسب با وضعیت، شغل و حرفه، وعلایق شخصی و بویژه دلبستگی به بعضی از امور، دست او را در آن امور از طریق نامشروع باز میگذارند و او را به آنها میرسانند و بعد هم برایش پرونده میسازند. و با اینگونه پرونده سازیها هر وقتی که خواست ادعائی و یا چون و چرائی بکند، او را به زیر میکشند. و در این رابطه سه چیز بیش از همه حائز اهمیت است: ۱-پست و مقام ۲- مال و ثروت اندوزی و ۳- سکس. وقتی شخصی تحت هر عنوانی به یکی و یا هر سه اینها دلبسته شد، و وقتی به قول خودشان پر رو شد و خواست خودی نشان بدهد، با نشان دادن آن پرونده، او را ساکت و یا بکلی حذف میکنند. و بیهوده نیست که در جمهوری ولایت مطلقه، به تربیت و پروش پرستو از دختران و زنان نسبتاً زیبا پرداخته شده و از این و پرستوها به تناسب افراد و شخصیتها بهره میبرند. و چه افرادی را که از این طریق سر به نیست و یا حذف و اعتراف و وادار به سکوت و توبه نشدهاند؟
حال چرا آقای ظریف که خود میگوید: «من آن روز فهمیدم که اگر من استعفا نکنم دیگر وزیر خارجه کشور نیستم و کسی تو دنیا باقلا بارم نمیکند تا چه رسد با من مذاکره بکند» چرا بعد از اینکه نهیب خورد فوری استعفای خود را پس گرفت و مانند بچه حرف شنو به سر خدمتگزاری باز گشت؟ علت را باید در یکی از آن نکات فوق جستجو کرد. احتمالاً آقای ظریف خیلی دیر فهمیده بود که کارهای نیست و فقط باید مجری دستور باشد، و کار اصلی او پاک کردن جنایات، کشت و کشتار، زجر و شکنجه مردم و مقدس نشان دادن نظام مطلقه در دنیا است و لاغیر.
از دید و تجربه من همچنانکه بارها گفته شد، این رژیم ضحاک منش فرعونی، از رژیم فرعون هم بدتر است زیرا وقتی موسی پیش فرعون رفت و از او خواست که بنی اسرائیل را از اسارت آزاد کند. و گفت اگر آنها را آزاد کنی، من دیگر با تو و حکومتت کاری ندارم و با دلیل و برهان روشن من از تو میخواهم که آنها را آزاد کنی و از تو میخواهم که آنها را به من بسپاری. فرعون فوری نگفت که موسی و هارون را بگیرید و بکشید و یا زندان کنید. بلکه گفت دلایل و برهان خود را به ما نشان بده و ما هم برهان و دلایل خود را به تو نشان خواهیم داد و به زبان امروزی قرار به بحث آزاد گذاشته شد که هر دو طرف دلیل و برهان خود را آشکار کنند. آن هم نه در تنهایی بلکه در ملاء عام. قرار وعده گاه گذاشته شد «قال موعدکم یوم الزینه و ان یحشر الناس ضحى» (۸) قرار ملاقات و وعده گاه بحث آزاد دو طرف روز جشن و عید و پیش از ظهر که همه مردم جمع میشوند گذاشته شد.
اما این رژیم ولایت مطلقه غارتگر حاضر به گفتگو و بحث با احدی نیست. الاّ هر از گاهی که شخصی و یا دانشجوی مشخصی را میآورند و او هم انتقادتی در حضور آقای خامنهای مطرح میکند. اما وقتی عدهای از او میخواهند که اجازه برگزاری همه پرسی در مورد رژیم ضحاک منش خود بدهد، آنها را به سیاهچال میفرستد و مورد شکنجه و داغ و درفش قرار میدهد. آیا این حکومت بدتر از حکومت فرعون نیست؟ دلایل اینکه چرا این حکومت بدتر از حکومت فرعون است، در پاسخ به سئوال رادیو عصر جدید، این رژیم با مشخصات رژیم فرعون مورد مقایسه قرار گرفته و با توجه به این زمان ارزیابی شده که این رژیم بدتر از رژیم فرعونی است (۹)
در بالا آمد که وقتی غرور و منیت در جان جمشید رخنه کرد و روش خدایگانی را در پیش گرفت، فرّه ایزدی از او رخت بر بست وبعد از آن، خدایگانی به او دست داد و همه چیز از دست برفت.
چو این گفته شد فرّ یزدان از اوی // بگشت و جهان شد پر از گفتوگوی
مراجعه به بیگانگان برای نجات هرگز!
همچنانکه جمشید که در ابتدا ایزد را میپرستید و کمر به شکوفائی و آبادانی وایمن سازی کشور بست و خرافات، دیو و دیو صفتی و مفت خوری را باطل کرد و همه را به کار و کوشش خلاقیت واداشت وهمه مردم دارای رفاه و آسایش و آزادی و حقوقمندی و عدالت شدند، مردم هم بر او گوهر افشانی و برای او جشنی بر پا کردند و آن روز، نوروز نامیده شد. بعد از آن گرفتار گژراهه و منیت و کیش شخصیت شد و خود را خدایگان و جهان مدار نامید و در کشور مطلق العنانی حاکم و روش ضحاکی و فرعونی حاکم گشت.
فردوسی میآموزد به هر دلیلی وقتی کشور دچار رژیم فرعونی و ضحاکی شد، برای رهائی از دست ضحاک و ضحاکیان مراجعه به خارجیان و بیگانگان گرچه آن بیگانه نیک و عادل هم باشد را مضر به حال مردم و کشور است و آن را در لباس داستان جمشید و خدایی گزیدن وی با روش ویژه خودش و با رمز داستان را بیان میکند. مسلم است که وقتی به هر دلیلی رژیم ضحاک منش بر کشور حاکم شد، همه میخواهند که از دست چنین حاکمی رها شوند، اما به جای اینکه لباس ترس از تن به در آورند و خود کاوهها و فریدونهای زمان خود بشوند، و کمر همت بربندند و اداره کشور را خود در دست بگیرند، بعضیها چون خود را ناتوان و علیل میپندارند، به خیال خود راه ساده مراجعه به بیگانگان را طی میکنند تا آنان را از شرّ ضحاک و فرعونیان نجات دهند همچنانکه در دوران جمشید اتفاق افتاد. اما چون آوازه پادشاهی عادل و زاهد و خدا ترسی بنام مرداس، در عربستان گوش همه را پر کرده بود. غافل از اینکه بیگانه هر که باشد، چه شرق و چه غرب و چه در هر دوره و زمان هم که باشد، اول منافع خود و کشور خود را در نظر خواهد گرفت و وضعیت کشوری هم که از او نجات میطلبند ممکن است هر زمان تغییر کند، همچنانکه تا ایرانیان به مرداس بیگانه روی آوردند، ضحاک پدر را کشته و خود به جای او نشسته بود.
یکی مرد بود اندر آن روزگار // ز دشت سواران نیزه گذار
گرانمایه هم شاه و هم نیک مرد // ز ترس جهاندار با باد سرد
که مرداس نام گرانمایه بود // به داد و دهش برترین پایه بود
بزرگان ایران زمین هم به جای اینکه کاوهها فریدونهای زمان خود بشوند، و زمام امور کشور را به دست گیرند، به جانب مرداس که بیگانه و در عربستان بود روی آوردند غافل از اینکه ضحاک پدر خود را کشته و خود بر تخت پادشاهی پدر نشسته است و فکرمی کردند که ضحاک همان و منش روش پدر را دارد.
پسر بد مر این پاکدل را یکی // کش از مهر بهره نبود اندکی
جهانجوی را نام ضحّاک بود // دلیر و سبکسار و ناپاک بود
بدین علت است که فردوسی با زبان رمز بیان میکند که مراجعه به بیگانه مانند زهر هلال است و مردمانی که به ضحاک بیگانه مراجعه میکنند و از او داد و دهش میخواهند خود در دامی دیگر گرفتار میآیند. همچناکه ما در عصر و زمان خودمان، بارها و بارها چنین تجربهای چه از انگلیس وآمریکائیها و به مراتب بدتر از روسها دیدهایم. افزون بر اینکه از کودتای سیای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و سرنگون کردن حکومت ملی و آزادیخواه دکتر محمد مصدق هم که بگذریم که نادیده گرفته نخواهد شد و درتاریخ هم از آن گذشته نخواهد شد بلکه باید از آن تجربه گرفته شود، زیرا خمینسیم و حکومت مطلق العنان ضحاکی که بر ما حاکم گشت، از ثمرههای کودتای ۲۸ مرداد است. آیا ما از خود سئوال نمیکنیم که آیا آمریکا و غرب برای لیبی، مصر، عراق و بویژه افغانستان دموکراسی آورد؟ به این مسئله مراجعه به بیگانه هر که باشد، درآینده و در جای خود باز خواهم گشت. فردوسی تجربه بزرگ دیگری به حاکمان منتقل میکند و آشکارا میگوید که منیّت و مطلق العنانی به هر شکل و فرمی که باشد، سیه روزی ببار میآورد
منی چون بپیوست با کردگار // شکست اندر آورد و برگشت کار
چه گفت آن سخنگوی با فرّ و هوش // چو خسرو شوی بندگی را بکوش
به یزدان هر آن کس که شد ناسپاس // به دلش اندر آید ز هر سو هراس
به جمشید بر تیرهگون گشت روز // همی کاست آن فرّ گیتی فروز
دقیقاً تجربه فوق زبان حال آقای خمینی و خامنهای است. خمینی کسی بود که مردم او را در ماه میدیدند، اکنون در قعر چاه جهنم میبینند. بدا به حال چنین حاکمی!
آقای خامنهای بترسید از روزی که ملت ایران لباس ترس از تن به در آورد که نشانههای آن آشکار شده است و شما حد اقل در دیماه ۹۶ و آبان ۹۸ شمهای از آن را به چشم خود دیدید. حتماً زمانی میرسد که دیگر کشتن و زندان کردن و داغ و درفش دیگر کارآیی و اثر ندارد. تا آن روز نرسیده به مردم باز گردید. و دست از جباریت و حکومت مطلقه بشوئید و از طریق مسالمت آمیز به و با انتخاباتی آزاد و با مراجعه به آرای عمومی (رفراندوم) آزاد برای تعیین سرنوشت و رژیمی دموکراسی آن را به خود مردم واگذار کنید.
محمد جعفری
[email protected]
کتابها و سایر نوشتههای اینجانب برای علاقه مندان در وبسایت شخصی به آدرس زیر رایگان قابل دسترسی است:
www.mohammadjafarim.com
نمایه و یادداشت:
۱-تقابل دو خط یا کودتای خرداد ۱۳۶۰، چاپ اول ص۱۳۰، چاپ دوم در سایت ص ۱۸۳.
۲- نمایندگان عبارت بودند از: آقایان سیدمحمد خامنه ای، سید احمد حسینی سیرجانی، جلال الدین فارسی، نیکروش، موسویان، حسنعلی النجفی رهنانی، فهیم کرمانی و اسرافیلیان.
۳-از متن سخنرانی آقای خمینی در تاریخ ۲۹ آبان ۱۳۶۵، صحیفه نور، جلد ۲۰، ص ۱۶۳؛ و برای اطلاع در مورد قضیه مک فارلین به کتاب «آیا میدانید چرا چنین رژیمی برپاست؟»، محمد جعفری، چاپ اول ص ۳۰۰-۲۸۷؛ چاپ دوم در سایت، فصل چهارم ص۲۹۵-۲۸۲، مراجعه کنید.
۴- با تجربهام بر این نظرم که بوی گفته شده بود که نوار منتشر نمیشود، چون اگر گفته میشد که برای انتشار است، وی هرگز حاضر به چنین مصاحبه و چنین نقدی نمیشد. خودش هم در توبه نامهاش معترف است که آن را ««دزدانه» منتشر کردهاند. و در حقیقت این مصاحبه پوست خربوزهای بود که آگاهانه زیر پای آقای ظریف برای خذفش انداخته شد، زیرا در جمهوری مطلقه غارتگر کس دیگری نباید در جامعه مطرح باشد و هر کسی که مقداری مطرح شده باشد، باید حذف گردد.
۵- https://www.youtube.com/watch?v=h3tiTAUJTxo
همه کسانی که این مصاحبه را دیده و ندیدهاند، سفارش میکنم که یکبار دیگر با دقت به متن آن توجه کنند تا بهتر عیان شود که تمامی مردم از خرد و کلان هیچکاره و فقط یک نفر و حلقه اسرارش در هر دوره و زمان همه کارهاند.
۶- https://www.tasnimnews.com/fa/
۷- قرآن سوره زخرف آیه ۵۴.
۸- قران سوره طه آیه۵۹.
۹-http://mohammadjafarim.com