بسیاری از مردم جهان معتقد به آفریننده ای در آسمان ها و دینی در زمین هستند. آیا همه این ها خرافاتی هستند؟
آری خرافاتی هستند.
این ها اکثریت مردمان جهان اند. آیا اکثریت می تواند به خرافات اعتقاد داشته باشد.
آری می تواند به خرافات اعتقاد داشته باشد.
اکثریت بودن هرگز ایجاد حقانیت نمی کند.
اکثریت اما مانند اقلیت باید حق داشتن هر گونه اعتقاد -خرافی و غیر خرافی- را داشته باشد به شرط آن که این اعتقاد به افراد دیگر و به جامعه و جوامع آسیب وارد نکند.
اما اکثریت، معمولا عقیده و نظام فکری خود را به اقلیت تحمیل می کند.
در بدترین حالت، حکومت ها عقیده ای را به نام اکثریت به اقلیت و حتی اکثریت تحمیل می کنند.
در کشور ما چنین وضعی به بدترین شکل ممکن وجود دارد.
حکومت نکبت اسلامی نه تنها عقیده و دینی خرافی را به اقلیت که به اکثریت نیز تحمیل می کند.
حکومت اسلامی برای حفظ خود و نشان دادن قدرت ماورائی اش، این عقیده و دین را حتی از لباس خرافه ی عادی بیرون می آورد و خرافاتی را دامن می زند که خرافه ی عادی و جا افتاده و همگانی را هم تحت الشعاع قرار می دهد.
خدا خرافه است ولی مورد پذیرش بسیاری از مردمان است. دین خرافه است ولی مورد پذیرش بسیاری از مردمان است. پیغمبران بزرگ همگی یا بیماران روانی بوده اند یا وارثان آن ها به این جماعت کارهایی را نسبت داده اند که کاملا و صد در صد مخالف قوانین و قواعد طبیعت است و امکان وقوع آن ها به خاطر خلاف طبیعت بودن شان هرگز وجود نداشته و هرگز وجود نخواهد داشت. اما این خرافات، در طول سده ها صیقل خورده و به شیوه های گوناگون در ذهن مردمان به شکل باور و اعتقاد در آمده است.
نوح هرگز نمی توانسته انواع حیوانات جهان را بر کشتی خود سوار کند، ابراهیم هرگز نمی توانسته آتش را گلستان کند، موسی هرگز نمی توانسته عصا را تبدیل به مار و اژدها کند، مسیح هرگز نمی توانسته مرده زنده کند، محمد هرگز نمی توانسته در غار حرا صدای جبرییل را بشنود و آیاتی را که او بر زمین آورده تکرار کند.
اگر این داستان ها را برای این پنج تن نساخته باشند که برای آخری قطعا نساخته اند -و موضوع دین آوردن محمد واقعا اتفاق افتاده است-، می توان با قطعیت تمام و بی هیچ شک و شبهه ای گفت که این پنج تن دروغگو های بزرگ و حیله گری بوده اند و اگر هم تصوراتی در ذهن داشته اند که مرده را زنده کرده یا جبرییل را دیده اند، آدم های روان نژند و بیماران روانی بوده اند که بیماری شان بسیار حاد بوده طوری که تخیلات خود را واقعیات می پنداشته اند.
و بشر نیازمند و بشر محتاج و بشر ترسیده از مسائل و مصائب زمینی، چون نیاز به امیدواری و پشت گرمی نیرویی ماوراءالطبیعه داشته، به راه و روش این ها گرویده که اکنون جمعیت شان بالغ بر چند میلیارد نفر است.
خدایی که در ذهن انسان های نخستین بوده، موجودی بوده قدرت مند که بر فراز آسمان ها زندگی می کرده است.
بشر در آن دوران تنها خود را می دیده و زمینی که تصور می کرده مسطح است.
خدای قدرتمند و عظیمی که بالای سر انسان ها بوده، آفتاب را از یک طرف می آورده و در طرف دیگر می خوابانده و ماه را بالا می آورده تا سحرگاه و او باعث باران و برق و برف و آتش و عامل تولد و مرگ انسان ها و حیوان ها بوده و این انسان ناآگاه از واقعیات جهان، برای هر چیز داستان های تخیلی ساخته و با این داستان ها، هم خود را راضی نگه داشته هم سازمان جامعه را از فرو ریختن باز داشته است. این داستان ها همان خرافات است اما خرافات جا افتاده در نزد بشریت که در بسیاری نقاط به رسمیت شناخته شده و کمتر کسی با ماهیت وجودی آن ها کار دارد....
ادامه دارد...