بیماری امکان نوشتن بوقت این چند خط را به من نداد. اما هرچند دیر و کوتاه میخواهم صدای اعتراضی باشم به قضاوت های مملو از پیشداوری که طبعأ فاقد توان بیان واقعیات هستند.
فکر می کنم روز چهارشنبه بود که از گفتگوی تلویزیون ایران اینترنشنال با خانم مهرانگیز کار مطلع شدم. گفتگو را دیدم و بازتاب ها را هم خواندم. البته اکثر بازتاب ها بعد از انتشار خبرِ توام با شعار و تفسیر سایت مشکوک و بی نام و نشان «کوچه» بود.
بیان خانم کار درتوصیف گروه های معلمان و دانشجویان و کارگران و... و خشونت رژیم در مقابله با آنها این بود که نارضایتی مردم بسیار بسیار گسترده است و گروه های جامعه مدنی با خواست های صنفی خود نارضایتی هایشان را که بسیار عمیق است بیان می کنند. جامعه مدنی با بیان نارضایتی خود، درحد امکان در جستجوی تحقق خواست خود است و تلاش می کند رژیم را از خشونت مانع شود واین جامعه برانداز نیست و در چهارچوب همان قوانین موجود بدنبال بهبود وضعیت خویش است.
این جمله پیراهن عثمان برخی شد و بیادشان آمد که وامصیبتا خانم کار که در ایران ضمن وکالت (در سخت ترین شرایط) با برخی از روزنامه های اطلاح طلب در بیست و چند سال پیش همکاری داشته، با این گفته معلوم است که هنوز بند نافش به رژیم وصل است!!!
من که از تفسیر های برخی خجل شدم. شک ندارم بسیاری از این منتقدین، خود یک صدم بهایی را که خانم کار پرداخته، نپرداخته اند.
آیا تردیدی در آرزوی قلبی اکثریت قریب به اتفاق مردم در سرنگونی این حکومت ظلم و جنایت و خیانت داریم؟ من که ندارم. اما از همان اکثریت، وقتی جوامع مدنی در اشکال مختلف تشکیل می شوند در بیان خواست خود براندازی را هدف نمی گیرند. چون نمی توانند. کارگران هفت تپه برانداز بودند؟ کشاورزان اصفهان برانداز بودند؟ بازنشسته ها برانداز بودند؟ حتی تشکل عظیم و سراسری معلمان خواست خود را براندازی اعلام کرده اند یا بالا رفتن حقوق و خروجشان از سطح فقر در جامعه؟
بیان اینکه جوامع مدنی در سراسر دنیا فعالانی مدنی هستند که در چهارچوب های موجود در جامعه درصدد برآورده کردن خواست های خود هستند نیز سخنی کاملا صحیح است. در کشورهای اروپایی جوامع مدنی بسیار قوی و فعالند ولی امثال بادرماینهوف ها یا نئونازی ها که خارج از چهارچوب های مجاز درآلمان عمل کرده یا می کنند، اجازه فعالیت ندارند. پس جوامع مدنی ما هم مجبورند در کارد قوانین موجود اعتراض کنند هرچند خواسته قلبی همه شان به عقیده من سرنگونی این رژیم جهل و جنایت است، اما تا زمان دست در دست نشدن تمامی این گروه ها، تک به تک خوب می دانند که خواستشان باید محدود به گرفتن حقوق صنفی شان باشد.
همین روز گذشته، سالروز خودکشی و یا دقیق تر بگویم، قتل سیامک پورزند همسر خانم کار است. مردی که از ابتدا با همراهی خانم کار، مخالف این حکومت بود. سهم خانم کار فشار و سختی در کار و سپس زندان و سرطان در زندان و مهاجرت ناگزیر شد و سهم سیامک پورزند زندان و شکنجه های بسیار و رساندن او به مرحله ای که از طبقه ششم آپارتمانِ حصر خانگی، خود را بزیر افکندن و خلاص کردن. از رنج های دو دختر ایندو دیگر نمی گویم. آیا کسانی که به مصاحبه خانم کار انتقاد دارند، انتقادی که همانطور که شرح دادم نه واقعی بلکه از روی پیشداوری بود، خود چنین بهایی را پرداخته اند؟ بیایید منصف باشیم.
منطق پردازش ذهن بنیادگرایی، احمد فعال
شاه و پدیده تروریسم اسلامی در ایران، عرفان قانعی فرد