جهان در نیم قرن گذشته در همه عرصههای علمی، تکنولوژیک، خدماتی و ارتباطی و غیره به اندازه هزار سال و یا بیشتر تغییر کرده و همچنان لحظه به لحظه شتاب دگرگونیها بیشتر میشود و به همراه آن دادهها و دانستهها، دستگاههای تحلیلی و اعتقادات و مناسبات گذشته به سرعت منسوخ میشوند و جای خود را به کشفیات نوین و درک و فهم علمی تر و دقیق تر از جامعه، انسان و جهان میدهند. در جهان امروز به برکت وسایل پیشرفته ارتباط جمعی همه کس، هر لحظه از زندگی و شرایط مردم همه نقاط جهان باخبراند و یا میتوانند با خبر باشند. و دروغ و پنهان کاری و فساد رژیمهای خودکامه بر همگان آشکار میشود. در چنین شرایطی آنان که به مضامین و باورهای کهنه چسبیدهاند از دیدن و درک کردن حقایق و مناسبات جهان امروز ناتوان میشوند.
امروز یک دانشجوی پزشکی بسیار بیش از نوابغ بزرگ عالم پزشکی مثل ابوعلی سینا و پاستور از پزشکی میداند، یک دانشجوی فیزیک نیز چیزهایی میداند که نیوتون و انیشتن در دوران خود نمیتوانستند از آن آگاه شوند. و طبعا در علوم اجتماعی و اقتصادی که نسبت به سایر علوم بسیار جوانترند نیز با توجه به پیشرفتهای برق آسای این زمینه، تئوریهای فیلسوفان و نوابغ گذشته نمیتوانند راهنمای دانشمندان امروز قرار گیرند.
برای نمونه مارکس و پیرو پیگیر او لنین بر آن بودند که طبقه کارگر به زودی سرمایه داری را به زباله دان تاریخ میاندازد و با توسل به انقلابهای اجتماعی سوسیالیسم را بر ویرانههای آن بنا میکند. یکی از استدلالات آنها در این مدعا آن بود که مناسبات "پوسیده" سرمایه داری دیگر نمیتواند با رشد نیروهای مولد یعنی علم، تکنولوژی و کارگران و کارکنان ماهر سازگار باشد. اما از زمان آن مدعا تا به امروز علم و تکنولوژی و مهارت در همه زمینهها نه صدها بار که هزاران هزار بار رشد و جهش داشته و تازه این آغاز ماجرا است. با این مقدمه میخواستم یادآور شوم که در نیم قرن گذشته مفهوم اصطلاحاتی مثل امپریالیسم، استقلال، وابستگی، مناسبات بین الملل، واحدهای دولت- ملت خودکفایی و غیره آن چنان دچار دگرگونی شده و به همراه خود دستگاههای تحلیلی را چنان متحول کرده که هر دسته و گروهی که به مضامین گذشته چسبیده باشد زیر لایههای نوین تاریخ به فسیل تبدیل میشود.
سیاست سلطه اقتصادی و سیاسی بر کشورهای دیکر و اشغال یا به انقیاد در آوردن آنان از راه قدرت اقتصادی و نظامی از مشخصات و تعاریف امپریالیسم محسوب میشود.
از قرن نوزدهم طرفداران مکاتب مارکسیستی، صدور سرمایه و یا اشغال نظامی به منظور استثمار و غارت کشورهای توسعه نیافته و یا کمتر توسعه یافته را مهمترین مشخصه امپریالیسم قلمداد میکردند.
در اوایل قرن بیستم اقدام نظامی و اقتصادی برای سلطه سیاسی بر سایر کشورهای جهان که با جنگ قدرتهای بزرگ برای توسعه نفوذ و یا تقسیم جهان همراه بود، نیز از ویژگیهای مبانی امپریالیسم به حساب میآمد.
بر اساس تعاریف بالا همه قدرتهای بزرگ اقتصادی و نظامی که مبانی سیاستهای خارجی خود را بر تسلط اقتصادی- سیاسی خود بر کشورهای دیگر با هدف استثمار اقتصادی تنظیم میکنند قدرتهای امپریالیستی به شمار میروند.
اما امروزه در شرایط جهانی شدن سرمایه، کالا و بازار، اصطلاحاتی همچون امپریالیسم، استقلال، وابستگی و سلطه، مفاهیم قدیمی خود را از دست دادهاند. علاوه بر این امپریالیسم به مثابه محافل و نهادهای ثروتمند سرمایه داری و یا قدرتهای بزرگ نظامی امروزه دیگر منحصر به آمریکا، بریتانیا، آلمان و فرانسه و برخی از کشورهای دیگر اروپایی نیست، امروزه چین زیر سلطه حکومت توتالیتر که دومین قدرت سرمایه داری جهان به حساب میاید و با تکیه بر قدرت اقتصادی و نظامی خود برای توسعه نفوذ خود در آفریقا، آسیا و آمریکای لاتین از همه ظرفیتهای اقتصادی و سیاسی خود استفاده میکند بدترین قدرت امپریالیستی و مهاجم ترین و خطرناکترین آن به حساب میآید. روسیه نیز که یک قدرت اقتصادی مهم محسوب نمیشود و درآمد ناخالص ملی آن از کره جنوبی نیز کمتر است به دلیل آن که با تکیه به سیاست میلیتاریستی و تهدید و تهاجم نظامی درصدد توسعه نفوذ و حتی اشغال سرزمینهای کشورهای مستقل است یک امپراطوری امپریالیستی محسوب میشود و در مقیاسی کوچکتر حکومت جمهوری اسلامی نیز که با ایجاد شبکههای نظامی میکوشد نفوذ خود را در یمن، سوریه، لبنان، و عراق توسعه دهد پیشبرنده یک سیاست خارجی امپریالیستی است هرچند که یک قدرت امپریالیستی به حساب نمیآید.
با جهانی شدن سرمایه و رواج رقابت اقتصادی کشورها در مقیاسی به بزرگی بازار جهانی و با آزاد شدن حرکت و انتقال مداوم سرمایه و تکنولوژی به هر کجای جهان که امنیت و سود سرمایه بیشتر است، همان گونه که پیشتر اشاره شد اصطلاحاتی مثل وابستگی، خودکفائی، استقلال، امپریالیسم و سلطه، مفاهیم گذشته خود را از دست داده و دیری است که "مبارزه ضد امپریالیستی" به ابزاری برای عوام فریبی سیاسی در خدمت دیکتاتوریهای جهانی تبدیل شده است. چنان که امروز دهها سال است حکومت هائی که از مبارزه "ضد امپریالیستی" دم میزنند تماما جزو حکومتهای استبدادی، اقتدارگرا، توتالیتر و نظایر آن هستند. امروز هیچ یک از دموکراسیهای جهانی سیاستهای خارجی خود را بر مبنای "ضدیت" با قدرتهای بزرگ و پیشرفته سرمایه داری قرار نمیدهند، بلکه میکوشند با فراهم کردن محیط امن برای سرمایه گذاری در رقابتهای جهانی برای خود مقامی کسب کنند و از این طریق از منافع ملی خود دفاع کنند، امری که در چارچوب جهان سرمایه داری هم از خواستههای مبرم سرمایههای بزرگ جهانی است و هم منافع آن برای کشورهای کمتر توسعه یافته از منزوی شدن در چارچوبه منسوخ "مبارزه ضد امپریالیستی" که منافع ملی این کشورها را بر باد میدهد به مراتب بیشتر است.
البته همه کشورهای زیر سلطه دیکتاتوری و خودکامگی، سیاست "ضد امپریالیستی" دنبال نمیکنند، اما همه حکومتهای "ضد امپریالیستی" خودکامه، اقتدارگر و یا توتالیتراند. و جملگی با ارزشهای دموکراسی و حقوق بشر که مهمترین دستاوردهای جوامع پیشرفته به شمار میروند دشمناند. آن دسته از دیکتاتوریها که سیاستهای همکاری و دوستانه با کشورهای غربی را دنبال میکنند به ناچار با ایجاد قوانین و آماده کردن زیر ساختهای اقتصادی و اجتماعی و ساختارهای حقوقی و قضائی سازگار با جهان ورود سرمایه و تکنولوژی را به کشورهای خود تشویق میکنند. برخی از این گونه دیکتاتوریها در ادامه سیاستهای پیشگفته به پیشرفتهای اقتصادی زیادی نایل شده و حتی برای حفظ ثبات سیاسی و اجتماعی که لازمه ادامه این پیشرفتها است به اصلاحات محدود سیاسی و اجتماعی نیز دست زدهاند. یعنی به همان راهی رفتهاند که کشورهای سابقا تحت سلطه دیکتاتوری در جنوب شرقی آسیا رفتهاند و امروز علاوه بر پیشرفتهای اقتصادی و صنعتی شگفت انگیز به آزادیهای سیاسی و مدنی نسبی نیز نائل شدهاند. امارات متحده عربی، قطر، بحرین در خلیج فارس، ویتنام و تایلند در آسیا و مراکش در آفریقا در زمره این گونه کشورها هستند.
اگر حکومتهای ایران، ونزوئلا، نیکاراگوئه و کره شمالی که در دهههای گذشته به خاطر ترس از ارزشهای جوامع دموکراتیک و حفظ سلطه خود بر این کشورها سیاستهای "ضد امپریالیستی" را ادامه دادهاند با کشور کوچک کره جنوبی که از ذخایر طبیعی انرژی نیز محروم است و یا با کشورهای کوچک تر سنگاپور و تایوان مقایسه کنید میبینید، که کشورهای اخیر تا دو دهه پیش از سرزمینهای وابسته به آمریکا و از اقمار این کشور قلمداد میشدند امروز اما این کشورها هم در عرصه اقتصادی، و هم در عرصه سیاسی و رشد و گسترش جامعه مدنی و هم در مساله استقلال سیاسی به پیشرفتهای بزرگی نائل آمدهاند. تولید ناخالص کره جنوبی که امروزه احزاب سیاسی چپ و راست در آن آزادند از "ابر قدرت" روسیه و از کشورهای سابقا امپریالیستی اسپانیا و پرتغال و کشورهای اسکاندیناوی بیشتر است. کره جنوبی در عرصه صنایع الکترونیک، کشتی سازی، اتوموبیل سازی، ابزار خانگی و غیره با غولهای بزرگ صنعتی آمریکا و اروپا رقابت میکند و دموکراسی نیز در این کشور در دهههای گذشته پیشرفت داشته است. در این زمینه مثالها فراوانند و نشان میدهند که همان گونه که اشاره رفت اصطلاحاتی چون "استقلال"، "وابستگی" و "امپریالیسم" را نمیتوان با مضمون یکصد سال و حتی ۴۰ سال پیش به کار برد.
دیکتاتوریهای "ضد امپریالیستی" و در راس آنان روسیه و چین از آنجا که نه با امپریالیسم که خود مصداق بارز آن هستند، بلکه دقیقا با ارزشهای والای دموکراسی و حقوق بشر دشمنی دارند، و خواهان نابودی دموکراسی در هر کجای جهان هستند خطرناکترین رژیمهای کنونی جهاناند. و قطعا همان گونه که در مقاله پیشینم نوشتهام تضاد عمده امروز جهان تضاد آشتی ناپذیر میان رژیمهای خودکامه با کشورهایی است که مردمان آن توانستهاند پس از سالها و حتی قرنها مبارزه به استقرار دموکراسی نایل شوند.
رژیمهای ارتجاعی و ضد مردمی دنباله رو این قدرتها مثل جمهوری اسلامی، سوریه و کره شمالی نیز نمونههای کوچکتر این گونه دیکتاتوریهای "ضد امپریالیستی" هستند که ترسشان نه از امپریالیسم که خود به بدترین نوع آن وابسته هستند نشات میگیرد بلکه از ارزشهای دموکراتیک و مبانی حقوق بشر و توسعه جامعه مدنی و همه آن چیزهائی است که در آمریکا و اروپا تقریبا نهادینه شدهاند، اما دیکتاتوریها برای حفظ خود ناچار به سرکوب آن هستند.
اتفاقا امروزه بر خلاف سدههای گذشته کانون مبارزه با زیاده خواهی سرمایه و گرایشهای امپریالیستی آن در درون زادگاه امپریالیسم یعنی دموکراسیهای پیشرفته سرمایه داری است. و فقط در این کشورها است که به خاطر آزادی سندیکاها، آزادیهای سیاسی، آزادی رسانهها، قدرت جامعه مدنی و استقلال دستگاه قضائی از دولت و رشد آگاهیهای سیاسی و اجتماعی میشود با زیاده خواهیهای سرمایه و نابرابریها که مدام بازتولید میشوند مبارزه کرد و هر چند که این گونه مبارزات هنوز به موفقیتهای چشمگیری نرسیده، اما تاکید میکنم که در جهان امروز فقط در دموکراسیها است که میشود با گرایشهای امپریالیستی و بیعدالتیهای سرمایه و سرمایه داری مبارزه کرد. چنین کانون هائی در دیکتاتوریها یی همچون چین، روسیه، ایران، کره شمالی و امثالهم در نطفه خفه میشوند بنابراین شرافتمندانه ترین مبارزه سیاسی در رژیمهای خودکامه مبارزه در راه آزادی و حقوق بشر و جانشین کردن دموکراسی به جای خود کامگی است.
پس بگذارید بار دیگر به صدای بلند بگوئیم انان که در جنگ پوتین علیه اکراین تحت عناوین " ضد امپریالیسم" و "مبارزه با نفوذ آمریکا و ناتو حمایت میکنند به دموکراسی خیانت میکنند و آنان که سکوت میکنند همدست خودکامگاناند. تاریخ همه این حقایق را برای آیندگان به ثبت خواهد رساند.
امروز معنی استقلال همان آزادی شهروندان، نابودی تبعیض و تحقق حقوق بشر است یعنی هر ملتی که آزادی دارد استقلال دارد و آن که آزادی و حقوق بشر ندارد تقریبا هیچ ندارد! همان گونه که شرط عدالت در همه زمینهها نیز قبل از هر چیز استقرار دموکراسی است. "کمونیستها" و "چپ هائی" که همچنان به محض آن که هر دیکتاتوری علیه آمریکا شعار میدهد شیفته "مبارزه ضد امپریالیستی"شان میشوند، چیزی بیش از مزدوران با و یا بی جیره و مواجب نظامهای خودکامه نیستند.