کم کم در این شب سیاه، پردهها کنار میروند و مشخص میشود که چه عواملی، خمینی سفاک را به قدرت رسانیدند. و ماموریت مُلای شیعه، نابودی ایران و ترویج فقر و توسعه ویرانی بود. اختاپوسی خونخوار و بدکار، که همه ایران و منطقه را به ویرانی کشانیده است. امروزه هم، مُلایی خرفت و کله شق و ۸۴ ساله به نام خامنهای با مالیخویایی، ایران را به این پرتگاه سقوط برده و انگار همه منتظر فروریختن آوار بر سر مردم سیه روز ایراناند.
واقعیت امر آنکه، دیگر ایران امروز، هیچ شباهتی به سالهای قبل از زمستان بی بهار ۱۳۵۷ ندارد. حتی عکسهای داخل آلبومهای خانوادگی و فیلمها و... هم نشانگر آن است که ایران خراب و مضمحل و پریشان، دیگر قابل شناسایی نیست و همه چیز درهم آمیخته و آشفته شده و ایران، تحت سلطه مُلایان مطلق العنان، وحشی و خونریز است که کشور و ملت را با تشنج و طغیان و آشوب در هم آمیختهاند.
در قبل از زمستان ۱۳۵۷، یک اتحاد بین المللی با همکاری شبکه فراملیتی تروریسم اسلامی علیه شاه براه افتادند و ایران را به دوران سیاه و قبرستان تاریخ بردند. امروزه ایرانیان، گروگان مُلایان وحشی و مقامات فاسد و جلاد هستند و گرفتاری به این مصیبت عظیم، عذابی سخت برای ایران است. حکومت نماینده امام زمان جعلی و مُلایان اجنبی پرست که حاضراند برای بقای ننگ خود، همه ایران را فدا کند و مُلک و مملکت را هم به مستعمره کمونیستهای چین و روس در آمده است. هر روز، ایران با فاجعهای روبروست و فریاد وطن پرستها هم، در مجمع الجزایر افکار ایرانیان، به جایی نمیرسد. مقصود مُلاهای وحشی، منافع و مصالح ملی نیست. در این مهلکه، نسل جوان پرسشگر و نوجوی ایرانی به خوبی موقعیت را درک کرده است.
شعارهای ایرانیان در میان سانسور شدید مافیای اوباش وابسته به حکومت و زاغوت مُلایان، توجه به تمدن ایران، گذشته با عظمت و پر افتخار و میراث نیاکان است. "ایران، ملتی است که به گذشته نگاه میکند، زمانی که آن وطن پرستان بزرگش در جنگ با مغولان جان سپردند" [گروگان خمینی، رابرت دریفوس، نیوبورک، ۱۹۸۰، ص ۱۲] چنین ایرانی، هیچگاه نخواهند مُرد!
همین شعارهای توجه به دوران قبل از بلوای ۱۳۵۷، موجب مریض احوالی جماعت اوباش ۵۷ی شده است و هر روز علیه پهلوی، بیانیه میدهند و تجمع میکنند که دیگر بی فایده است!، نام پهلوی در میان جامعه، محبوب است و قابل کتمان هم نیست. چون تفکر حاکم بر نسل جوان، استقرار دوباره تمدن ایرانی و همراهی با تمدن جهانی مدرن است و قطعا در این راستا، مُلای عمامه به سر و نعلین به پا که ۴۳ سال است حکومت ترور و خون و غارت را بنا کردهاند و حامی گروههای خرابکار و تروریست در جهاناند، جایی ندارند!
یکی از بلاهایی که مردم ایران، دچارشش شدند، تروریسم داخلی (domestic terrorism) بود که آن هم در به آتش کشیدن سینماها، عیان شد. مشهورترین آن هم، سینما رکس است که شب ۲۸ مرداد ۱۳۵۷، در موقع نمایش فیلم گوزنها، توسط اوباشهای چماق دار پیرو خمینی به آتش کشیده شد و دست کم ۴۲۰ نفر در آتش سوختند. مالیخولیا و بیماری مُلایان شیطان صفت، دشمنی با شاه و ساواک بود.
مُلاها گفتند که "باید به آرمانهای انقلاب، وفادار و ضد شاه بود". اما مُلاهای خمینی چی از سال ۱۳۴۹تا سال ۱۳۵۷، حدود ۳۰ سینما را آتش زدند. قم، کاشان، مشهد، اصفهان، الیگودرز، پاراموند شیراز؛ هما همدان؛ آریا تبریز؛ شهرفرهنگ اصفهان؛ شهرنمایش بندرعباس؛ سیلوانا تهران؛ رکس آبادان؛ رادیوسیتی، ادئون کاپریل، دیاموند تهران و... کدام آرمان؟ آیا تروریست هایی مانند داعش تا الان سینما آتش زده؟ یا القاعده؟ النصره؟ بوکوحرام؟ طالبان چی؟ طبق اسناد تاریخ معاصر، از ۱۳۴۸ تا ۱۳۵۷ بیش از ۳۰ سینما توسط تروریستهای ۵۷ در ایران، به آتش کشیده شد و صدها ایرانی، جزغاله شدند. آیا به آتش کشیدن سینماهایی مانند رکس، کاپرید، دیاموند، پاراموند، ایمپریال، اودئون، امپایر و... در کارنامه طالبان و داعش هست؟
اما تروریستهای اسلامی خمینی چی، خودخواهانه ایران را به قمار گذاشتند و دار و دسته خلافکار مُلاها نشستند و سینما رکس و جاهای دیگر را به آتش کشیدند؛ بعدها خودشان گفتند که مثلا احمد خمینی دستور نابودی سینما قم را داده. (روزنامه کیهان، مصاحبه با لاهوتی، ص ۱۰، پنجشنبه ۲۲ آذر ۱۳۵۸) مُلاها جنایاتی در ایران کردند که مغول و تاتار هم نکرد. اما تو گویی که این رسم تاریخ است که مردم در دام سراب بمانند.
همواره در هر واقعه تروریستی که آدمخواران [*چگین ها] سفیه وقیح [*ولی فقیه] زدند و کشتند، مُلاها و عروسکهای وابسته به دستگاه تبلیغات آن، انگشت اتهام به ساواک و شاه فقید دراز میکردند. و باید به یاد داشت که نطفه و فلسفه بلوای۵۷ از جنس دروغ بوده؛ با دروغ شروع شده و با دروغ تداوم یافته!.
دروغ سینما رکس، دروغ میدان ژاله، دروغ خمینی در ماه و هزاران دروغ وقیحانه دیگر که دیگر ملت ایران هم گوششان به دروغ عادت کرده! چون از محل دروغ نان میخورند. کسی از آئین چنگیزی و یاسای توحش در خلافت اسلامی مُلایان شیعه دم نزد! تمام هم و غم مُلای شیعه، تبلیغات اسلامی است! مثال تاریخی هم میتوان زد: "دوره شاه هم سینما رکس را آتش میزدند و میکفتند شاه بوده و ملت را در برابر شاه قرار میدادند! مثلا همین باند منتظری، لباس ارتشی میپوشیدند و در میدان ژاله به مردم تیراندازی میکردند و میگفتند ارتش بود! دقیقا الان هم همینکار را میکنند! بعدها هم، قدرت سیاسی اصفهان را به تصرف خودشون در بیارند و رقیب را تخریب کنند! از فرماندهان سپاه مثل رحیم صفوی، فضل الله و احمد منتظری و تشکیلات قم و نجف آباد و یا جواد ظریف (اصفهانی) و از تروریستهای باند منتظری است. سینما رکس و میدان ژاله کار منتظری بود تا شاه را تخریب کنند. " [ یکی از مقامهای امنیتی سابق]
حتی خامنهای - روضه خوان حقیر و بی شرم - هم از عرش منبر تا پای منقل؛ ورد زبانش، توهین به تاریخ پهلوی است، اما کسی نباید بپرسد که شاه فقید هرکه بود مثل خامنهای جنایت سینمارکس را نساخت؛ قتلهای زنجیرهای نداشت؛ زن ایرانیرا در قفس نکرد؛ با جعل نامه خمینی هم ولی فقیه و یک شبه آیت الله نشد؛ یا نوکر چین و روس و رفیق کره شمالی نبود.
یا تفکر ویرانگر و جفنگیات خمینی؛ سفیه وقیح تروریست - ولی فقیه اول - درباره سینمارکس که مشهور است: "من گمان نمیکنم هیچ مسلمانی، بلکه انسانی دست به چنین فاجعه وحشیانهایبزند، جز آنان که به نظایر آن عادت نمودهاند و خوی درندگی و وحشیگری آنان را از انسانیت بیرون برده باشد". (۳۱ مرداد ۱۳۵۷)
مُلاهای اصلاح طلب و اصولگرا - که در خلق جنایت و فساد دو روی یک سکهاند - هم اکنون هم میگویند " آتشسوزی سینما رکس کار ساواک بود / روزنامه اعتماد، ۱۳۹۹/۰۵/۲۹؛ مصاحبه با سیدحسین موسوی تبریزی، رئیس دادگاه عاملان آتشسوزی سینما رکس) البته این مثلا فقیه و مدرس حوزه جاهلیت (علمیه قم) هم فساد اخلاقی دارد (بنا به روایت علی رازینی) و هم به نقض حقوق بشر، مجرم است! (وحشی ترین و خونخوارترین قاضی و دادستان کل بوده). وی که جزو عاملین آتش زدن رکس است، بعدها به صحنه جرم بازگشت و حکم اعدام حسین تکبعلیزاده را صادر کرد تا شرع بی ربط و تقلبی اسلام را اجرا کند و دل خامنهای و خمینی را نرنجاند!
سخنان این خونخواره در آن روزنامه اصلاح طلب پیرو ولایت فقیه، در واقع، پاسخ به فرمایشهای جناب پرویز ثابتی بود که فرمود " دراین اتفاق، ۴۷۷ نفر مرد و زن و بچه در شعلههای آتشی که افراطیون مذهبی برپا کرده بودند، سوخته و کشته شدند و بحران، دامنه وسیع تری پیدا کرد. افراطیون مذهبی در ماههای قبل نیز چند سینما را طعمه آتش ساخته بودند ولی هیچ یک تلفاتی به این وسعت بار نیاورده بود. انتخب سینما رکس آبادان برای آتش زدن، بسیار حساب شده بوده
الف: اعتراض به انتصاب سرهنگ رزمی - رئیس شهربانی قم - که در حادثه ۱۹ دی ۱۳۵۶ در زمان تصدی او صورت گرفته بود - و با ارتقا به درجه سرتیپی به ریاست شهربانی آبادان
ب. همزمانی با روز قیام ملی در ۲۸ مرداد
فاجعه سینما رکس، شاه فقید و همه مقامات را عمیقا نگران کرد. طبق اطلاع صدام حسین، بک فراری به نام علیرضا آشور توسط مامورین کمیته مشترک ضد خرابکاری، دستگیر و به کشور بازگردانده شد. و اعتراف کرد که با فتوی دو مُلا - موسوی تبریزی و جمی - این جنابت درست شده است. و ضرابی، دادستان یا بازپرس دادگستری آبادان هم تمایلات مذهبی داشت و حاضر نبود که قبول کند افراطیون مذهبی در این کار دخالت داشتهاند.. شریف امامی و.. معتقد بودند که با انتشار گزارش، مردم باور نکنند و کار بدتر شود. در سالهای اخیر خود ملاها خاطرات دارند که خامنهای هم دست داشته و... " [ در دامگه حادثه؛ صفحات. ۴۳۲ - ۴۳۶]
بنابراین از نظر اعتبار و عتماد، نظرهای پریشان گونه یک قاضی فاسد مانند سیدحسین موسوی تبریزی محلی از اعراب نداشته و ندارد. در جمهوری اسلامی و اسلام ناب محمدیشان، باید چنین خونخواره هایی به مقامهای ارشد برسند.
از بد حادثه هم، در آن ایام، ساواک در اختیار ناصر مقدم بود. که با اوباشهای خمینی چی - جبهه ملی و نهضت آزادی- رابطه داشت. بهرحال، شاه فقید میخواست فضای باز سیاسی ایجاد کند و کم کم به سمت تعطیلی ساواک، قدم برمیداشت. در کنار ضعف ناصر مقدم، فریب کاری شریف امامی هم مزید بر علت بود که همه تلاشش آن بود که به مُلاها، باج بدهد و جامعه خرافی و مذهبی و دچار احساسات و هیجان هم در تصور و مخیلهاش نمیگنجید که ممکن است مُلاها دست به چنین جنایتی بزنند!
اکثریت سران ساواک میگویند که مقدم با تروریستهای اسلامی خمینی چی، همکاری کرده. حتی شاپور بختیار میگوید: "من اطلاع داشتم که مقدم با بازرگان و سنجابی هم ملاقات کرده... اعلیحضرت به من دستور دادند که درباره مسائل ایران با شما و بازرگان و سنجابی صحبت کنم"... یکی دیگر از مقامهای ساواک میگوید: " نقش مقدم در این میان، بسیار مهم است. در روزهای بلوا، افراد ساواک و جوان هایی که کارمند بودند، با شور میهن دوستی و احساسات عالی میخواستند که کاری بکنند، اما همین مقدم جلوگیری میکرد و کارمندان پیش او رفتند که مگر طرح نداریم برای این روزهای بحرانی؟، پس چرا اجرا نمیشود؟ اما مقدم، تعلل داشت و فردا و پس فردا میکرد و لحظه لحظه هم دامنه آتش فتنه خمینی و تروریستها وسیع تر شد تا رسید به لبه پرتگاه... هیچ جربزه و قابلیت را نداشت که اقدامی بکند و از طرفی هم - بنا به عوامفریبی و فرصت طلبی - میخواست خودش را نجات بدهد. مقدم تصور نمیکرد پس از انقلاب آسیبی متوجه او شود و حتی امیدوار بود که دولت بازرگان در شغل و سمت ریاست ساواک، او را ابقا کند. به همین دلیل از کشور خارج نشد اما در بامداد ۲۲فروردین ۱۳۵۸ به همراه سرلشکر حسن پاکروان، دومین رئیس ساواک، به جوخه اعدام سپرده شد. ".
چند روایت درباره سینما رکس و جنایت خمینی:
• تیمسار علوی کیا در این باره میگوید: " اگرچه مقدم در ابتدا سعی داشت که توجه مخالفان شاه را جلب کند تا در توصیف سازمان ساواک تجدید نظر کنند اما سینما رکس آبادان در شب ۲۸ مرداد ۱۳۵۷دچار آتشسوزی شد و ۳۳۷ نفر تماشاچی زنده در آتش سوختند. هرچه حکومت سعی کرد که درتب و هیجانات انقلاب، بگوید که این کار به وسیله انقلابیون خمینی و هواداران متعصب تروریست اسلامی صورت گرفته و آیت الله جمی، کارگردان ماجرا بوده نه ساواک"، اما مخالفان مسئولیت این واقعه را به گردن ساواک انداختند". ضعف ناصر مقدم، باعث شد که میدان دارهای بلوای ۵۷ از این دروغ شرم آور، سود بجویند. ژنرال حسن علوی کیا؛ در ادامه میافزاید که " مُلاها، شبکه تروریستی خودشان را داشتند که با کمونیست ها/چپها تفاوت داشت. ماجرای تروریستی سینمارکس را مارمولکی بنام آیت الله غلامحسین جمی انجام داد از حسن پاکروان شنیدم عمق فاجعه را و داغدار شدیم! [ گفتگو با قانعی فرد]
• یکی از ژنرالهای ساواک میگوید: " مُلاها بالای منبر میرفتند که قضیه تروریستی سینمارکس را فقط به ما یا شاه ربط بدهند اما آیت الله غلامحسین جمی کارگردان فاجعه بود. گاهی تروریستهای اسلامی از کمونیستها وحشتناک تر و دیوث تر بودند". [ گفتگو با قانعی فرد]
• یکی از مقامهای ساواک: میدانستیم که غلامحسین جمی و موسوی تبریزی کارگردان این کار بودند اما مخالفان این فاجعه را به گردن ساواک انداختند و آن را یک حرکت انحرافی برای بدنام ساختن انقلابیون نام بردند! [ گفتگو با قانعی فرد]
• شاپور بختیار در میگوید: " آتش سوزی سینما رکس، فاجعهای ملی بود. از طرف کمونیستها و مُلاها فریاد بلندشد که این جنایت بدست ساواک صورت گرفته اما بدون شک عاملان آن خود مُلایان بودند! [کتاب یکرنگی؛ با ترجمه مهشید امیرشاهی؛ در ص. ۸۳]
• احمدمدنی هم دراین گفت: "خیلی از خرابکاریها مثل فاجعه آتش زدن سینما رکس نه کار شاه بود نه ساواک. شایعههای بی پایه و اساس بود. وقتی که در خوزستان استاندار شدم فهمیدم کار شاه نبوده و کار افراطیهای هرج و مرج طلب خطرناک و پیروان خمینی بوده. در ایام استانداری خوزستان مرتبا یکی از کارهام و دغدغههایم بررسی و پیگیری فاجعه سینمارکس بود که جانیها و آدم کشها را به مردم و دستگاه قانون و عدالت بشناسانم. مُلاها در کارم کارشنکنی کردند به جایی نرسید"! [گفتگو با قانعی فرد؛ تابستان ۱۳۸۳]
• معینیان میگوید: هرچه حکومت سعی کرد که در تب و تاب و هیجانات بگوید که این کار به وسیله انقلابیون و هواداران متعصب صورت گرفته است، بی فیده بود [ پروژه تاریخ شفاهی، دانشگاه هاروارد]
• حسین بروجردی (عضو هیئت موتله اسلامی) اعتراف میکند: مواد آتش زای سینما رکس را سید علی خامنهای در تهران به شهاب تحویل داد تا در آبادان به دست موسوی تبریزی و جمی برساند [ پشت پرده انقلاب، نشر نیما، آلمان، ۱۳۸۱] و البته، اعترافات علیرضا آشور در ساواک، با سخنان حسین بروجردی، همسان و همخوان است!
بنابراین اوباشها تروریست خمینی چی، برای اینکه مدتی در جنوب سکوت بود و خبری از خمینی نبود، آن فاجعه را خلق کردند. و آبادان جز اولین شهرهایی است که مردمانش، قربانی تروریسم اسلامی مُلایان شدند. گرچه هستند هنوز برخی مذهبیهای خرافی و اهل موهومات که خود را "نواندیش دینی" یا " ملی مذهبی " هم مینامند - که در واقع شارلاتانیسم واقعی است و جمع اضداد و تناقض ها- اما بی شرمانه مینویسند و میگویند: " فاجعه سینما رکس آبادان برخاسته از جهالت بود" و با صراحت نمینویسند: برخواسته و نشات گرفته از توحش تروریسم اسلامی بود.
البته در ۲۲ مرداد ۱۳۵۸ در برخی مجلههای داخل ایران، وظیفه برخی روزنامه نگارهای ششیفته جمال عبدالناصر - که در مراسم تشیع جنازهاش شر کت کرد - آن بود که بنویسد: آتش سوزی سینما رکس آبادان و تخریب آن به جای دار و دسته خمینی، به ساواک نسبت دهد... [ سال ۵۷، مصبیتی بزرگ بر ملتی بزرگ؛ هوشنگ ازغندی، ص ۲۴] همان روزنامه نگار به منزل دکتر عاملی تهرانی رفته که وی هم به برخی رونامه نگارها پروندهای را نشان داد که اوراق آن ثابت میکرد که طرح آتش زدن سینماها از جمله سینما رکس آبادان در منزل خمینی در نجف تدارک شده و شخصی به نام عاشور عامل آتش سوزی بوده و به همراه ۳ نفر دیگر با دریافت ۵۰۰۰ دینار عراقی و ۱۱۰۰۰ دلار جهت انجام ماموریت به ایران آمدهاند. [ نشریه آرا] و روزنامه نگار هم بوده که در مهر ۱۳۵۷ به نوفل لوشاتو تلفن زده و کماکان از دار و دسته خمینی، کسب تکلیف کرده که درباره سینما رکس چه بنویسند!؟ [سال ۵۷، مصبیتی بزرگ بر ملتی بزرگ؛ هوشنگ ازغندی، ص ۲۷]
از آن روز به بعد اوباشی فاسد، در لابلای آن مردم شریف زندگی میکردند و از سینما رکس تا امروز، علیه مردم آن شهر، موذیانه فتنه گری میکنند! که البته دو نفر از آن جانیان - موسوی تبریزی و خامنهای - هنوز زندهاند و کسی آن دو شیاد قاتل را به محاکمه نکشانیده است!
انحلال قدرت و شتاب روند فروپاشی، امیر امیری