درک من از یک فرد، یا جریان سیاسی واقعبین و آیندهنگر چیزی نیست جز دیدن واقعیتها و تحولات اجتماعی توسط آنها. احاطه بر تحولات در یک پروسه زمانی؛ آنچه که در حال حاضر در بطن جامعه میگذرد.
درک درست از توان و خواست نیروهایی که با خواستههای آزادیخواهانه و عدالتجویانه در میدان زندگی فردی و اجتماعی با اشکال مختلف مبارزه میکنند. نیروهایی که بنا به درک خود پشت سر فرد یا جریانات سیاسی بسیج میشوند.
مگر نه که سیاست بزرگترین هدفش بسیج و سازماندهی این نیروهاست! همراهکردن نیروهای سیاسی و اجتماعی در راستای برنامههای خود!
فرد و جریان سیاسی که قادر شود همرأیی و همگامی اجتماعی را حول شعارهای معین که در حال حاضر سرنگونی جمهوری اسلامیست، بهوجود بیاورد و برای برقراری یک جامعه آزاد و سکولار مبتنی بر عدالت اجتماعی و قانونیت براساس انتخاباتی کاملاً آزاد و مسالمتآمیز تلاش کند باید مورد تکریم واستقبال قرار گیرد و در راستای چنین خواستی اقدام شود!
نیرویی که بتواند جامعهای مدرن همگام با زمان و بهرهمند از توان میلیونها جوان و نسلهای نوجوانی که تازه پای در صحنه اجتماعی نهادهاند را پی ریزی کند.
با تکیه بر تخصص و روح ملی صدها هزار متخصص که بسیاری از آنان خارج از کشورند و بسیاری نیز در داخل کشور پایههای یک حکومت ملی متکی بر تخصص و کارآیی افراد را سازماندهی نماید.
این آرزوی نهایی من است بهعنوان یک فرد سیاسی که تمام دوران نوجوانی و جوانیام را در مبارزه برای چنین جامعهای گذراندهام. چه راهها و کژراهها که نرفتهام. حال با قدمهای پیرانه این مسیر سنگلاخی را طی میکنم میافتم برمیخیزم! با هر برخاستنی از خود میپرسم چرا افتادم؟ خطایم کجا بود؟ چگونه بر خطاهای خود بهدیده نقاد و منصفانه بنگرم؟
بیهراس از نقدها که برخی از سر دوستی و درکی مخالف و دیگرگونه با من صورت میگیرد، و برخی بهعادت دیرین و گرفتارشده در بند تعصب گروهی!
افرادی که نمیبینند و انکار میکنند آنچه که برخلاف نظر آنها در جامعه میگذرد، تیر ملامت رها میکنند بیآنکه نظر دقیق خود بیان کنند.
نگاه و برخورد من به صحنهی مبارزهی جاری در جامعه به حضور هر دم فزاینده آحاد مردم بهخصوص نسل جوان در صحنه مبارزات صنفی و سیاسی است؛ به شعارهای برآمده از دل چهل سال تجربه حکومت اسلامی.
پایبندی به حقیقت است و نیاز مردم بهدور از هر تعصب گروهی و منیت فردی! چراکه من را هوای نام خویشتن یا گروه سیاسی دیرینام نیست «هر چه ما را لقب دهند آنیم».
از این رو برخورد من به مسیر طیشده توسط آقای رضا پهلوی و بازتاب گفتار و رفتارش در صحنهی مبارزهی سیاسی بر همین اساس است. میگویند و انتقاد میکنند که سلطنتطلب شدهام! از کجا؟ نمیدانم. از خود میپرسم بهراستی کدامیک از رهبران سیاسی این جریانات راه خود نقد کرده؟ از جایگاه سازمانی خود پایین آمده؟ خارج از دایره گروهی خود را نگاه کرده و بهعنوان فردی آزاد نقطهنظرهای خود را بیان نموده از جایگاه کبریایی خود فاصله گرفته و پای بر واقعیت اجتماعی نهاده است؟
«چه خوشبختاند کسانی که درون پوست گردویی خود را پادشاه جهان میدانند!»
کدامیک اگر در موقعیت آقای رضا پهلوی بودند درد تیر ملامت بسیارانی میپذیرفتند و برعکس سودای سلطنت اعلام میکردند: «من اساس دموکراسی را بر مبنای جمهوریت میبینم، یعنی حق انتخاب مردم!» ـ شورای ملی ایران برای انتخابات آزاد ـ ۸ اردیبهشت ۱۳۹۲.
یا این گفتار در ارتباط با امر پادشاهی وراثتی که وراثت را برای هیچ مقامی دموکراتیک و قابل قبول نمیداند «مشروعیت هر نظامی تنها در جمهوریت یعنی با تکیه بر رأی مردم، رأی اکثریت ممکن میگردد، دموکراسی بدون ساختارهای قدرتمند مدنی، بدون سازمانها، احزاب و رسانههای آزاد و تأمین حقوق اساسی فردی و شهروندی، بدون واگذاری اعمال حکومت به احزاب و سازمانهای برآمده از انتخابات آزاد ممکن نمیگردد»، چه جای سخن میماند.
ای کاش! ای کاش! ما را توان نگاه کردن بیهراس در چشم واقعیت بود بدون پیشداوری. بدون نیتخوانی مرسوم بین جریانهای اپوزیسیون که نیت همه را پیشاپیش میدانند و قادر به دیدن نیات درونی افراد هستند بیآنکه نظر بر درون خود و راه رفته خویش کنند.
از نظر من در حال حاضر هیچ امری مهمتر از پرداختن به پیام اخیر آقای رضا پهلوی و تقویت مواضع اپوزیسیون خارج از کشور نیست. اگر واقعاً مبارزان جدی برای آزادی و برپایی حکومتی براساس سکولاریسم، دمکراسی، عدالت اجتماعی، براساس یک انتخابات آزاد هستیم باید بپذیریم این پیام را و بیجواب نگذاریم! بدون حبوبغض، بدون نیتخوانی!
«امروز بزرگترین اپوزیسیون و آلترناتیو جمهوری اسلامی، شما ملت ایران هستید که از همیشه متحدترید و بدون توجه به دستهبندیها و گرایشهای سیاسی، چپ و راست، جمهوریخواه و مشروطهخواه، دوشادوش هم برای آینده بهتر تلاش کنیم!»... کجای این درخواست جای سکوت و ملامت دارد؟
ابوالفضل محققی
ای دوست، گره به باد نتوان زد، نیکروز اعظمی