Monday, Jun 13, 2022

صفحه نخست » تجربه من از چگونگی شکل‌گیری یک اقتدار! علی رحمانیان

Despotisme_estebdad.jpgآن روز هم مثل هر روز هفته، بعد از ناهار استراحتی کرده و چرتی زده بودیم و کم کم برای کار بعد از ظهر آماده می‌شدیم. ولی بر خلاف همیشه خواسته شد که همگی در سالن عمومی جمع شویم. طبیعتأ اولین عکس العمل، دلیل خواستن بود. "خبر مهمی است! "، "چه خبر مهمی است؟ "، "بعدأ می‌فهمید! ". ذهن هم طبق معمول، دم را غنیمت شمرده، سنگینی و کرختی جسم نیمه خواب آلوده را رها و در بالای ابرها، آزاد و بی پروا در عالم کنجکاوی خود غوطه ور شده بود. حالا همه در سالن عمومی جمع شده بودیم. به هر کجا نگاه می‌کردی، جسمها انسان بودند ولی به جای سر، علامت سؤال بر آنها می‌دیدی! رادیو موج کوتاه از بلند گو مارش پخش می‌کرد که گاه و بی گاه صدای گوینده آن را قطع می‌کرد: "شنوندگان عزیز توجه فرمایید! شنوندگان عزیز توجه فرمایید"! کم کم پچ پچ‌ها شروع شده بود. " می‌خواهیم برویم ایران؟ "، "خمینی مرده؟ "، "جنگ تمام شده؟ "، "خط عوض شده؟ "، "پس چرا علنی از رادیو می‌خواهند پخش کنند؟ "، "خیلی مهم تر از اینها بایستی باشه! ". سؤالات بیشتر و بیشتر می‌شد و این کلاف، سر در گم تر. حالا بیش از چهل و پنج دقیقه گذشته و رادیو همچنان مارش زنان است و توجه توجه گویان. ناگهان رادیو مکثی کرد و این بار گوینده گفت: " ازدواج فرخنده برادر مجاهد مسعود رجوی و خواهر مجاهد مریم قجرعضدانلو..."!؟

بعدها برداشت من شد که قصد آن بوده که با این شیوه، یک بمب خبری ایجاد کنند و از آن جا که روابط جنسی همیشه و بویژه در ایران، تابو و ممنوعه بوده، موضوع گفتگوی هر خانه و جمع ایرانی بشود. ایجاد توجه به هر شیوه، اعلام یک موعد، ایجاد توقع و انتظار و تحریک حس کنجکاوی که امروزه هم شیوه عام رسانه ایست، در آنروز بر جمع کوچک و بسته ما اعمال می‌شد.
برویم سر وقت عکس العمل‌ها و مقایسه آن با دنیای امروز!
"چی فکر می‌کردیم چی شد! "، " برو ببینیم بابا! "، "ما را علاف کردید! "، "این چه دردی از مردم ایران دوا می‌کند! "، " حکومت ما را مسخره می‌کند. "، "مردم و از همه مهم تر زندانی‌ها چه می‌گویند؟ "... از همه بدتر در آن لحظه این بود که بهنگام خروج از سالن عده‌ای ایستاده و تبریک می‌گفتند و تک تک ما را به نشان تهنیت و شادی بغل می‌کردند! تلاش و هنر آن بود که چطور از چنگ آن چندش بجهی و کسی را از خود نرنجانی!
صدای رفت و برگشت تند دو به دو در حیاط شنی، همهمه صحبت، چرخش تسبیح که در آن زمان بسان اپیدمی فراگیر شده بود و دیوار محدود کننده آن حیاط را من امروز بسان صدای خوردن قاشق چای خوری به جدار داخلی فنجان چای می‌بینم. آنهمه شور و هلهله و ولوله را سرانجام ثمر چه بود؟
کار را بزودی به جایی رساندند که تک تک افراد را مجبور به موضع گیری در مقابل این واقعه نمودند. طبق معمول همیشگی، شاگرد زرنگها، کار بلدها، ادیبان، شاعران، نویسندگان، هنرمندان، ورزش کاران مدال آور، پیش و پست کسوتان، زندانیان، احزاب و گروه‌ها، ارتشیان، پاچه نوازان، ناخن تیزکنان، گوش پاک کنان، خلال دندان زنان و خاصه شیرجه زدن یکی از همرزمان و هم بندان "حنیف بنیانگذار" به پای مسعود، همه و همه به تو این را می‌گفت: "آخه جوجه، تو کی هستی که بخواهی بر خلاف جریان آب شنا کنی؟ وانگهی حالا که ما در مقابل خمینی یک چنین رهبری را بر جسته می‌کنیم و یک بار برای همیشه جای خالی تاریخی رهبری انقلابی را پر می‌کنیم، می‌خواهی آب به آسیاب دشمن بریزی؟ مگه نمی‌بینی دشمن با مردم و همرزمانت در زندان چه می‌کند، مثل بختیار می‌خواهی نقش اتحاد و اعتصاب شکن را بازی کنی؟ برو درون سیاهت را جستجو کن که شاید با انتقاد و تیغ کشیدن بر خودت آنهم در جمع، راه نجات و رستگاری پیدا کنی، دست و پابوسی اما همچنان برقرار..." خلاصه دشمن، دشمن و فقط دشمن و پوزبند و خفه، دریغ از یک دست به یخه!
از آن پس زوج رهبری و بویژه مسعود را گویی در سفینه‌ای گذاشته و از دسترس ما موجودات زمینی خارج کردند تا ما همیشه " بسوی او، بطرف کوی او، در آسمان‌ها مگر نشان ز ایشان جوییم..."!
آخر مگر در طول تاریخ بشری، اقتدار و کاریسمایی بدون محدود کردن ارتباط مستقیم و از دسترس خارج کردن رهبری هم می‌توانسته شکل بگیرد؟ شیوه‌ها تکراری و شناخته شده است و من و مای توده هم در تکرار آن به درجات مختلف سهیم بوده‌ایم. حساب دلالان و سود جویان اما همیشه ویژه و انگشت نما بوده است.

غوغا و هیجان در فنجان روزهای اخیر و تشابهات موضع گیریها، من را هم بر آن داشت که تجربه‌ای را باز گو کنم. باشد که تا از هیجان کاسته و بر تسلط عقلانیت کمکی کرده باشم. بعنوان خلاصه و بقولی مخلص کلام و عامیانه این که گویی عده‌ای را آرزو این است که ضرب المثل معروف " تا سه نشه بازی نشه" را در ایران معنا و مفهوم جدیدی بدهند. واقعیتی است که پهلوی پدربزرگ و پدر در ایران حکومت پر ماجرایی داشته‌اند. دو سعود با کودتا و دو سقوط تحقیرانه! خوشبخت اما مردم ایران که در همین اثنا پیشرفت هایی نسیبشان شد. ملا سرگرم شخم زدن گرازگونه ایران، چپ و مجاهد سرگرم بازیگوشی ایدئولوژیک، عده‌ای شانس‌شان را در این می‌بینند که آزموده را باز بیازمایند. پهلوی به عنوان یک پاکت "ترقی در بسته" به تجربه، محکوم به تکرار همان سعود و سقوط است. هر گاه تنها ترقی بود و به جای ارث شوم و ماندگاری استبداد، حکومت چرخشی و چهار ساله و آزاد ماندگار، دستها از جای جای ایران برای اتحاد به گمانم فرا می‌شوند که هیچ عقل سالم و مردم و میهن دوست، پس‌اش نخواهد زد! آخر مگر نه این است که درب خانه و دل هر هموطن، بایستی مأمن و مکمن جوانان بگاه شورش و فرار از دست آدمکشان و ساچمه پاشان حکومت باشد؟ زخمی‌ها و به بند رفتگان مان چه؟ خانواده‌هاشان نیاز به کمک ما ندارند؟ گیرم که شاهی، کمونیست یا که مجاهد، کارگر یا که کشاورز و رنگین کمان! بیاییم رفتارهای شایسته و همگرایانه را تشویق و تثبیت کنیم و ارث بد گژرفتاری تفرقه افکن را زمین گذاشته تا با هم و سبک بال به خوبیها پر بکشیم!



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy