Friday, Jun 17, 2022

صفحه نخست » رهبر مسیحا نفس، مهران رفیعی

Mehran_Rafiei_3.jpg

به مناسبت شفابخشی فوت رهبر


شنیدم امیری به یاران بگفت
کرامات رهبر نشاید نهفت

وجود عزیزش پر از برکت است
نصیب سپاهی فقط نعمت است

ندیده نظیرش زمین و زمان
به فن بیان و ز فهم نهان

اگر با خبر گردد آن دادخواه
دگر بد نگوید از این بارگاه

نگوید سخن‌ها ز کشتار و خون
به حکمت گراید ز راه جنون

بگویم کنون قصه خویش را
که آگه کنم هر بد اندیش را

نوه چون بیامد تنش زرد بود
دل ما ز رنگش پر از درد بود

چو علم طبیبان ز بنیان خطا ست
ز درمان ایشان بخاری نخاست
همان دم که رهبر حکایت شنید
به سان مسیحا بدادم رسید

ندانم چه دارد درون دهان
که زردی زداید زجسم و روان

کلامی چو طوسی ز قران بخواند
سلامت به فوتی به قندان فشاند

نزاعی بشد بر سر قندها
که رهبر بدادی به ما پندها

به خانه ببردم همان سهم خویش
کزان درد رنگین دلم بود ریش

به محضی که طفلک از آن قند خورد
دگر رنج بی جا ز زردی نبرد

کنون او بگوید به شعری عیان
که فرمانده باشد مسیح زمان

خدایا ز بیتش تو رونق مگیر
مبادا که آید ز خیزش به زیر

چو آواره شد خود مسیرش مبند
که هر جا رود او ببیند گزند

کند ملتی مرگ او را طلب
چو دشمن گذارد سخن‌ها به لب

همان به که او را کشانی به عرش
و گرنه نبینی نشانش به نعش

سپاه و بسیجت تو ایمن بدار
که خوابی ندارم ز کابوس دار



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy