ابن بود که دولت آقای روحانی تحت فشاری دو سویه از جانب اصولگرایان و دولت دونالد ترامپ، حالت زمینگیر پیدا کرد و دو بار نیز با طغیان مردم محرومی روبرو شد که تاب تحمل فشارهای اقتصادی را از دست داده بودند. آقای روحانی هم سرانجام پاستور را با ناکامی ترک کرد تا نوبت به حکومت «یکپارچه» اصولگرایان برسد. سید ابراهیم رییسی با وعده حل عاجلِ مشکلات اقتصادی، از ریاست قوه قضاییه به دفتر ریاستجمهوری راه یافت اما او هم پی برد که صرفِ تاکید بر حل مشکلات اقتصادی در تبلیغات انتخاباتی رایآور نیست و گریزی به مطالبات اجتماعی و فرهنگی عموم جامعه هم ضرورت دارد. او به خصوص در مورد گشت ارشاد به زبانی سخن گفت که افکار عمومی، مراد او را برچیدن بساط آن تفسیر کرد و از این رو به احتمال وقوع تحولی مثبت پس از ریاستجمهوری او امید بست. آقای رییسی اما در طول بیش از یکسال از ریاستجمهوری خود نه امکان گشودن گرهای از پای اقتصاد را پیدا کرده و نه گامی در جهت تامین دیگر مطالبات عمومی برداشته است. سیاست دولت او در یکسال گذشته در عموم حوزهها «ابهامآفرینی» بوده است بهطوریکه یک ناظر بیطرف نمیداند که او قرار است نهایتا به چه سمت و سویی حرکت کند. رییس دولت در هیچ زمینهای به صراحت سخن نمیگوید. کلیگویی و پرهیز از ارایه جزییات و فقدان شفافسازی عبارات و واژهها به خصلت اصلی گفتار او تبدیل شده است. این وضع جامعه را که از یک سو با انبوه مشکلات انباشت شده روبروست و از سوی دیگر ارادهای در جهت حل بنیادی آنها نمیبیند، بیتاب و عصبی کرده است و به همین علت است که درگذشت زندهیاد مهسا امینی در هنگام بازداشتش توسط گشت ارشاد، چنین واکنش وسیع و خشمگینانهای به دنبال داشته است.
زبان ابهامآفرین آقای رییسی را طبعا میتوان به اذعان قلبی او به وجود مطالبات عمومی و تردیدهای ذهنی و محدودیتهای عملی او برای تحقق آنها نسبت داد. این وضعیت تعارضآمیز اما قابل ادامه نیست. او اگر به هر دلیلی نتواند با مطالبات عمومی همسو شود، نتیجهاش نوعی عصیان اجتماعی است که میتواند مورد بهرهبرداری گروهها و دولتهای خواهان براندازی نظام یا بیثبات کردن آن تمام شود. در شرایط فعلی گام نخست برای نشان دادن همسویی با مطالبات عمومی اعلام انحلال گشت ارشاد است. شاید برخی مشاوران آقای رییسی انحلال گشت ارشاد در این موقعیت زمانی را به معنای عقبنشینی حکومت از موضع معمول آن تعبیر کنند و مانع تصمیمگیری قاطع در این زمینه شوند. اصطلاح عقبنشینی رهزن هر نوع تحول و اصلاح است. جامعه ایرانی در کلیت خود در وضعیت کنونی، هنوز از هر نوع نشانهای برای اصلاح و تحول استقبال میکند و آن را به معنای عقبنشینی نمیداند. اما وضعیت امری ابدی و ازلی نیست. از لحظهای که جامعه امید خود به تحول و اصلاح را از دست دهد، دیگر هرگونه تحول عمیق و راهگشا را نیز به معنای عقبنشینی و از سر ناچاری تعبیر میکند و کار را به بحران میکشاند. برای بار هزارم تاکید میکنم که کار درست را باید در زمان درست انجام داد وگرنه زمانش که بگذرد دیگر سودی ندارد. همین امروز زمان کار درست است؛ آن را از دست ندهید!