Sunday, Oct 16, 2022

صفحه نخست » سرود سلام فرمانده جاودانه شد، ابو الفضل محققی

Abolfasl_Mohagheghi_2.jpgنرون بر بالای شهر رم ایستاده است با چنگی بردست فریاد می زند "رم را به آتش بکشید .بسوزانید شهر را طوری که من صدای شیون مادران را بشنوم .صدای فریاد کودکانی که در آتش می سوزند.

شهر توسط ماموران مخفی نرون به آتش کشیده می شود.نرون زخمه بر چنگ می زند. "اشگ دانم را بیاورید .میخواهم چند قطره اشگ بریزم . "

مردی با اشگ دانی بر دست پیش می آید . اما هنوز اشگی بر چشمان نرون ظاهر نگردیده ."نه کافی نیست هنوز فریاد ها مرا بدانسان که متاثر شوم متاثر نمی کند . " انتظار می کشد. شهر در آتش می سوزد. لهیب آتش به کاخ او می رسد. بر کاخ نظر می کند .می خندد !"کاخی دیگر خواهم ساخت ." بر خود فشار می آورد باشد که قطره اشگی بر خدمه سوخته شده در کاخ بریزد. اما او سنگ دل تر از آن است که بر فریاد های انسان ها اشگ بریزئ .

دود حاصل از سوختن قصر در فضا می چرخد .چشمان خونبار دیوانه مستبد خارش می کند .قطر اشگی بر گوشه چشم ظاهر می شود .قطرهای اشگ بر اشگ دان می ریزد .دیکتاتور می گوید:" قطره ریخته در این اشگ دان شاهد من است. من بر سوختن رم اشگ ریختم. این را اشگ دان من نشان خواهد داد.تاریخ اشگ ریختن مرا ثبت خواهد کرد."نرون جاودانه شد باآتش زدن شهر رم واشگ دان طلائیش . این بود نوزدهمین روز ازماه ششم سال شصت چهار میلادی.

حال دو هزار سال بعد از اومردی علیل، مستبد وجانی در یک سرزمین باستانی چون رم تکیه زده بر عرصه قدرت .گوش بسرودی در ستایش خود سپرده است .مردی که جاه طلبیش را نهایتی نیست .

"نه نه این سرود مرا به هیجان نمی آورد. سرودی که در رگ آن خون جاری نشود! سرودی نخواهد بود که هر بار خوانده شود نام من در آن تکرار شود .من سرودی غرقه در خون میخواهم. که نامم را جاودانه سازد . "

گزمگان ،حرام زادگان متملق نشسته بر بساط غارت بر مدارس هجوم می آورند .کودکان رابضرب شلاق وادار به خواندن سرود مورد پسند رهبر می کنند . اما سرودی قوی تر سرودی رسا تر در فضای کشور در حرکت است.

سرودی که هزار مرغ نغمه خوان بر منقار خود گرفته در سرتاسر ایران زمین در سرتاسر جهان می گردانند .در گلوگاه هزاران انسان آزاده نشسته می خوانند. تاجاودانه اش سازند.

سرودی برآمده از جان! سرود حرمان برای تمام آرزو ها وخواسته هائی که مستبد پیر از مردم دریغ داشته است.

دیکتاتور فریاد می کشد." نه نه سرود من باید جاودانه گردد.بکشید این سرود خوان ها را!" ده ها جوان سرود خوان بخاک می غلطند .اورا مثل نرون اشگ دانی نیست .او اشگی ندارد. هر دو چشم او شیشه ایست .گزمگان بمدارس هجوم می آورند .دسته دسته کودگان را گرفته بمیدانی میبرند تا برای فرمانده سرود بخوانند.

کودکانی چند حجاب اجباری معین شده از طرف رهبر را از سربر می گیرند سرودی دیگر گونه می خوانند.صدا در فضا می پیچد. فرمانده از خشم کف بر لب آورده فریاد می زند.

"نه نه سرود من باید جاودانه شود. در یاد ها بماند."

جلادان به کودکان هجوم می آورند. کودکی بر زمین می افتد .خون سرخش بر زمین جاری می شود. با سرود اجباری سلام فرمانده در هم می آمیزد. فرمانده مجنون عاشق خود! بوی خون را از درون سرود حس می کند . خون دخترک نوجوان دربیت بیت سرود سلام فرمانده جاری می شود .

فرمانده سرخوش از خون ریخته در پای سرود فریاد می زند "بیاورید قلم دان را بنویسید سرودی که در بند بند آن خون جاری بود.سرودی که با خون دخترکی خردسال بنام من خوانده شد. نام مرا جاودانه ساخت."

بدین سان سرود سلام فرمانده گره خورده با خنده های جنون آمیز فرمانده همراه خون دخترکی خردسال بتاریخ پیوست و جاودانه شد .سرودی که هر بار خوانده شود چشمان معصوم وغرق در خون دخترک اردبیلی دخترک تمام ایران زمین را بیاد خواهد آورد. این بود بتاریخ چهار دهمین روزاز دهمین ماه سال دو هزار بیست دو میلادی.

ابو الفضل محققی



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy