Thursday, Nov 10, 2022

صفحه نخست » نویدهای آزادی، مهستی شاهرخی

Mahasti_Shahrokhi_2.jpg

به یاد آبتین

دنیا این‌گونه نمی‌ماند
زمین در چرخش است
زمستان می‌رود
بهار از راه می‌رسد
قانون طبیعت این است
تا بهار چیزی نمانده
*
شاعر چه ایستاده، چه نشسته،
پای در زنجیر، دست بر قلم بر بستر مرگ،
شعری بگو! تنها شعر است که از دیوار زمان می‌گذرد
شعری پویا که با تار و پود زندگی‌ات بافته شود
شعری کوبنده مانند ندای آزادی یا فریاد نوید افکاری
مانند نیما از «هوای تازه» اعتراضات بگو!
هرگز از «اغتشاشات» حرف نزن!
*
برخی شاعران از تبار آینه‌اند
آب‌گونه‌اند! شفاف‌اند!
این گونه شاعران شعر نمی‌نویسند
خودشان شعر می‌شوند
زندگی‌شان شعری مانند آب روان می‌شود
فروغ شعر را نمی‌نوشت
شعر را زندگی می‌کرد
زندگی فروغ شعر بود
تو هم شعرت را بنویس!
شعرت را فریاد کن!
ترانه‌ای از مردم زنده
آوازی از رودهای زاینده
شعری از توانایی
فریادی از نیروهای پایداری
شعری از بیهوده نبودن
شعری از اراده و استواری
*
سرو ملت، شعری‌ست سربلند مانند مهسا
نه بیدی خمیده در حال کرنش
سوگنامه‌ای اهدای پنهانی کان طلای آق دره به همسایه چکمه پوش را بگو!
شعری از رنجنامه سالیان دراز معدنچیان بردبار با مزد شلاق را بگو!
شعری از بخشش بی‌انتهای حاکمان خودکامه را بگو!
شعری از ثروت بی‌کران ایران زمین را نیز!
شعری از گنج‌نامه بگو!
شعری بگو از درد مردم زمانه
از خیانت حاکمان و خنجر جلادان
شعری از خشکاندن نخلستان و کشتزاران با شورچشمی ددمنشان
شعری از بی‌نانی و بی‌کفشی و بی‌کاری و سفره‌های خالی
شعری از روزگار مردمان نیک در زیردست حاکمان ناپاک و سفاک
شعری از نجابت مردم پاک در برابر جنایت جانیان جلاد خون‌خوار
شعری از اعتصاب گسترده کارگران نفت و فولاد و پتروشیمی
از اعتصابات و اعتراضات آموزگاران و پرستاران و بازنشستگان
شعری از آن‌همه سرمایه که خرج اسلحه و اتم و موشک و منبر طلا شد
شعری از ثروت ملت که آن‌سوی مرزها ریخت و پاش و حیف و میل شد
شعری از بزرگ‌ترین دریا که روی نقشه کوچک شد و آب رفت
شعری از مرزی که عقب نشست و دیوار شد و حراج شد
شعری از احداث سفارت چین برای چیدن ناب ترین میوه‌های میهن
شعری از لایروبی دریای جنوب از هر گونه ماهی و جنبده و رستنی
شعری از مدیریت پنهان روسیه در ادارات و سپاه و سیاست کشور
شعری از واگذاری بی سروصدای میهن به اژدهای سرخ و ارتجاع سیاه
شعری از فرو رفتن کوه نمک در دل کارون و کشتزارها و نخلستان‌ها
شعری از تبدیل شدن کشتزارها و گندمزاران به برهوت و خشکسالی
شعری درباره بی کفایتی مدیران بی‌تدبیر و نالایق
شعری از پدیده جنگ آفرینی و جنگ سرد و گرم و فرسایشی مداوم و بیهوده با دشمنان خیالی
شعری حماسی برای از دیوار بالا رفتن‌ها و تصرف حریم دیگری توسط غاصبان حکومت
شعری در ستایش قانون نامحترمی که مانند کاسه چینی با هر دم ترکی برمی‌داشت و شکست
شعری نه آن گونه که هر دم چون زبان به سویی بچرخد
شعری از آن گونه که سال‌ها در دهان‌ها و زبان‌ها بگردد
شعری از روزهای تلخ‌تر از زهر‌
شعری از گردهمایی مادران داغدار و دادخواه
شعری از چیدن گل‌های نوشکفته و لاله‌های پرپر ملت
شعری برای آن‌همه جوان بیگناه به خاک و خون افتاده
شعری از کشتار در نیزارها
شعری از رگبار بر کولبرها
شعری از کامیونهای یخچالی پر از جسد زندانی‌ها
شعری از گورستان‌های جمعی پرت و دورافتاده
شعری از زنان زندانی محبوس در تابوت‌های ساخت حاج داوود
شعری از خاطرات بازداشتگاه کهریزک و یادگارهای قرچک
شعری از دارها و شب بیدارها
شعری از ساکنان پایدار سپیدار
شعری از حراج خاک و معادن و بنادر ایران به چین و روس و...
شعری از هجوم شیخ‌های عرب به خانه‌های عفاف دور حرم
شعری بنویس از عروج مردان پایین‌تنه‌پرور به رأس حاکمیت برای پرورش افکار جوانان جامعه
شعری از خوار کردن انسان چون ابزار جنسی و عروسکی برای بازی پیرمردان
شعری از حرمت عشق زن و مرد و انسان در حکومت پایین‌تنه‌پرست‌ها
شعری از خاموش شدن نداهای آسمانی در دوران سرداری بیماران جنسی
*
تا هنوز از پا در نیامده‌ای
تا هنوز روی دو پایت ایستاده‌ای
تا دیر نشده و تا وقت هست شعری بگو!
وقت تنگ است شعری بگو!
عمر فرصتی کوتاه است
پیش از آن که در زمستان از سرما یخ بزنی
پیش از آن که در تابستان از گرما از حال بروی
پیش از آن که بر اثر زلزله‌ای به زیر خاک بروی
پیش از آن که با سکته‌ای یا با ویروسی از پای دربیایی
پیش از آن که کوتاه‌تر کنند عمر کوتاه ترا، شعری بگو!
بنویس رویای‌ات آزادی بود و پاهایت میل گام برداشتن در دنیایی آزاد را داشت
بنویس دستانت رهایی را می‌طلبید و همیشه به سوی آسمان می‌رفت
بنویس دستان پرمهرت را دستبند زدند و پاهای مصمم‌ات را زنجیر!
بنویس به تو اجازه آخرین دیدار با خانواده و یا با وکیل‌ات را ندادند
بنویس برای دیدار با خانواده و یا برای داشتن وکیل اعتصاب غذا کردی
پیش از آخرین نفس بنویس همه را بنویس رسوایشان کن!
ایمان داشته باش روزی آزادی به ایران زمین گام خواهد گذاشت و نام ترا سبز خواهد کرد
شک نکن! بهار آزادی نزدیک است!
در همین یک قدمی!
*
بهار ۲۰۲۲ یا ۱۴۰۱، پاریس

با گرامی‌داشت یاد جان‌باختگان ۴۳ سال‌سلطه فاشیسم دینی
برای آن‌ها که برای آزادی تار مویی جان باختند: زیبا، ندا، زهرا، نوید، امید، سعید، وحید، حمید، حدیث، حنانه، نیکا، نیما، نسیم، مهسا، مهدی، پویا، پیمان، پارسا، یاسر، اسرا، الیاس، آرنیکا، نیکتا، ژینا، زکریا، شهلا، مهرزاد، مهرشاد، محسن، محمود، محمد، مهران، خدا نور، روزبه، سارینا، ستار، سهراب، سدیس، سمکو، امین، نگین، نسرین، شیرین، رامین، ریحان، هلن، مؤمن، متین، کنعان، عرفان، بهناز، بهنام، سیاوش، بکتاش، کومار، کارون، کبری، امیر، حسن، حسین، جواد، محسن، علی، عادل، غزاله، فرید، فرشته، ابوالفضل، امرالله، و هزاران جان‌جوان دیگر..
«دست در دست، می‌ریم تا سرنگونی!»، «زن، زندگی، آزادی»

مهستی شاهرخی



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy