Sunday, Nov 20, 2022

صفحه نخست » گزارشی از ایران ( قسمت پایانی)، ابوالفضل محققی

Abolfasl_Mohagheghi_2.jpgمیدانی اساسی ترین جیزی که طی این این دوماه تغیر کرده وروزانه تغیر می کند. چیست؟

افزوده شدن میزان نفرت مردم از رژیم است. رسیدن به این نتیجه که این رژیم نا لایق وناکارآمد است .

دیروز با یک بازاری که پسر خاله یکی از دوستانم است صحبت می کردم. ؟میگفت "آقا اگر دزدی بکنند ،رشوه بگیرند !اما لیاقت داشته باشند!مملکت را از این فلاکت نجات بدهند!نوش جانشان.آخه از این رئیسی احمق چه می توان انتظار داشت .می خندد "بشما نهار دادند؟ " باور کنید .شعورش همین قدر است. مثل هیئتی هاکه تا می رسند. می پرسند کی غذا میدن؟ اصلی ترین کارشان سفره انداختن وخوردن است بعد هم نوحه خواندن.


از ما بهرجان کندنی بود گذشت .اما این جوان ها دیگه زیر باراین جور آدمانمی روند .طوری نسبت به این حکومت نفرت دارند!بمحض این که احساس کنند تمایلی ولو اندک به این که اصلاحی صورت بگیرد داری .سوال پیچت می کنند.آخرسرهم دورت خط می کشند.


این خامنه ای باید با همان هاشمی مکار کنارمی آمد. تابه این روز نیفتد.هاشمی میگفت همه پل ها را خراب نکنید .اگر هم کردید طوری باشد که بشه برگشت.اون دستش تو کار بود. تاجر پسته بود.اما این رهبر زورکی اهل این حرف ها نیست.

یک مشت آدم کلاش،لات، مجیز گو!سپاه وبسیج را دور خودش جمع کرده! آدمی است که می خواهد حرف فقط حرف خودش باشد .از تملق لذت میبرد .نگاه کنید به دولت ومجلسی که ساخت! این جا توبازار میگن "آفتابه بدست های آقا."


می خندد. "میدانید خودش بیشتر ازهمه به بدبختی وسرنگونی خودش دارد کمک میکند. همه چیز بهم ریخته هیچ ثباتی وجود ندارد.برای بازار هم هیچ چیز وحشتناک تر از این بی ثباتی و بی چشم اندازی نیست. بازاری جماعت باید جای پاش محکم باشد .حالا دارد احساس می کند هرروز وضع خراب ترمی شود. تا مطمئن نشود در قدمی که بر میدارد زیر پایش محکم است قدم بر نمی دارد .


حالا که از یک طرف وضع اقتصادی بهم ریخته .از طرف دیگر می بیند که این دامنه اعتراض ها گسترده تر می شود .کشور های اروپائی هم که دارند دستش ازپشت این ها بر میدارند.فاتحه رژیم داره خوانده میشه ! کم کم میان میدان .


هرچه این وضعیت و اعتراض ها دوام بیاورد!تعدادبیشتری از بازاری ها میان وسط .


می پرسم خود شما چطور ؟ مکثی میکند.می خندد ."منکه میدانی بازاری نیستم .یک دبیر بازنشسته ام! که این دکان پدر خانمم را میچرخانم .یک پام بازاره چون با حقوق بازنشستگی نمیشه سر کرد.یک پام هم دنبال دو بچه دانشگاهی !الحمدالله که حالا پسر دبیرستانی ام نیز به جمع برادر وخواهرش اضافه شده ."
صحبت برایم جالب شده. میپرسم :"خیلی دلم میخواهد بدانم این جوان ها چطور فکر می کنند؟ تو خونه چی میگند؟ چقدر بازمان ما فرق دارند؟" تو فکر رفته دارد بالا پائین می کند .


"میدانید این ها اصلا کاری با ما ندارند .تو دنیای خودشان هستند . این ها زیاد با اهل خانه ومحافل خانوادگی بر نمی خورند. باور میکنید این ها در روابط بین خود دنیای مدرن وجدیدی ساخته اند! قبلا مخفی بود. خانواده ها هم درک میکردند و سربه سرشان نمی گذاشتند. دنبال فرصت بودند بریزند تو خیابون و خواست های خودراعلنی کنند .


حاضر هم نیستند یک قدم عقب برند .مثل زمان ما نیست که تو یک خونه ده تا نظر بود. هرکس یک چیزی مبگفت .این لا مصب ها اصلا اختلاف نظری با هم ندارند.موسیقی خودشان را دارند ،سرگرمی های خودشان را.اما دیگه این شیوه نمی تواند ادامه یابد.سنشان بالا می رود .جامعه برایشان خفه کننده است . می خواهند تکلیف خودشان را یکسره کنند .


پسرم می گوید! "بابا ما نمی توانیم مثل شما همیشه دستمالی جلو دهن خودمان ببندیم ما داریم خفه می شویم .زندگی که این نیست که شما میکنید .یک جور زندگی دیگر هم هست که تمام جوان ها تو غرب دارند .چرا ما نداشته باشیم ؟"


راست هم میگوید. ما هرگز درک نکردیم که چه برنسل جوان می گذرد. هیچوقت درد واندوه آنها را وقتی که به دهانشان می کوبیدند وهر لات کف خیابانی در لباس بسیجی به خودحق می داد که به آنها توهین کند !دست روی آن هابلند نماید.آنها نتوانند اعتراض بکنند! را عمیقا درک نکردیم !حال این زخم سر باز کرده بگذار!چرک وخوناب را بیرون ریزد و تکلیف خود را روشن نماید.


بخش وسیعی از این نسل از کشیدن پسوند جمهوری اسلامی در دنباله هویت خود شرم می کنند و نفرت دارند.آن ها از هرچه ریش وپشم ،آخوند جماعت و حکومتی بیزارهستند.


وارد میدان شده اند .براحتی کنار هم جمع می شوند. صریح وروشن از نیازهای خودش می گویند مثل ما من من نمی کنند .از خواست ها ونیاز های خودشان می گویند.ازخواسته هائی بسیار ساده .هیچ بحث وجدلی با هم ندارن. چون اصلا بحث ابدئولوژی ،وابستگی به این یا آن نظر،یا فردبرایشان مطرح نیست.هیچ چیز مقدسی برایشان وجود ندارد.


آن ها میخواهند زندگی خودشان بر پایه نیاز های خودشان بسازند .زندگی دراشلی غربی .اصلا هم نمی خواهند عمرشان را پای بحث وجدال سر این فکر یا آن فکر بگذارند .بهمین سادگی شعارمی دهند. مبارزه می کنند .کشته میدهد و زندگی می کنند.


ذهنشان یک لحظه آرام وقرار ندارند.آن چنان دلبسته این رویا ها و زندگی هستند.که باور کن نمی دانند چه میخورند ،چه می نوشند. از دخترم می پرسم کجائی؟ برایت نگرانم! پشت تلفن می خندد ."بابا نگران من نباشید .نگران خودتان باشید که هنوزنمی خواهید دست از این رژیم بردارید."


واقعیت این است که ما دیگر نمی پرسیم کجا می روید؟ یا این که جرئت کنیم بگوئیم !کمی احتیاط کنید! سراپا پر از نفرت به این حکومت هستند.غرق در فکر جامعه ای که میخواهد بسازند. بخاطر این است که از هیچ چیز نمی ترسند ."


می گویم کار عاقلانه ای می کنید که مقابلشان نمی ایستید.آن ها تازه همدیگر را یافته اند .لذت مبارزه درمیدان تا بن دندانشان رفته است .حال هر کدام ازآن ها خودر را درسیمای قهرمان شکست ناپذیری می بیند.که تمام لشگر خامنه ای قادر به شکستن آن ها نیست .آنها با موفقیت دارند مبارزه در میدان را تجربه میکنند.


این ویژگی میدان مبارزه است که شهامت می بخشد .کسی که یک بار قدرت خود را درمیان هم رزمانش در میدان به نمایش می گزارد! هرگز آن نیروی قدرتمند بر آمده از درون خویش را که باشور هزاران انسان دیگر می آمیزد از خاطر نمی برد.


باطوم می خورد ، زخمی می شود و زیر شکنجه توبه می کند! توبه ای که با نخستین نغمه چکاوک خفته درگلو گاهش که نغمه آزادی و رهائی سر میدهد. توبه می شکند ،بال می گشاید ،سینه سپر می کند وبازتن به طوفان می سپارد.


بگذر حکومت چون کبک سر در برف کند وما تحت مسلح خودرا به افتخار بالا بگیرد . آنچه پیش می رود حکم میدان است!ورزم جانانه یک نسل است برای تغیر که آرام آرام به خواست و نبردی همگانی بدل می شود.



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy