Tuesday, Nov 22, 2022

صفحه نخست » چی بودیم، چی شدیم! نگاهی به مسابقه فوتبال جمهوری اسلامی و انگلستان؛ ف. م. سخن

C3D93C45-1878-4A6A-949F-7502E05C04C0.pngباور نمی کنم ۲۵ سال گذشته باشد؛ انگار همین دیروز بود...

پای تلویزیون نشسته بودم و در حالی که قلب ام به شدت می تپید داشتم مسابقه دومِ بین ایران و استرالیا را می دیدم.

گل اول را که در نیمه ی اول خوردیم، آه از نهاد م بر آمد. رقص دستان هری کیول بد تر از صد فحش به من بود.

استرالیایی که برای بازی رفت، وقتی به ایران آمد، آب خوردن اش را هم با خودش آورده بود مبادا در کشور عقب افتاده ی جمهوری اسلامی، آب مناسب برای خوردن نباشد، و بعد از پایان مسابقه بدون لحظه ای معطلی بازیکنان اش را سوار هواپیما کرد و به هتلی در یکی از کشورهای عربی برد، اکنون در کشور خودش با خیال راحت هر کار می خواست با ما ایرانیان می کرد.

آن ها در خاک خودشان هر توهینی را که دوست داشتند به ما می کردند و ما هم مثل بچه مظلوم ها فقط بیننده بودیم.

دو سه دقیقه از نیمه دوم نگذشته بود که استرالیا گل دوم اش را به ما زد.

با بازی جانانه ای که استرالیا می کرد دیگر امیدی برای رفتن به جام جهانی نمانده بود.

آب یخ بر سر تمام ایرانیانی که شاهد شکست تیم ملی کشورشان بودند ریخته شده بود و همگان در کنج خانه های شان کز کرده بودند.

در این بین یک بیمار روانی استرالیایی به دروازه ی ما حمله کرد و تور را پایین کشید. تا او را بگیرند و تور را دوباره وصل کنند، شش هفت دقیقه ای طول کشید.

۱۵ دقیقه به پایان مسابقه باقی مانده بود که با سری افکنده و غم ی در دل شروع کردم به جمع کردن میز مقابل تلویزیون و در حال بردن لیوان های چای به آشپزخانه بودم که خیابانی، بدون هیجانی خاص، کل ناغافلِ کریم را اعلام کرد. جلوی دروازه ی استرالیا شلوغ شده بود و توپ بعد از یکی دو رفت و برگشت، به کریم رسیده بود و او گل اول ایران را زد.

ظرف و ظروف را زمین گذاشتم و پای تلویزیون برگشتم. در این مسابقه اگر با نتیجه ۲ بر ۲ مساوی می کردیم به جام جهانی می رفتیم.

چهار دقیقه نگذشته بود که بعد از ضربه ی شروع دروازه بان استرالیا، توپ در دو ضرب به غزال تیزپای فوتبال ایران رسید، و او با ضربه ی سوم دیدنی اش، کار را تمام کرد.

در آن لحظات نمی فهمیدم چه می کنم! گمان می کنم در حال کشیدن نعره های شادی بودم. اصلا کنترلی بر رفتار خودم نداشتم.

سال ها یاس و ناامیدی و مرارت، و اکنون پیروزی در یک مسابقه ی فوتبال که مثل مسابقه های دیگر فوتبال بود ولی تو گویی آن همه بدبختی که بر سر مردم آمده بود، باید با برد در این مسابقه ی بخصوص، به صورت شادی رعد آسا و انفجاری بروز پیدا می کرد که کرد.

هنر نمایی های روحیه بخش عابدزاده و معلق زدن و خنده های خونسردانه و توپ با یک دست گرفتن اش، فریاد زدن بر سر استاد اسدی که بازی را لفت بدهد، و دقایق وقت تلف شده که اگر چه هشت دقیقه بود، مثل هشت قرن گذشت.

و ما به خیابان ها ریختیم! مردم شادی شان را دیوانه وار بروز می دادند. من در خیابان پهلوی بودم و در حال خریدن شیرینی برای تخس کردن در میان مردم و در کل خیابان جا برای سوزن انداختن نبود.

هنوز هم که به یاد آن لحظات می افتم، بغض گلویم را می گیرد....

و روزها گذشت و بیست و پنج سال گذشت و بر اندوه و غم مردمان، بر ناامیدی و یاس شان، هر روز نسبت به روز قبل افزوده شد، و حکومت نکبت، گرفت و زد و کشت و شادی را در دل مردم تبدیل به عزا کرد و یکی دو نسل تغییر کرد تا به امروز رسیدیم و مسابقه در جام جهانی ۲۰۲۲، در مقابل انگلیس....

تیم ملی ایران، دیگر رسما تیم ملی جمهوری اسلامی شده است. بازیکنان اش در مقابل رییسی عقب افتاده و ریتارد، تا کمر خم می شوند و مجیز ش را می گویند.

و امروز وقتی جمهوری اسلامی، شکست سنگینی در مقابل انگلیس متحمل شد، من هم مثل بسیاری از ایرانیان خوشحال شدم. البته نه از آن نوع خوشحال ها که زمین و زمان را به هم بدوزم بلکه از آن خوشحالی ها که غمی عمیق در پس آن است.

سر و صورت بیرانوند که داغون شد، حسی نداشتم. در جایی که ده ها ویدئوی کشتار بچه های مهاباد و زاهدان و دیگر نقاط ایران را دیده ام، داغون شدن سر و صورت کسی که مجیز حکومت آدمخوران را می گوید چه غمی در دل من قرار است ایجاد کند؟

جمهوری اسلامی پیروز بشود که چه؟ که مسوولان آدمخورش به هم و به حضرت امام زمان عج الله تعالی فرجه شریف تبریک و تهنیت بگویند و انتظار پایکوبی مردم روی خون کیان و نیکا و مهسا و دیگر نازنینان از دست رفته شان داشته باشند؟

نه. همان بهتر که جمهوری اسلامی ببازد و امام زمان هم معلوم شود که در چاه اش آسوده غنوده و امیدی به شادی واقعی و پایدار در متن جمهوری نکبت اسلامی نیست.

مسابقه ای که ملت باید در آن پیروز شود، به مراتب دشوار تر و سهمگین تر از مسابقات جام جهانی ست و شاید آن وقت، بتوان از ته دل خوشحال شد.... شاید....



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy