شاید در تاریخ مسابقات بین المللی بی سابقه باشد که مردمی از تیم ملی خود متنفر و شکست تیم آنها را شاد کند.
چگونه اینگونه شد؟
مردم انگستان را نخبگان فناتیک ناسیونالیست که خود را از ما بهترون میدانستند و آقای دنیا، با دروغ و فریب رسانهای، به طرف برگزیت هل دادند و اینگونه ملتی تاریخی که به هشیاری سیاسی و خونسردی در قضاوت معروفیت داشت، رای به فقیر شدن و منزوی شدن و کوچکتر شدن اقتصاد خود داد و اینگونه به «مرد بیمار اروپا» تبدیل گردید.
این مثال برای این بود که نشان داده شود که بسیار اتفاق میافتد که مردمی را به عملی میدارند و آن مردم با ذوق و شوق به دنبال کسان و جریانهایی بیافتند که بر ضد منافع و حقوق آنها عمل میکنند.
در مورد ایران و کسانی که تیم ملی کشور را، تیم خامنهای توصیف و در برابر جهان و در هنگام مسابقه آنها را بیشرف خواندند و چنان به روحیه آنها ضربه زدند که بزرگترین شکست تاریخی تیم ملی را نصیبشان کرد، این "موفقیت" حاصل شد. این کافی نبود، در خیانها جشن شکست تیم ملی را گرفتند و بعضی در بیخردی سیاسی کامل و نبود عرق ملی، کار را بدانجا رساندند که پرچم انگستان را در استادیوم و خیابانهای ایران حمل کردند.
چگونه اینگونه شد و چگونه «تیم خامنه ای» توانست تیم «مردم ایران» را نه تنها یک بر صفر شکست دهد، بلکه آن بخش از مردم، شکست خود را جشن هم گرفته و به یکدیگر تبریک هم گفتند؟ تجربه نشان داده است که در اتاق فکر رژیم، بر خلاف اتاق فکر شاه که چنان بی خردهایی صادر کنندگان فتوا بودند که حتی رساله و کتاب ولایت فقیه خمینی هم جزء کتابهای ممنوعه شده بود، افرادی وجود دارند که اگر چه فاقد دید عمیق استراتژیک میباشند ولی تاکتیک زنهای خوبی میباشند. بنظر میرسد که این تیم از قبل، خطر واکنش مردم به پیروزی احتمالی تیم فوتبال را در شرایطی که جامعه از اصلاح طلبی عبور و سخت التهاب زده و به طرف انقلاب میرود و خطرات ریختن میلیونها نفر به خیابانها در سراسر ایران را پیش بینی کرده بودند و اینکه چگونه مانع این کار شوند؟
برای جلوگیری از اینکار میباید بین تیم ملی فوتبال و مردم جدایی ایجاد میکردند و برای اینکار میباید تیم ملی را تیم آقای خامنهای جلوه میدادند. برای انجام اینکار، تیم ملی را به نزد جنایتکار تاریخی، آقای رئیسی بردند و اینگونه پروژه کلید خورد و امواج تنفر از این رفتن/بردن به نزد جنایتکار ایجاد شد.
سلطنت طلبها هم مطابق معمول از آنجا که نه فقط مانند اتاق فکر رژیم فاقد شعور سیاسی استراتژیک میباشند، بلکه بر عکس آنها این بیخردی فضای تاکتیک آنها را هم در بر گرفته است، به راحتی در دام آقای خامنهای افتاده و واکنش شده و رسانههای وابسته نیز به یاری آنها شتافتند. اینگونه، «تیم ملی» را «تیم آخوندها» معرفی کردند و اینکه طرد کردن آنها و بیشرف خواندن آنها و از شکست آنها شادی کردن اوجب واجبات است.
لازم به گفتن است که تا قبل برنامه فوتبال، این جامعه ملی بود که کنش بود و این رژیم خامنهای بود که واکنش شده بود به همین علت دچار سرگیجه و در نتیجه دست به هر جنایتی که میزد نتیجه عکس میداد و همبستگی ایرانیان و خشم مردم نسبت به خود را افزایش میداد. (مانند کشتار در بلوچستان و در شاهچراغ و لشکر کشی به کردستان.) و نمیدانست که در کجا، چکار باید بکند.
ولی برنامه مسابقه فوتبال جام جهانی، فرصتی در اختیار اتاق فکر اقای خامنهای گذاشت تا رابطه را بر عکس کند. ولی این زمانی ممکن میشد که بشود خشم بخش بزرگی از مردم را به غلیان آورده و آن را به نفرت از تیم ملی تبدیل کرد. البته یکی از مشخصات نفرت داشتن این است که طرف را در رابطه با طرف مورد نفرت واقع شده، کور میکند و دیگر قادر به دیدن و یا پذیرفتن تغییر در آن طرف نیست. به همین علت بود که حتی زمانی که بازیکنان از خواندن سرود آخوندها خوداری کردند و شجاعت آنها و کوشش در جبران مافات، اعجاب جهان را بر انگیختند، آنها را نه تنها بخود نیاورد هیچ، بر شدت توهینها و تهمتها افزودند.
خامنهای برای اینکه بر شدت نفرت آن بخش از مردم بر علیه تیم ملی بیافزاید، از پیروزی تیم اظهار شادی کرد و کاروان پیروزی دولتی را در خیانانها راه انداخت و اینگونه بنزین بیشتری بر آتش خشم مردم ریخت.
سود آن چگونه به آقای خامنهای رسید؟
فقط تصور این را بکنید که اگر اکثریت مردم با تیم ملی همدلی نشان داده بودند و بعد از شکست دادن ولز بصورت میلیونی به خیابانها ریخته بودند و دست به تظاهرات ضد رژیم زده بودند. آنگاه، رژیم در چه وضعیت اسفناکی قرار میگرفت؟ اینگونه واکنش استبداد شدن سبب شد که آن دسته از مردم در واقع به پای خود شلیک کرده و آن را جشن هم بگیرند!
خلاصه اینکه در این برخورد سیاسی خامنهای برنده شد:
خامنهای یک/۱. جامعه ملی صفر/۰
چرا خامنهای موفق شد؟ کمتر میشود شک کرد که اتاق فکر او در حال گزارش با شادی به او گزراش داده و منتظر گرفتن صله. اگر خوب گوش کنید، صدای خنده آنها را خواهید شنید که چگونه مردم را سر کار گذاشتیم.
سوال دوباره: چرا بخش بزرگی از جامعه ملی ایران بازی تیم آقای خامنهای را خورد؟ علت هیچ نیست جز اینکه زمانی که احساسات بر عقل غلبه کند، انسان واکنش شده و در نتیجه عقل متعارف را از کار میاندازد. اینگونه فرد همان کاری را انجام میدهد که طرف کنشگر میخواسته است و بازیچه او میشود.
فردوسی در داستان رستم و دیو وارونه کار، این درس و هشدار را به ما داده بود. ولی از آنجا که بسیاری اهل مطالعه و آموختن از تاریخ نیستند، یا آن را نشنیده بودند و یا متوجه هسته عقلانی داستان نشده بودند.
بهر حال آقای خامنهای پیروزی مقطعی بدست آورد. و فرصتی بزرگ برای اعتراضات سراسری از دست رفت.
در زبان انگیسی عبارتی وجود دارد که میگوید:
He has won the battle but lost the war
ترجمه: «او در نبرد پیروز شد ولی در جنگ شکست خورد.»
که در اینجا بکار میآید. ولی این پیروزی در نبرد آقای خامنهای، در واقع تنها گرفتن فرصتی از جنبش انقلابی بود. ولی جنبش ادامه دارد و اگر هر چه بیشتر نقد را روش کار کند و فریب سلطنت طلبها را با شعار دروغین "وحدت" را نخورد و شعار استراتژیک «مرگ بر ستمگر/چه شاه باشه چه رهبر» را گسترش داده. خواستههایش را در حد سرنگونی رژیم محدود نکند و از هم اکنون به روشنی و در وضوح کامل بگوید که در پی آن است که حاکمیت را یکبار برای همیشه از «ژن سالارها»ی شاه و شیخ، که بالضروره مردم را از «ژن پست» میدانند پس گرفته و به مردم باز گردانند و در پی به نتیجه رساندن جنبشهای ۱۳۰ ساله ایرانیان در استقرار جمهوری شهروندان ایران است، آنگاه به قول خانم هم وطنی، «ما محکوم به پیروز شدن خواهیم بود.
در چنین وضعیتی، شاهد جنبشی خواهیم بود که امواجش سراسر ایران را از هر طبقه و زبان و دین و باور و قوم و جنسیت در بر خواهد گرفت. اینگونه هم وطن را از کفتارهایی که از ظهور مردمسالاری در وطن مستقل و آزاد وحشت دارند و در پی پاره پاره کردن آن میباشند حفظ خواهد کرد و هم استبداد مذهبی را در کنار استبداد سلطنتی دفن. اینگونه ایران را از غاصبان آن پس خواهد گرفت. در اینصورت، در جام جهانی بعدی همگی از شمال تا جنوب و شرق تا غرب وطن، برای تیم ملی ایران هورا خواهیم کشید.
به کدامین گناه؟ ابوالفضل محققی
«زن، زندگی، آزادی» شعار نیست، حسین لاجوردی