Thursday, Dec 15, 2022

صفحه نخست » "نفرین" بر چه کسانی؟ آقای زیدآبادی، ابوالفضل محققی

Abolfasl_Mohagheghi_3.jpgمدتی نه چندان دوراز زمانی که آقای زید آبادی توبه کرده ودور کار سیاسی زیر عنوان "عارفی به رستگاری رسیده" خط کشیده وقصد مجاور شدن در نجف کردند، نمی‌گذرد.

توبه‌ای آبکی که فاصله اعلام کردن وشکستن آن به اندازه فاصله منزل ایشان بود تا منزل دولت مردی بودبنام "محمد خاتمی" که لیاقت اعتماد میلیون‌ها قلب دردمندی را که نیروی عظیم ملت را تشکیل می‌دادند نداشت.
مردی که می‌توانست با تکیه به رای میلیونی یک ملت! نه در سیمای یک تدارکاتچی! بلکه یک قهرمان ملی ظاهر شود! در مقابل مستبد حاکم بیاستد واز آرمان‌ها وآرزوهای میلیون‌ها انسان رای دهنده که مصمم در پشت سر او ایستاده بودند دفاع کند.

اوآنروز آن نکرد که وعده آن داده بود. چرا که اعتقادش به حفظ نظام بیشتر از اعتقادش به مردم ونیروی مردم بود. مردی که هنوز درکمال وقاحت حاضر نیست جنبش اعتراضی و عظیم یک نسل را باور کند. آنرا" امری نه لازم می‌داند! " توصیه به عقب نشستن یک نسل آرزومند ومبارزمیدهد. جوانانی که آماده پرداخت هرهزینه حتی ببهای جانشان برای آزادی و رهائی از شرحکومت "بچه کش" آخرین صفت داده شده مردم به جمهوری اسلامی ویک زندگی ساده هستند.
بهر میزان که جنبش اعتراضی مردم گسترده تر می‌شود. رو در روئی مردم با حکومت بیشتر! این تدارکاتچیان حکومتی آفتابه بدست، چهره‌شان روشن تر و نقششان در دلسرد کردن مردم و پاشیدن تخم یاس و عدم اعتماد به توان ملت بیشتر.
عارف توبه کرده ما نیزکه بسیار زود بدستور! توبه شکست ومجددا نقاب کنشگر سیاسی وروزنامه نگار متعهد بر چهره نهاد. با توپ پربه میدان آمد تا حدی که اجازه داشت به انتقاد از حکومت پرداخت وچهره خود موجهه ساخت تا در لابلای این موجهه بودن آدرس غلط به مردم بدهد.
اوانتخاب آزاد ومبارز آگاهانه هزاران هزارجوان که سینه می‌گشایند ودربرابرحکومت جنایت کار خامنه‌ای ودار ودسته او می‌ایستند رابه حد دستور بگیران از خارج تنزل میدهد.
استقلال رای نسل جوان، بخصوص دختران را بعنوان پیش قراولاان این جنبش انقلابی که جهان در برابر رشادتشان سر تعظیم فرود می‌آوردهرگز برسمیت نمی‌شناسد. زمانی که آنان سنگ در برابر گلوله به طرف سرکوبگران پرتاب میکنند. سپهر بوسه بر دستان آنها می‌نهد از زبان فردوسی"
"فلک گفت احسن ملک گفت زه"نثارشان می‌کند. ایشان نه تنها تحسینشان نمی‌کند! نه تنها درد سال‌ها تحقیر آن‌ها را که منشا "دفاع مشروع" آن هاست احساس نمی‌نماید! بلکه رشادت فردی برآمده از دل دردمند وخشمگین آنها را زیر سوال برده، مرگ با شکوه آنان چه در میدان! چه برسر داررا! حاصل فرا خوان کسانی میدانید که کنار گود نشسته می‌گویند لنگش کن! چه به شما بگویم که قلبم از درد نویسنده وروزنامه نگاری چون شما آرام گیرد؟ شمائی که.
خارج نشینان بیدرد را مسئول اعدام وکشته شدن آن‌ها میدانید. شمائی که در سیمای یک روزنامه نگار "متعهد " حمایت وسیع میلیون‌ها ایرانی مهاجر دردمند! گریخته از چنگ خون ریزحکومت را در دفاع از جنبش بزرگ اعتراضی امروز! باعث دامن زدن به خشونت جلادان رژیم میدانید. بی آنکه کوچکترین اشاره‌ای به این بی همه چیز رهبر جنایتکار بکنید. چه می‌توانم بگویم؟
"فارغ از هر نوع نگاه سیاسی، خواندن و شنیدنِ تضرعِ جانسوز والدین زندانیانِ جوانی که فرزندان آنها را به اتهام "محاربه" به مرگ محکوم کرده‌اند، دل سنگ را می‌شکافد. در آن سوی آبها اما کسانی که جوانان بیگناه این سرزمین را به "دفاع مشروع از خود" فرا خواندند، آیا نمی‌دانستند که در این کشور حتی پراندن سنگی را هم "محاربه" تعریف کرده‌اند و برایش حکم مرگ در نظر گرفته‌اند؟ حالا آنها از این محکومان به اعدام و خانواده‌های بی‌پناه آنان چگونه می‌خواهند حمایت کنند؟ "نوشته احمد زید آبادی زیر عنوان "نفرین" چهارده دسامبر سایت گویا نیوز
به شروع استدلال، نتیجه گیری و نهایت نفرین ایشان که بدقت نگاه می‌کنی. همان وظیفه خوابیده در پشت این جملات را می‌بینی. که در لباس غمخواری جوانان! هدفی جز تخریب این جنبش انقلابی. مخدوش کردن چهره مستقل جنبش داخل. توجیه عمل وحشیانه رژیم در اعدام جوانانی که تحت تاثیر آن سوی آب نشستگان به "دفاع مشروع از خود " پرداخته‌اند وباعث نابودی خود و داغ دار شدن خانواده‌های خود گردیدند! ندارد! نفرینی که بیشتر متوجه ان طرف آبی هاست.
چه باید گفت به این ماندلای ایرانی توجیه گر اعمال رژیم زیرعنوان نقش مخرب خارج در این اعدام‌ها؟
این توبه شکن یک روزه با چهره مظلوم نما که نفرت غریبی از اپوزیسون خارج دارد. بهر بهانه شرافت قلمش را متوجه اتهام زنی به اپوزیسیون خارج می‌کند. از اتهام بازی در زمین کثیف ترامپ تا این اتهام تشویق جوانان به رودر روئی با حکومت.
درست در زمانی که تحت تاثیر مبارزات مردم و در خواست جوانان رهبری کننده مبارزه در داخل از نیروهای سیاسی خارج از کشور برای یک وفاق ملی! فضای مناسبی برای نزدیکی نیروهای اپوزیسیون ایجاد شده. این موش دوانی واتهام زنی جناب زید آبادی که دایه مهربانتر از مادر برای جوانان مبارز در صنحه گردیده! و آدرس غلط به مردم می‌دهدچه معنا دارد؟!
غمخواری که هرگز دست نوازشی بر سر جوانان پرشور در میدان نکشیده ودهان به یک حمایت ساده از آنان نگشوده است؟ کلامی سنگین تر از برگ گل نثار جنایت کارفرمان ده بر این کشتار‌ها نگفته است!
نوشته‌ای کوتاه اما نفرت بر انگیزبرعلیه این طرف آبی‌ها که "دامن زننده خشونت اند" من را مجبور به جواب دادن می‌کند وناگزیرازتکرار هزار باره این جمله برشت "آن کس که حقیقت را نمی‌داند بی شعور است وآنکس که می‌داند وانکار میکند جنایت کار. "
جناب زید آبادی کاش بر توبه خود می‌ایستادی وراه نجف پیش می‌گرفتی! اما اگرعزم برشکتنش داشتی بجای راه خانه خاتمی راه خانه همان پدر ومادر عزا دار فرزند در پیش می‌گرفتی دلجوئشان میکردی. بادادن آدرس درست خانه قاتل وعاملان قتل! که نه در این سوی آب‌ها بلکه جائی در قلب تهران بنام" بیت رهبری" است عظمت روحی وپایبندی خود به انسان دردمند وستم دیده ایرانی رانشان میدادید!
تاما با امید ایستاده گان در پشت در وازه‌های وطن که روز رهائی. روز سقوط جمهوری اسلامی وآرزوی انداختن دست برگردن پدران ومادران زیبا ترین فرزندان کشته شده در راه وطن را به انتظار نشسته‌ایم! به غمخوار بودن مردم وحقیقت گوئی شما باور می‌کردیم. بی هیچ کدورتی وکینه‌ای! که در قاموس شعار "زن، زندگی، آزادی" نمی‌گنجد. دستتان را می‌فشردیم! دریغ که نه شما ونه آن سید خندان چنین نکردید! که می‌بایست!

ابوالفضل محققی



Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy