خامنهای با اعتقاد به استراتژی "النصر بالرعب" و با صادر کردن دستور اعدام، قصد دارد همچون دهه ۶۰ موج اعدامها را به قصد مرعوب کردن مردم و خواباندن جنبش انقلابی مردم ایران براه اندازد.
برای اینکه حس و حال مردم را مستقیما نسبت به این اعدامها و این روش جنایتکارانه بدانیم از ۲۰ نفر از مردم شهرهای تهران، شیراز، اهواز و خرم آباد در مورد اعدامها سوال کردیم:
حستان نسبت به اعدامهای اخیر چیست؟ و حالا چه باید کرد؟
با هم پاسخها را نظاره کنیم:
۱- من حس و حالی برایم نمانده. من از خود بیخود و شوکه شدم ولی مقاوم تر شدم و چاره نیز مقاوم تر شدن و ادامه دادن به جنبش است.
۲- من ۶۹ سالم است و کشتار رژیم شاه و بختیار را در میدان ژاله نیز دیدهام. در آنزمان نیز شوکه شدم. اینبار نه! نه چون دلم آتش نگرفته باشد برای جان با ارزش جوانان وطن بلکه میدانستم این نظام جانی جنایت را از حد بیرون میبرد. ولی در جواب چه باید کرد شما باید بگویم باید ادامه داد به مبارزه تا این جنایتکاران سرنگون شوند.
۳- خیلی بی انصاف و بی رحمه این رژیم. معلومه که سخت ناراحت شدم ولی ما اگر در آینده یک رژیم دموکراتیک براه بیند ازیم از این جنایات حتی در حق آنها نخواهیم کرد.
۴- راستش من اهل نفرین نیستم خبر اعدام محسن را که شنیدم اما نفرین کردم. گفتم الهی خامنهای فرزندانت جلوت پر پر بزنند. با ما مردم چه کردی؟ یک اقیانوس ظلم. خوب جوابش ایستادگی است. من تردید ندارم.
۵- اینها دیگه کی هستند؟ حال و روز برام باقی نمانده. من بار اول بعد از موشک زدن به هواپیما شوکه شدم و دفعه دیگر با این اعدامها. من از این به بعد میام تو خیابان
۶- فوری تا خبر را شنیدم فکرم رفت رو این که خامنهای را باید به اشد مجازات رساند. این اعدامها برای من فرقی با تیر زدن به مردم بیگناه و بچهها ندارد همهاش جنایت است.
۷- دیگر غیر ممکن است به هیچ حرفی از این حاکمیت باور بیاورم. به جانی نباید اعتماد کرد. باید تا آخر برویم.. اعدام میبیند بترسه؟ ما نخواهیم ترسید.
۱۳-غمگین شدم. سخت هم غمگین شدم ولی نمیترسم. خامنهای کی را میخواهد بترساند؟ مردم را؟ مردمی که شعار میدهند: هر یک نفر کشته شه، هزار نفر پشتشه؟!
۱۴- میدانستم جانی هستند اما نه تا به این حد. ما مردم که اسلحه بدست نداریم. فکر نکنم مردم کوتاه بیایند. منم نمیام تا اینها بروند.
۱۵- من قبول ندارم اینها به دینی اعتقاد دارند. چون در قران میفرماید" در حد دشمن نیز رعایت عدالت را بکن ". حالا که ماها مردم سرزمین ایرانیم و دشمن خارجی نیستیم
۱۶- اعدام افراد بدون محاکمه عادلانه و بدون رعایت حتی بر اساس قوانین و شریعت رایج خود این رژیم، در واقع جنایته و قتل عمد است. در تاریخ خوانده بودیم که شاه عباس برای قدرتش حاضر بود پسرانش را هم بکشد، خامنهای هم با خانواده مخالفش همین رفتار را دارد. معلومه از اعدام پایین تر نمیاید. ولی خوب چاره کار به نظر من رها کردن ایران از شر این رژیمه.
۱۷- بچههای بیگناه مردم را قربانی چند روز ادامه حکومت کردهاند. خیلی ناراحت شدم اصلا مثل درد زایمان بخودم میپیچیدم هر خبر اعدامی را که شنیدم. ولی چاره ایستادگی تا آخر خطه!
۱۸-من آنروز نتوانستم نه برم سرکار و نه غذا بخورم یکسره گریه کردم، گویی پسر مرا اعدام کرده بودند. من حتما بر ضد این رژیم شعار خواهم داد.
۱۹- بمیرم برای پدر و مادر اون جوانان عزیز. من که اینقدر زجر کشیدم وای به حال پدر و مادر آنها. قربان دل دردمند والدین آنها بروم. ولی بایستی کوتاه نیاییم.
۲۰- این حاکمیت جانیها است. این را بعد این اعدام فرزندان مظلوم مردم، بهتر فهمیدیم. ما مگر میتوانیم تحت سلطه جانیان زندگی شایستهای داشته باشیم؟ پس چاره مبارزه جدی تا سرنگونی این حاکمیت است.
اعدامها همه ایران را بر ضد نظام و ادامه جنبش یکدل کرد.
میدانیم که وزارت اطلاعات نظام ولایت فقیه با هر اعدامی یک بار شرایط جامعه و نظرها وعکس العملها را سنجیده و سبک و سنگین میکند. در بین ۲۰ نفر فوق مورد پرسش قرار گرفته از قشرهای مختلف، فردی نیست که احساس ناراحتی و انزجار از این جنایات نکرده و راه چاره را ادامه مبارزه و پیوستن به جنبش و نترسیدن و تداوم مبارزه ندانسته باشد. یعنی حتی بخشی از به اصطلاح "قشر خاکستری " نیز شدیدا از این روش منزجر شدهاند و اعدمها آنها را به معترضان در جنبش نزدیک کرده است و میزان همدردی و همبستگی احساسی با خانواد ههای بازداشتیان و شهدا را بیشتر و بیشتر کرده است. در فضای مجازی که محل ابراز نظر آزاد ایرانیان داخل و خارج از کشور است، مملو است از اظهار انزجار از خشونت بی حد نظام حاکم. دیکتاتورها اینگونه است که گرفتار نتیجه مکر خود میشوند.
در واقع اگر معنایی که رژیم جانیان به محاربه میدهد که "اسلحه کشیدن بروی مردم به قصد ترساندن مردم باشد "، محارب اصلی و واقعی خود نظام ولایت مطلقه فقیه است که از ابتدای شکل دادن به استبداد خود به قصد ارعاب بروی مردم اسلحه کشیده است.
هستند برخی که حضور کمتر مردم را بعد از اعدامها در خیابانها نشان خوابیدن جنبش دانستهاند در صورتی که شامگاه پنجشنبه ۱۷ آذرماه ۱۴۰۱ (۸ دسامبر۲۰۲۲) برخی از مناطق تهران بویژه خیابان ستارخان، شاهد تجمع ضدحکومتی مردم در اعتراض به اعدام محسن شکاری بود. همان خیابانی که محسن شکاری به اتهام بستن آن در جریان اعتراضات، اعدام شد و نیزهم حضور مردم معترض زاهدان در جمعه ۲۵ آذرماه عکس این نظر را آشکار میسازد. از طرف دیگر مسلم است دست اندرکاران جنبش برای تقویت جنبش بایستی به بررسی تاکتیکها و استراتژیها بپردازند و قوای خود را نسبت به شرایط تقویت کنند. تا بتوانند با نیروی بیشتری مبارزه را سازماندهی کنند.
در ثانی در این شکی نیست که هر جنبشی فراز و نشیب دارد و معترضان بایستی تقویت قوا نمایند. دو فراخوان سراسری بسیار موفق نشان داد که جنبش انقلابی مردم ایران دارای طرفدارانی از هر قشر و سنی است. حتی نمونه نظرات ۲۰ شهروند که در فوق نقل شد به مصداق مشتی نمونه خروار در باره حسشان نسبت به اعدامها نشان میدهد که مردم از لحاظ عاطفی سخت غمگین و شوکه شدهاند. مسلما در حالت شوک ممکن است چند روزی در خانه بمانند تا بتوانند در پس این فشار روحی بخود آیند و تصمیم بعدی خود را به اجرا بگذارند. خود همین حس شوک وغمگین شدن از طرفی نشانه سلامت روح و روان و زنده بودن احساس مردم ایران است و تطابق کامل دارد با این شعر سعدی که از اعماق فرهنگ ایران بر میآید:
تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی
مردم ایران ثابت کردند بعلت حس همدردی شدید، انسانهای بالغ و پر عطوفتی هستند و بر عکس دست اندکاران نظام جانیان نیز خود را بعلت اصرار درسلب حیات دیگران از ویژه گیهای انسانیت محروم کردهاند. و غفلت میکنند از اینکه تمامی جنبش برای فراخواندن به انسان شدن و زیست درخور انسان است. و چنانچه ظالمان از این غفلت در میآمدند که ظلم زندگی انسانی آنها را قبل از مظلومان تباه میکند، دیگر نیازی به بکارگیری اینهمه خشونت و تخریب نیروهای محرکه نبود.
حس همدردی مردم ایران به فرزندان ایران خود بهترین گواه به شناخت حقوق انسان از طرف مردم نیز هست. هر چه نظام جانی ولایت فقیه سعی کرد مردم را نسبت به حقوق یکدیگر بی اعتنا کند، مردم ایران با نام بردن اسم کوچک اعدامیها آنچنان احساس یگانگی با آنها کردهاند که آنها را فرزندان خود و فرزندان ایران نامیدند.
این جنایات به حدی آشکار و بیرحمانه بود که حتی درمیان روحانیونی که زمانی در مسندهای مختلف در این رژیم بودهاند نیز به محکوم کردن اعدامها، آنهم تحت عنوان "محاربه " پرداختند. در حالی که محسنی اژهای "رئیس" بیداد گاه رژیم میگوید «انتخاب حد محاربه به اختیار قاضی است»، در نظر گرفتن اتهام «محاربه» و «افساد فی الارض» برای متهمان و صدور حکم «اعدام» از سوی قاضی، از سوی حتی برخی از مقامات مذهبی درون نظام نیز مورد تردید قرار گرفته است.
همچون:
❋ مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه قم که در مخالفت با اعدامها بیانیه صادرکرده و درآن تاکید کرده است: «صرف نظر از اشکالات فقهی و حقوقی که در روند دادرسی، صدور و اجرای ناگهانی این حکم وجود داشته است، اساساً اعدام راهکاری درست برای تأمین امنیت و کاستن از التهاب نیست.»
❋ مرتضی مقتدایی که سابقاً رئیس دیوان عالی کشور و دادستان کل کشور بود گفته است: «در مواردی که یک نفر با یک گروه درگیر نمیشود و فقط با یک نفر درگیر میشود، به آن فرد محارب نمیگویند. اگر محارب کسی را بکشد، حکم اعدام دارد اما اگر فقط تهدید کند و بترساند، حکم اعدام ندارد.»
❋ محمدعلی ایازی، یک عضو مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم، هم بگزارش ایلنا گفته است: «اینگونه نیست که اگر کسی حق اعتراض به وضعیت موجود دارد، ماموران مانع از اعتراض او شوند و وقتی او میخواهد از حق خود دفاع کند، اسمش را محاربه بگذاریم. در مسئله مهمی مانند اعدام، احتیاط در خون مطرح است اینکه یک وکیل مستقلی بتواند دفاع کند و دادگاه به صورت علنی باشد و هیئت منصفهای حضور داشته باشند. اگر این اتفاق نیفتاد نه تنها اثر مثبتی برای حفظ امنیت برجای نخواهد گذاشت که موجب افزایش چرخه خشونت خواهد شد».
❋ محمدرضا رحمت، عضو دفتر استفتائات روحالله خمینی، هم اعلام کرده است که حکم جرمهایی مانند ترساندن مردم، بستن خیابان و زخمی کردن شخص مقابل «اعدام» نیست.
❋ محسن برهانی وکیل دادگستری که در حوزه علمیه درس خوانده: هیأت عمومی شعب کیفری دیوان عالی کشور صرف سلاح کشیدن بر روی مأمورین نیروی انتظامی را محاربه نمیداند. هر سلاح کشیدنی، محاربه نیست و جرمی دیگر است. بر اساس نظر اکثریت قضات محترم دیوان، محسن شکاری مستحق اعدام نبود.
همچنین بسیاری از حقوقدانها و طیفهای مختلف سیاسی و فعالان در داخل و خارج و... بشدت روش خشونت زای نظام ولایت فقیه را و نیز اعدامها را محکوم کردهاند.
❋ آقای عبدالعلی بازرگان ضمن محارب خواندن دیکتاتور و نه مردم معترض از قول امام علی، با ذکر این بخش از منشور حکومتی موسوم به عهدنامه مالک اشتر از نهج البلاغه:
«... دلسوزی برای ملت، دوست داشتن مردم و لطف به آنان را (همچون زیر پیراهن) بر قلبت بپوشان، بر آنان همچون حیوان درنده مباش که خوردنشان را غنیمت شمری؛ مردم دو دسته بیش نیستند؛ یا برادر دینی تواند، و یا هم نوع تو در آفرینش .... تو مسلط بر آنان هستی و خداوندی که تو را به آزمون رفتار با آنان آورده، مسلط بر توست. مبادا خود را در جنگ با خدا (محاربه) قرار دهی که در برابر خشم او دست قدرتی نداری و بی نیاز از عفو و رحمتش نیستی، از احساس خدای گونگی و جباریت بپرهیز که خدا هر جباری را ذلیل و هر خود بزرگ بینی را خوار میسازد. با خدا و مردم منصف باش، هم از سوی خودت، و هم نزدیکانت و کسانی (حامیان، سرکوبگرانی) که به آنان گرایش داری. اگر چنین نکنی ستم کردهای و آنکه به بندگان خدا ستم کند، خدا دشمن و دادستان مردم علیه او خواهد بود و او به جنگ با خدا (محاربه) برخاسته، مگر دست بردارد و برگردد. هیچ عاملی برای سلب نعمت خدا و بروز نابسامانیها، مؤثر تر از قدرت یافتن حاکم بر پایه ستم نیست، زیرا خدا شنوای دعای مظلومان و در کمین ستمکاران است.»
خطاب به خامنهای با صراحت مینویسند:
آقای خامنهای!
«شما اگر یاران هم حزب، هم سلک و هم فکر خود را، از هاشمی رفسنجانی گرفته تا موسوی و خاتمی و احمدی نژاد و روحانی و ...، تسویه، و بزرگانی هم چون منتظری و امثالهم را خانه نشین کردهاید، به گرد استالین و تسویههای خونینش هم نمیرسید که با کشتن حداقل ۲۰ میلیون و ۱/۵ میلیون اعدامی و زندگی در پناهگاهی در عمق ۳۷ متری زمین، آنگاه که اجلش رسید و سلطه جبارانهاش از سر مردم برداشته شد، ۳ سالی نگذشت که افشاگری جنایاتش در بیستمین کنگره حزب کمونیست شوروی سابق توسط همان وفاداران سابق آغاز شد و از او جز لعنت ابدی خدا و خلق باقی نماند و بزودی بساط بهشت موعودش با فروپاشی آن نظام وحشت برچیده شد. مطمئن باشید نظام مشرکانه و مستبدانه ولایت مطلقه فقیه نیز به همت مردم و یاری خدا همچون ولایت مطلقه ارباب کلیسا در دوران قرون وسطای مسیحی برچیده و رنسانسی رهایی بخش در وطن ما بر پا خواهد شد.
باور کنید خدا شنوای ناله و نفرین مادران داغداری است که جان جگرگوشه هایشان توسط جلادان شما گرفته شده است، راه توبه و بازگشت به خدا و مردم هنوز باز است. آیا تجربه قذافیها، صدامها و صدها مستبد دیگر کافی نیست؟»
❋ خانم صدیقه وسمقی از فعالان مدنی و حقوقدان معتقد است: «هدف از اعدامهایی که با سوء استفاده از دین و عناوین حقوقی صورت میگیرد برای «حفظ قدرت» است. تخریب دین و ایمان مردم هم برایشان مهم نیست و فقط حفظ قدرت مهم است. حاکمان ایران چهار دهه است که دلبخواهی عنوان محارب را به هر کسی که خواستهاند اطلاق کردهاند.»
❋ توییت هایی با محتواهای بسیار زیبا در مخالفت و اعتراض به جنایت نظام از طرف ایرانیان بیدار نوشته میشوند. دو نمونه از آنرا که در کوتاهترین فرم حرص و ولع نظام را در اعدام و در عین حال بی کفایتی این نظام را روشن میگردانند را بعنوان نمونه نگاه مردم به این نظام نقل میکنم.:
❋ هموطنی نوشته است: در مملکتی زندگی میکنیم که صدور کارت ملی را دو سال طول میدهند ولی درعرض دوهفته اعدام میکنند و زندگی و حیات را از انسانی میگیرند!
❋ هموطنی دیگر نوشته است:
طبق قانون اساسی رژیم جمهوری اسلام افراد زیر ۱۸ سال:
گواهینامه دریافت نمیکنند!
وام دریافت نمیکنند!
پاسپورت دریافت نمیکنند!
ولی حکم اعدام دریافت میکنند!!
❋ هموطنی بی عدالتی در نظام حاکم را به شکل گویایی ترسیم کرده است:
منبع: سحانم نیوز - نوشته آقای احسان سلطانی:
"دختری ۲۲ ساله به خاطر دو تار مو بازداشت شد و به قتل رسید.
روزنامهنگار پیگیر وضعیتش در بیمارستان بازداشت شد.
روزنامهنگاری که از مراسم خاکسپاریاش گزارش نوشت بازداشت شد.
وکیل قانونی دو روزنامهنگار هم بازداشت شد.
صد رحمت به هیتلر، به صدام، به قذافی"
بدینسان استراتژی خامنهای مبتنی بر "النصر بالرعب" در میان اقشار مختلف جامعه به نتیجه عکس خود رسیده است. همه اقشار مردم را منزجر و درعین حال متهور و مقاوم تر کرده و به صرافت لزوم ادامه جنبش انداخته است.
شعاری که بعد از اعدامها در میان مردم سر داده شد بسیار گویایی دارد و نشان از تکیه مردم به اعتماد به نفس خود و نترسیدن و مسالمت آمیز بودن جنبش دارد:
ما گر ز سر بریده میترسیدیم
بی اسلحه با شما نمیجنگیدیم
با این اعدامها، ملاحظه میشود که رژیم در درون نیز با تشدید ریزش نیروها و اختلاف نظر مواجه شده است. زنده یاد آقای منتظری در سال ۶۵ به خمینی گفته بود، تا پای جهنم حاضر است با او برود اما داخل آن نخواهد شد و آقای منتظری در سال ۶۷ با شجاعت و تهور به حرف خود عمل کرد و در مخالفت با کشتار ۶۷ رو در روی خمینی ایستاد، چرا که با صدور فرمان خمینی برای قتلعام، نه تنها دیگر هیچ دلیلی برای سکوت نمیدید، بلکه ابراز مخالفت را وظیفه خود میدانست. اکنون نیز دلیل نمیشود هر فرد درون نظام، تا درون جهنم جنایات این نظام با آن همراهی کند. نیروهای سرکوب بایستی در آینده ایران امکان زندگی مسالمت آمیز را برای خود و فرزندان خود و رفتار مبتنی بر عدالت را با خود ممکن بدانند تا جرات کنند نظام زور و تحقیر و جنایت را ترک کنند. مطابق نظری که بسیاری از روانشناسان ابراز میکنند زبان تشویق به پیوستن به مردم و تلنگر زدن به وجدان آنها موثر ترین روش است و زبان تحقیر و ناسزا برعکس آنها را در طرف نظام حاکم ماندگارتر مینماید.
از دید نگارنده موثرترین ضامن ناتوان کردن نظام در بکار گیری خشونت علیه مردم، سراسری و همگانی شدن جنبش است.
به این موضوع در وضعیت سنجی آینده خواهم پرداخت.